eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42هزار عکس
18.2هزار ویدیو
371 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 🌹🕊
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 🌹🕊
🌺🌼🍀💐🍀🌼🌺 خاطراتی در خصوص امام راحل می خواهید از من رضاشاه درست کنید؟‏ خانه امام متعلق به آقای امام جمارانی است. خوب، چون رفت و آمد زیاد دارند.‏‎ ‎‏خانم هم رفت و آمد زیاد دارند، این خانه کوچک است و طبعاً امام نمی توانند به‏‎ ‎‏کارهای روزمره برسند. بعد از مدتی تصمیم گرفته شد، خانه ای جنب اینجا اجاره کنیم، ‎‏که ایشان به کارهایشان برسند، اول ایشان اکراه داشتند، بعد ما رفتیم یک جایی را اجاره‏‎ ‎‏کردیم، یک ساختمان آجری قدیمی بود که فرش نداشت و فرشی هم در منزل امام نبود‏‎ ‎‏که آنجا را فرش کنند. من خودم رفتم، پنج – شش تا ‎‏فرش بُته جِقّه ای که معمولاً در مساجد پهن می کنند و از ارزانترین فرشهای ایران‏‎ ‎‏است خریدم و آوردم. وقتی من فرشها را پهن کردم، حاج احمد آقا گفت: امام فرموده اند‏‎ :‎‏مگر می خواهید از من رضاشاه درست کنید؟ احمد آقا گفته بودند، اینها ارزانترین‏‎ ‎‏فرشهاست و اینها را کفاش زاده آورده، شاید امام فکر کردند من از منزل آوردم، این بود‏‎ ‎‏که راضی شدند و نشستند، که هنوز هم مورد استفاده است، ما همه این فرشها را هزار و‏‎ ‎‏هفتصد تومان خریده بودیم. راوی : مصطفی کفاش زاده. منبع : برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۶۲ 🌺 🍀💐
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 🌹🕊