eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
369 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود . اگر می خواست با زنی نامحرم، حتی بستگانش صحبت کند، به هیچ وجه سرش را بالا نمی گرفت . به قول دوستانش، ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت . 🌹 🥀🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 مادرش می گفت وقتی از مرز اومد خونه دیدم رو گردنش جای بریدگی هست گفتم چی شده جان؟ گفت با اشرار درگیر شدیم قمه رو گذاشت و شروع کرد به ، همون لحظه به متوسل شدم، گفتم آقا به من بیست روز وقت بده تا عروسی خواهرم عزا نشه. مراسم عروسی خواهرش انجام شد و معراج دقیقا بیست روز بعد به رسید. 🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 خدایا ! تو می دانی که من در این بیابان سرد و خموش، همچنان می گردم و برف های نشسته بر زمین را با دست هایم کنار می زنم تا که شهادت است را پیدا کنم و بتوانم راهی به سوی آن پیدا نموده و پایم را از زنجیر زندگی آزاد نمایم وحیات اخروی را برای خود بر گزینم... برادران و خواهران ! بر اعمال ما ناظرند. نکند خدای نکرده اعمال و رفتار ما باعث افسردگی روح این عزیزان گردد. باید دقت کنیم و در خودمان بیشتر تجدید نظر نماییم. بیاییم خود را از تمامی آنچه که موجب عدم رضایت خداوند و ائمه اطهار و خواهد شد شست و شو دهیم و مطیع خالص خداوند باشیم رفتند و ما باید خودمان را بسازیم تا بتوانم به آنها برسیم... 🌹 🥀🌴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك براي حاجي درست كنم تا بخوره بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي ؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن. 🥀 🌴🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 همیشه توی ماشین و سجاده اش یه داشت . دوران مجردی هر هفته در کنار قبور می خواند، برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمی داشت و هدیه می کرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم می شد. بعد از نماز باید می خوند، حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند می خوند ولی می خوند. تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش می گذاشت و می گفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز عاشورا بود: "اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .." تازه فهمیدم داستان به آقا امام حسین علیه السلام چی بود . 🥀🌹🕊
💐🕊🌹💐🌹🕊💐 مادرش می گفت وقتی از مرز اومد خونه دیدم رو گردنش جای بریدگی هست گفتم چی شده معراج جان؟ گفت با اشرار درگیر شدیم قمه رو گذاشت و شروع کرد به همون لحظه به متوسل شدم گفتم به من بیست روز وقت بده تا عروسی خواهرم عزا نشه. مراسم عروسی خواهرش انجام شد و دقیقا بیست روز بعد به رسید. 🌺 🥀💐
🌺🌴🥀🕊🥀🌴🌺 از صحبت با بسیار گریزان بود. اگر می خواست با زنی ، حتی بستگانش صحبت کند ، به هیچ وجه را بالا نمی گرفت . به قول دوستانش، به زن آلرژی داشت . 🥀 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرمانده‌ي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن. 🥀🌴🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت . دوران مجردی هر هفته در کنار قبور زیارت عاشورا می خواند، برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمی داشت و هدیه می کرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم می شد. بعد از نماز باید زیارت عاشورا می خوند، حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند می خوند ولی می خوند. تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش می گذاشت و می گفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: "اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .." تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین علیه السلام چی بود . 🥀🌹🕊
🌺🌴🥀🕊🥀🌴🌺 از صحبت با بسیار گریزان بود. اگر می خواست با زنی ، حتی بستگانش صحبت کند ، به هیچ وجه را بالا نمی گرفت . به قول دوستانش، به زن آلرژی داشت. 🥀🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرمانده‌ي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن. 🥀 🌴🌹
🌺🌴🥀🕊🥀🌴🌺 از صحبت با بسیار گریزان بود. اگر می خواست با زنی ، حتی بستگانش صحبت کند ، به هیچ وجه را بالا نمی گرفت . به قول دوستانش، به زن آلرژی داشت. 🥀 🕊🌹