eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
46.5هزار عکس
20.9هزار ویدیو
459 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- سید بن طاووس می فرماید: سحرگاهی در سرداب مقدس سامرا بودم،ناگاه صدای ملایم را شنیدم که برای شیعیان خود دعا می‌کردند و می‌فرمودند : خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و باقیمانده گِلِ ما خلق کرده‌ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت و ولایت ما انجام داده‌اند؛ اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‌ای و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست خودت اصلاح کن... و آنها را از آتش جهنم نجات بده،و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما.. •📚برکات‌حضرت‌ولیعصر|ص ۳۹۹•
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 عراقی‌ها با اینکه مثلا مسلمان بودند و خبر داشتند که ماه رمضان آمده، اما هیچ تغییری در برنامه غذایی‌مان ندادند. از سحری و افطاری خبری نبود. همان شام و ناهار و صبحانه همیشگی‌مان را داشتیم. صبحانه همان شوربا بود و ناهار هم همان چند قاشق برنج و آب جوش رنگی‌ای که اسمش را خدایی نمی‌شد گذاشت خورش. شام را هم که عراقی‌ها هیچ‌وقت جدی نمی‌گرفتند. مجبور بودیم غذاهایمان را همان‌طوری در آسایشگاه نگه داریم برای سحر و افطار. آش صبح و شام برای افطار و ناهار را برای سحر نگه می‌داشتیم. در گرمای خرماپزان جنوب، ‌ ده دوزاده ساعت نگه داشتن آش در محیط آسایشگاه، مسخره بود. گرما پدر صاحب همه‌چیز را درمی‌آورد. عصر نشده، آش کف می‌کرد و ترش می‌شد. وقت افطار در ظرفش را که برمی‌داشتیم بوی ترشیدگی بدجوری می‌زد زیر بینی‌مان، اما وقتی بعد از پانزده شانزده ساعت گرسنگی چیز دیگری نداشتیم که بخوریم، مجبور بودیم به روی خودمان نیاوریم چه بلایی سر آش آمده! گرما بیداد می‌کرد. اردوگاه عنبر در استان الانبار قرار داشت؛ یکی از جنوبی‌ و کویری‌ترین استان‌های عراق که هم‌مرز با اردن و عربستان بود. آب و هوای گرم و خشکش چیز استثنائی‌ای بود. به هر مصیبتی که می‌شد گرسنگی روزهای بلند و کش‌دار تیرماه را تحمل می‌کردیم، اما تشنگی بیچاره‌مان کرده بود. صبح تا شب، چشم به میخ «حبّانه» آسایشگاه داشتیم. برای افطار و دو لیوان آب خنک از حبّانه که سهم هر کدام‌مان بود، له‌له می‌زدیم. 🕊 💐🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان و مفقودالاثر شد . در ماه مبارک رمضان مطهرش به زادگاهش بازگشت . در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر ، خواب می‌بیند که آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده و می‌گوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت، او را بغل کردم و شروع کردم گریه کنم ، گفت : مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام آزاد شدم . 🌴 🕊🌹
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 خاطرات دفاع مقدس رزمندگان اسلام دفاع مقدس حرمت روزه داری تحرک بسیار بالا باعث تشنگی می‌شد اما با دیدن برخی رزمندگان مجروح که به بیمارستان منتقل می‌شدند روحیه‌مان تغییر می‌کرد و آستانه تحمل کادر امدادی در روزه‌داری افزایش می‌یافت چرا که می‌دیدیم برخی رزمندگان و مجروحان که روزه بر آن‌ها واجب نبود حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند تا آنجا که حتی ما به اجبار دارو و غذا به آن‌ها می‌دادیم. خانم تاجری نیا از بانوان امدادگر و رزمنده دوران دفاع مقدس یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی و شفای 🌴 💐🌹
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری جگرم آب شد و از تو نیامد خبری عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند عکسشان قاب شد واز تو نیامد خبری 🌺 💐🍀
🌺🍀💐🌸💐🍀🌺 🌼 یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم 🌺 چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم 🌼 همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود 🌺 همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود سلامتی و تعجیل در فرج 🌺 💐🍀
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 ماه رمضان فرا رسید، گرم‌ترین و طولانی‌ترین روزهای تابستان بود. از اوایل صبح تشنگی آغاز می‌شد. حداقل زمان ممکن را بیرون می‌آمدیم. عده‌ای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز می‌کشیدند. عده‌ای دیگر دائماً زیر دوش بودند. مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آ‌نها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه می‌رسید،‌ بیرون آسایشگاه می‌نشستیم و با شلنگ و آب آن بازی می‌کردیم. تشنگی بیداد می‌کرد ، 10 ساعت از سحری می‌گذشت ، به قطرات آب نگاه می‌کردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر می‌کردم هیچ‌چیز در زندگی نمی‌توانست آن‌قدر دوست داشتنی باشد. بعضی از آن‌ها کروی، بعضی با حجم‌های منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون می‌آمدند رقص‌کنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین می‌آمدند. بازی نور در این قطرات چه شگفت‌آور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمی‌توانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنه‌ام و آب زلال پیدا می‌شد بیان کنم ، همین قدر می‌توانم بگویم آب کاملاً زنده بود. یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی می‌کرد. آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، به‌محض اینکه اولین جرعه آب را می‌نوشیدم، تمام آن سِحر باطل می‌شد. راوی : سید حسین هاشمی یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می‌خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست. 🌹 🕊 🥀 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 کسی است که حقیقت و هدف الهی را درک کرد و برای این حقیقت پایداری کرد و جان داد. در اسلام نه مرگی است که دشمن به مجاهد تحمیل می کند بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می آرد. وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ(بقره، 154) به آنانکه در راه خدا کشته می شوند، نگویید مرده اند، بلکه آنها زنده اند ولی شما در نمی یابید. برای من یک فیض بزرگی است من لیاقت یک را ندارم و امیدوارم که آنها که قبل و بعد از من به درجه نایل آمده اند من را در آن دنیا نمایند. «انشاء الله» 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 🕊🥀