eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.8هزار عکس
18.1هزار ویدیو
369 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
ذا خِفْتَ صُعوبَةَ أمْرٍ فاصْعُبْ لَهُ يَذِلَّ لكَ هرگاه از سختى كارى ترسيدى در برابر آن سرسختى نشان ده، رامت مى شود 📚 غرر الحكم حدیث 4108
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 سعي كنيد ماهيت انقلابمان مكتبي و اسلامي بماند ، چون اولين چيزي كه امپرياليست غرب و خصوصاً صهيونيسم از آن احساس خواري مي كنند ، مكتبي بودن و اسلامي بودن اين انقلاب است ، چون وقتي يك انقلاب اسلامي باشد قابل گسترش و الگو قرار گرفتن براي ديگر ملتهاي زيرستم است . 🌹 🕊 🌹 🌹 🕊 🌹🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 مگر می‌شود هم بود هم این چنین بود ‌. از او آموختم باید برای شدن نه برای سوختن ... شادی روح و 🥀 🌴🌹
4_6046478968175989371.mp3
15.2M
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 🍀 🌼🌺
خانواده آسمانی 18.mp3
13.42M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 ۱۸ از آنجایی که خداوند، کمال مطلق است و هیچ کاری را بیهوده انجام نمی دهد. برای آفرینش انسان هدف بزرگی را در نظرگرفته که شبیه شدن و رسیدن به خود، یعنی " الله" است و راهی بسیار روشن را نیز طراحی کرده تا رسیدن به این هدف برای انسان آسان شود. - این راه روشن چیست؟ - و چگونه می‌توان از آن عبور کرد؟ 💐 🍀🌺
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 🌴 #بند16استغفار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَ
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بند ۱۶: بار خدایا ، از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که کسی از بندگانت را به آن سرزنش کردم؛ یا در فعل کسی از مخلوقاتت آن گناه را تقبیح کردم، اما پس از آن خودم وارد آن گناه شدم و مرتکب گشتم به خاطر جرأتی که از من بر عصیانت سر زد؛ پس بر محمد و آل محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💐 🍀🌺
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 پدر نقل می کند که : آمد و گفت : پدر می خواهم بروم گفتم : واجب تر است گفت : در آینده هم می شود خواند، اکنون لازم است بروم گفتم : تو چه کار می توانی انجام دهی ؟ تو خیلی کوچکی ، هنوز بیشتر نداری ! او ناراحت شد و گفت : می گویید من ؟ حتی نمی توانم برای رزمندگان ببرم که این چنین به من می زنید ؟ گفتم : چرا ! گفت : پس می روم سر انجام عازم جبهه شد نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت . در تاریخ ۲۳/ ۷/ ۱۳۶۰ چون رهیده از خاکریز شهر با سرعت راهی پر فروغ شد . وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ ۱۸/ ۹/ ۱۳۶۰ در منطقه بستان به فیض عظیم نائل شد ، تصمیم گرفتند بدون این که وی از برادرش شود ، او را روانه نمایند . ... 🌹 💐🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 #بزرگ_مردان_کوچک #نوجوان_شهید #محمدحسین_ذوالفقاری #قسمت_اول پدر #محمدحسین نقل می کند که
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 یکی از همرزمانش می گوید : اما او از برادرش بود . وقتی به او گفتم حالا که به رسیده ، بهتر است که به بروی . او با عالی جواب داد : اگر بروم دیگر نمی گذارند به برگردم . هنگامی که اصرار کردم گفت او برای خودش شده ، آخرت برای اوست نه من و سپس گفت : اسلحه را برمی دارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است . سرانجام او را برای مراسم به روانه می کنند . هنوز مراسم چهلم برگزار نشده بود که او با بند سبز رنگ یا ثارالله رهسپار عرصه های و می گردد و پس از حماسه آفرینی ها بی شمار در تاریخ ۲۸/ ۱۰/ ۱۳۶۰ در دشت خیز بر اثر اصابت چندین ترکش به هر دو و هر دو در حالی که زمزمه بر لب داشت به رویان هم رزم خود پیوست . 🌹 💐🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 هروقت من را می‌دید، دستم را در دستش می‌گرفت و می‌گفت حاجی حلالم کن. تو مسجد آمدن را به من یاد دادی.» مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجد صاحب‌الزمان(عج) درباره آخرین خاطره‌ای که از دارد می‌گوید: «مدت‌ها بود که را ندیده بودم. ایام فاطمیه بود که برای دیدن دوستانش به مسجد آمده بود. با من تماس گرفت و گفت حاجی من در مسجد هستم و می‌خواهم ببینمت. گفتم کمی دیر می‌رسم. در پاسخم گفت حاجی برایم دعا کن که شوم. وقتی خبر را شنیدم آن جمله آخرش در ذهنم تداعی شد که چقدر عاشق شهادت بود. راوی 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلى‌الله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود. از دور پیکر را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از مى‌گذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید باشد حدود 17 - 16 ساله. بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مى‌تپیده، برجستگى‌اى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به استخوانى و اندام اسکلتى‌اش بود، در گودى محل چشمانش، دیدگانش را مى‌خواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوان‌هایش بهم بریزد، دکمه‌هاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک و زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مى‌شد، برگرداندم؛ که 10 سال تمام، با همراه بوده است، فیزیک بود. یک که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مى‌دیدم، مى‌داد؛ نام بر روى جلد کتاب نوشته بود. مسئله‌اى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات و را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم یافت، را بخواند. شادی روح و بالاَخص دانش آموز 🌹 🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در سال 63 از طرف لشگر25 کربلا به پايگاه اعزام شديم لشگر 8 نجف اشرف چون قـرار بود بہ مقر منتقـل شويم حکـم را داشتيم و بر ما واجب نبود اما ڪسانے ڪہ در در پايگاه مےماندند مےبايست مےگرفتند از جملہ مسئولين ستاد و امام جماعت و مکبر كہ 13 ساله اے بود داشت. اهـواز بسيار گرم بود و حتے يڪ ساعت بدون نوشيـدن آب تحمل نبود. اواخر ڪه اهـواز برگشته بودم احساس ڪردم نصف گوشت اين آب شده است. در واقع از چهره اين (مکبر نماز خانه) متجلے بود و هر وقت ياد آن صحنه مےافتم و آن طاقت فرسا ، از خودم مےڪشم كہ چرا نمےتوانستيم بگيريم. راوی : شادی روح و 🕊 🌹🌴