eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
18.2هزار ویدیو
371 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊️| و شهادت چه زیباست🌱 آنگاه که جوانی در راه معشوق نفس های آخرش را میکشد و تمام بدنش اربا اربا شده ،همچون مولای شهیدش💔 و آنگاه چشمان کم سویش را باز کند و سرش را در بالین مولایش ببیند.... 🏴 💌|💌
1cf7f80a6c4ea742703d3daac91185a040794284-360p_14.mp3
4.36M
🥀| در فاطمیه از دل و جان گریه می‌کنیم همراه با امام زمان گریه می‌کنیم 🎧|
Mehdi Rasoli - Alrahil Alrahil.mp3
4.34M
🕊️| دل بستهٔ عشق،بسته ی دنیا نیست زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست... 🌱|🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام خانوادگی جلالی نام پدر علی اکبر شناسه ملی 579688331 تاریخ تولد 10 شهریور 1338 محل تولد شهر دلیجان شماره شناسنامه 323 سن 26 تاهل مجرد تحصیلات کاردانی شغل معلم قشر فرهنگیان اصحاب رسانه تاریخ شهادت 21 اسفند 1364 محل شهادت جزیره‌ی جنوبی مجنون - عراق نوع شهادت دفاع مقدس نحوه شهادت میدان نبرد محل دفن شهر دلیجان رده خدمتی سپاه عضویت بسیجی یگان خدمتی لشگر 17 علی بن ابیطالب مسئولیت تک تیرانداز نام ناحیه دلیجان
شهید محمدعلی جلالی دهم شهریور ماه 1338 در شهرستان دلیجان از توابع استان مرکزی متولد شد؛ وی دوره‌های تحصیل را با موفقیت طی کرد و با معدل خوبی موفق به اخذ دیپلم تجربی شد. وی در دوران انقلاب از ابتدا از ارادتمندان نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و به شخص امام خمینی(ره) نیز علاقه وافری داشت؛ ضمن اینکه بسیار به ولایت فقیه و تبعیت و پیروی از ولایت اعتقاد داشت.  شهید جلالی پس از طی دوره سربازی، به تحصیل در رشته امور تربیتی پرداخت و پس از اخذ فوق دیپلم در امور تربیتی مدارس استان مرکزی مشغول به فعالیت شد. وی در روزهای پایان سال و ایام تعطیلات عید نوروز و تابستان از فرصت تعطیلی استفاده می‌کرد و به جبهه می‌رفت تا در امر مقدس جهاد در راه خدا نیز همچون جهاد در راه علم و دانش کوشا باشد و در اسفند ماه سال 1364 به درجه رفیع شهادت نایل شد.
زندگی نامه ده روز از شهریور ماه سال 1338 گذشته است. از دامان مادری مهربان و در خانواده‌ای ساده زیست، نوزادی پا به عرصه وجود می‌گذارد و خانه پدر را به قدوم خویش روشن می‌کند. در خانه، او را احمد صدا می‌زنند؛ اما نامش محمدعلی جلالی است. پاک و آرام و معتقد و از بچه‌های صاف و ناب محله‌شان بود. برخاسته از خانواده‌ای مذهبی و کشاورز، دارای پدر و مادری زحمتکش و پدر به سبب مشقت‌های و رنج بی‌شمار پدر در تأمین معیشت خانواده، سبب معلولیت او می‌شود. احمد از بچه‌های آرام و سر به ‌زیر محله بود. در خواندن درس تلاش و جدیت خوبی داشت. سر لوحه زندگی‌اش ادب و حجب و حیا بود. روحی عزیز و غنی داشت. هیچ‌گاه از مسئولین چیزی نخواست، نه وامی، نه خانه‌ای، نه سفارشی و نه کاری. زندگی ساده خانوادگی‌اش نیز گویای همین ایده و رفتار اوست. عشق به امام(قدس سره) و انقلاب در وجودش موج می‌زد. می‌گفت: کارهای اداری و مشکلات خانوادگی شما را از صحنه خدمت و ایثار دور نکند و سفارش می‌کرد و همیشه طرفدار حق بوده و به اسلام و مسلمین خدمت نمایید. ولایت‌ فقیه را عامل پیروزی و سربلندی مسلمانان می‌دانست. با پایان یافتن خدمت سربازی به استخدام‌آموزش ‌و پرورش در آمد. با علاقه زیادی که به تربیت نونهالان و جوانان