#شب_عاشورا
ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی
با لبِ تشنه زمین خورده و بی حال شوی
ظهر فردا چه کنم غیر همین شیون و شین
از کنار حرمت راهیِ گودال شوی
ظهر فردا که زمین گیر شوی می بینی
طعمه دست همین خولی و دجّال شوی
چه کنم تا نروی، گر بروی می میرم
وسط معرکه غرقابه به جنجال شوی
تو مپندار که من طاقت ماندن دارم
بروی در ته گودال، لگدمال شوی
من بد آورده ام و جان برادر رحمی
مپَسندا که به فردا تو بد اقبال شوی
ظهر فردا همه اهل حرم گریانند
زنده باشی و ببینیم که پامال شوی
شبِ فردا که سرت دست سنان می افتد
شاهد غارت گهواره و خلخال شوی
رضا باقریان
#شب_عاشورا
امشب، شب قیامت کبرای دیگر است
هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است
امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان
فردا، به روی خاک، بدن های بی سر است
امشب، علم به دست علمدار کربلاست
فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است
امشب رباب، دست دعایش بر آسمان
فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است
امشب دعا به جان جوانان کند، حسین
فردا به روی دامن او نعش اکبر است
امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب
فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است
امشب دعای زینب کبراست یا حسین
فردا لبش به زخم گلوی برادر است
امشب حسین گرم مناجات با خداست
فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است
امشب حسین پیرهن کهنه اش به بر
فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است
میثم دمد ز هر نفست شعله های دل
نظم تو سوز سینه آل پیمبر است
حاج غلامرضا سازگار
#شب_عاشورا
آن آخرین وداع دلم را خراب کرد
اوضاع جنگ وضع حرم را خراب کرد
یک عمر در هوای تو پر می زدم ولی
یک تازیانه بال و پرم راخراب کرد
این قوم بی حیا سر و پا دست و سینه و
اصلا هر آنچه می نگرم را خراب کرد
می خواستم که صبرکنم در مصیبتت
رفتار ساربان نظرم را خراب کرد
مشتی که آمد و به سرم خورد ناگهان
اوضاع چشم های ترم را خراب کرد
از من مخواه از سم اسبان بگویمت
آن صحنه بود روز و شبم را خراب کرد
حسین صیامی
#شب_عاشورا
امشب پسرها پاسدار خیمه گاهند
امشب تمام دختران در سوز و آهند
کار عطش در خیمه ها بالا گرفته
هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفته
امشب تمام قلب ها را غم گرفته
چون دختر شیر خدا ماتم گرفته
امشب سزد گر جان عالم برلب آید
چون یک جهان ماتم سراغ زینب آید
یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار
یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر
افسوس جز غم حرفشان با هم نباشد
حرفی به لب ها جز فراق و غم نباشد
حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست
حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست
حرف از تن بی دست و چشم تیر خورده
حرف از تن صد پاره شمشیر خورده
حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست
حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست
حرف از سر بریده کوی ثنان است
حرف از غل و و زنجیر و پای کودکان است
#شب_عاشورا
عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند
ما و این کشتی طوفان زده در موج بلا
ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند
دشت از هُرم عطش سوخته و هاله غم
سایه بانِ گل زهراست اگر بگذارند
آب بر آتش لب های عطشناک زدن
آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند
دوش در گلشن ما بلبل شیدا می گفت:
باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند
هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد
وقت دلجویی گل هاست اگر بگذارند
طفل شش ماهه من زینت آغوشم شد
جای این غنچه همین جاست اگر بگذارند
این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است
تشنه بوسه لیلاست اگر بگذارند
چهره اش آینه حُسن رسول الله است
آری این آینه زیباست اگر بگذارند
این گل سرخ که از گلبُن توحید شگفت
آبروی چمن ماست اگر بگذارند
در عقیق لب من موج زند دریایی
که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند
یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن
