#طنز_جبهه
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضےها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آنها گفت:
بچہ ننہها برگردید عقب پیشِ نـنہتان
شما به درد جنگ نمےخورید
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت
یکے از همین بچه نـنہها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود
و دست دیگرش را گرفتہ بود پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مےگفت: برگردید عقب پیش نـنہتان
شما بہ درد جنگ نمےخورید
و مےخندید😂😂
🌱|@martyr_314
همان اول انقلاب
دادستان اروميه شده بود
من و حميد را فرستاد
برويم يکے از ساواکےها را بگيريم
پيرمرد عصا به دستے در را باز کرد
گفت: پسرم خونه نيست
گزارش که مےداديم
چند بار از حال پيرمرد پرسيد
مےخواست مطمئن شود
که نترسيده است...
#شهیدمهدیباکری
🌱|@martyr_314
زیاد وضو بگیرید تا خداوند عمرتان را طولانی کند
اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی
این کار را بکن زیرا اگر در حال طهارت بمیری
شهید خواهی بود
#آیتاللهبهجت
🌱|@martyr_314
مُحمدشَریف
از دیگر بَچههاے شُجاع ڪانال بود
او دَلیرانه مےجَنگید..
در این هِنگام به سَختی مَجروح شُد
او دَر لَحظه شَهادَتش
به دوستَش گُفت..
به مادَرم بِگو بِروَد شاهعَبدُالعَظیم
و مَرا دُعا ڪُند..
بَعد دَستش را بالا گِرفت
و با صِداے لَرزان
اما با حالَت عِرفانی خاصی فَریاد زَد..
مَهدی جان!
دستِ مَرا بِگیر...
بَچهها دیدَند
ڪه در لَحظه شَهادَتش
چِگونه چِهره مَعصومانه او
از شادی شِڪُفت...
او به نُقطهای خیره شُد
و چِشمانش بَرق زَد..
🌱|@martyr_314