داشت، بعد از گذراندن دوران ضمن خدمت و کلاس‌های تابستانی در پست مربی پرورشی مدرسه راهنمایی ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دلیجان سر از پا نمی‌شناخت. دانش‌آموزان را چون گل می‌بویید و با آنان یک رنگ و صمیمی ‌بود. اصلاً این رفتار در وجودش ریشه دوانیده بود. با بچه‌های فامیل و همسایه و دوستان نیز همین روش را داشت. به دانش‌آموزانش سفارش می‌کرد: شما دانش‌آموزان عزیز، درس خواندن را جدی بگیرید و همراه تحصیل، تقوا و ایمان خود را محکم نموده تا در آینده، فردی آگاه و متخصص، متعهد و با ایمان برای جامعه اسلامی‌ خود باشید. اصلاً مربی‌گری برازنده قامتش بود. دانش‌آموزان مدرسه راهنمایی ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پروانه‌وار به گرد شمع وجودش جمع می‌شوند تا رهگشای راهشان باشد و از کمال و معرفتی که در وجودش موج می‌زد، بهره‌مند شوند. با اعلام نیاز نیرو برای منطقه پر آشوب کردستان در سال 1361 داوطلبانه به مدت یک سال در جهاد سازندگی کردستان با حضور در مناطق نا امنی چون سنندج، قروه و سقز به قول همکارانش فعالیت چشم گیر و شبانه‌روزی داشت. در بازگشت از منطقه کردستان روح جدا شده از تن مدرسه ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او بازمی‌گردد و نشاط و شادابی را برای دانش‌آموزانش به ارمغان می‌آورد. آثار شهید مطهری را بسیار مطالعه می‌کرد و به ماندگاری کتاب فروشی شهید مطهری دلیجان که تعدادی از شهدا در برپایی آن نقش داشتند، تأکید فراوان داشت. در فرازی از وصیت نامه‌اش می‌گوید: ده‌ هزار تومانی را که در آن جا دارم به‌ عنوان سرمایه کتاب فروشی بماند. با قرآن انس و الفتی دیرینه داشت. عاشقانه در جلسات تفسیر قرآن عصرهای جمعه که مفسرش امام‌جمعه فقید دلیجان، حجت الاسلام و المسلمین حاج‌آقای نویسی، بود، شرکت می‌کرد. آخرین جمعه و حضور احمد را در جلسه، خوب به یاد دارم. استاد سوره واقعه را با بیانی شیوا تفسیر می‌کرد. آخرین آیه‌ای که تفسیر می‌شد، )وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).[1] ... بود و این آخرین حضورش بود و به تعبیر دیگر چو السابقون گفت و السـابقون به عندالرب این باره شد یَرزُقُونَ. در 14/12/64 با وداع خویشان و دوستان با پیوستن به کاروان بسیجیان عازم جبهه‌های نبرد می‌شود. پدر، مادر، دوستان و آشنایان قبل از اعزام به او پیشنهاد ازدواج دادند و او نیز این امر را به بازگشت از جبهه حواله می‌دهد و این دِین، یعنی رفتن به جبهه را بالاتر از هر چیز دیگری می‌بیند. عزیزان هم‌رزم، بعد از تعیین مسئولیت‌ها به جزیره مجنون اعزام می‌شوند. اینجا دیگر روز و شب معنا ندارد. دیده‌های بیدار شب‌زنده‌دار دوستان و زمزمه مناجات یاران همراه با تلاوت قرآن چه شوری در دل‌ها افکنده. وداع‌هایی که با هم دارند، سفارش‌هایی که به یکدیگر می‌کنند، اخلاصی که بوی بهشت می‌دهد. سراسر سنگرهایی که در طول جاده پر خاکی منتهی به اتوبان بصره ایجاد شده را در بر گرفته است. سنگرهای کمین در زیر پاها و خاک‌ریز عراقی‌ها قرار دارد. بعد از پاتک‌های سنگین، دشمن دیگر گرفتن جزایر مجنون نا امید شده بود. هر گاه در برابر سختی‌های جان‌کاه طاقتشان طاق می‌شد، با یادآوری صحنه‌های عاشورا و تأسی به شهیدان کربلا به خود روحیه می‌دادند؛ زیرا می‌دانستند که انقلاب خمینی(قدس سره) امتداد عاشورای حسینی(علیه السلام) است و تنها شرط موفقیت، مقاومت و ایثار و از خودگذشتگی است.