جامه روز مباداست اگر بگذارند
محمدجواد غفورزاده
#شب_عاشورا
عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم
عصر فردا ته گودال تو را می بینم
آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم
شانه بر مو بزنی آینه دارت باشم
چقدَر پیر شدی ،از حسنم پیر تری
از من خسته به والله زمین گیر تری
مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد
من اگر پیر شدم پیری تو پیرم کرد
عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن
ته گودال به چشم تر من رحمی کن
من ببینم که تو بی پیرهَنی می میرم
تکیه بر نیزه ی غربت بزنی می میرم
آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم
از دهان نیزه ای بیرون بکشی می میرم
سنگ به پیشانی یحیی بخورد می میرم
سینه ی خسته ی تو پا بخورد می میرم
وای اگر طعنه ز دشمن بخوری می میرم
بی هوا نیزه ز گردن بخوری می میرم
سر گودال من از هول و ولا می میرم
زود تر از تو در این کرب و بلا می میرم
دختر فاطمه ام پس به لگد می میرم
بر سر و صورت تو چکمه خورد می میرم
پنجه ی کینه به مویت برسد می میرم
نیزه ای زیر گلویت برسد می میرم
از نبی بوسه بر این حنجر تو می بینم
خنجری کند به پشت سر تو می بینم
مُردم از غم بروم فکر اسیری باشم
قبل از آن فکر مهیّای حصیری باشم
#شب_عاشورا
خواب ديدم در اين شب غربت
خواب دشتي عجيب و خون آلود
خواب ديدم كه پيكرم، خواهر
طمعه ي گرگ هاي وحشي بود
اضطرابي به جانم افتاده
كه بيان كردنش ميسر نيست
يك جوانمرد با شرف، زينب
بين اين سي هزار لشگر نيست
ماجراهاي عصر فردا را
در نگاه تر تو مي بينم
راضي ام بر رضاي معبودم
تا سحر بوته خار مي چينم
شب آخر وصيتي دارم
در نماز شبت دعايم كن
ظهر فردا به خنده اي خواهر
راهي وادي منايم كن
باغ سرسبز خاطراتت را
غصه پاييز مي كند زينب
گوش کن! شمر خنجر خود را
آن طرف تيز مي كند زينب
عصر فردا ز اهلبيت رسول
زهر چشمي شديد مي گيرند
وقت تاراج خيمه هاي حرم
چند كودك ز ترس مي ميرند
كوفيان شهره ي عرب هستند
مردماني كه دست سنگينند
رسم شان است ميوه را در باغ
با همان برگ و شاخه مي چينند
دوركن از زنان و دخترها
هرچه خلخال در حرم داري
خواهرم داخل وسائل خود
روسري اضافه هم داري؟
عصر فردا بدون شك اينجا
مي وزد گردباد خاكستر
با صبوري به معجرت حتماً
گره ي محكمي بزن خواهر
وحید قاسمی
#شب_عاشورا
داری عقیله خواهر من گریه می کنی؟
آیینه برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی
امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی
امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی
علی اکبر لطیفیان
#شب_عاشورا
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت
بگذار امشبی تک و تنها ببینمت
از هم گسسته رشته عمر مرا غمت
مگذار بی کفن شبِ فردا ببینمت
گفتی که خواب دیدی و نیزه نشین شدی
آیا سزات این همه بالا ببینمت
داری نگاه جانب گودال می کنی
در قتلگاه تشنه لب آیا ببینمت
از کودکی مصیبت و غم دیده ام، ولی
باید تو را مصیبت عظمی ببینمت
رضا باقریان
⭕️⭕️⭕️دوستان عزیز
جهت اطلاع بیشتر از اشعار و مقتل عربی بر روی گزینه زیر بزنید 👇👇
#عصر_عاشورا
#شام_غریبان
#گودی_قتلگاه
#شب_عاشورا
#امام_حسین
..
#شب_عاشورا
#سینه_زنی
بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی، خواهر من
دختر حیدر کرار تویی، خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن جان خواهد شد، خواهر من
خواهرم! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد، خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف، جان به ره دین خدا خواهد شد، خواهر من
خواهرم! خون شهیدان به بیایان بلا
نهر جوشنده و پر شور و نوا خواهد شد، خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم! خوب نگر تا که چه ها خواهد شد، خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عُدوان خدا خواهد شد، خواهر من
چون که خون شهدا چشم عدو را بندد
بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد، خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و مأوای شما خواهد شد، خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می اید
تیز و برّان چو خون شهدا خواهد شد، خواهر من