#خاطرات_شهید
●وقتى از جبهه مى آمد، به او مى گفتم: ديگر بدن تو سوراخ سوراخ است، لازم نيست به جبهه بروى. بيا و دستِ زن و بچّه ات را بگير و مدّتى به روستا پيش ما بيا تا ما از دلتنگى در آييم.
○او در جواب میگفت: مادرم، اگر من نروم يا ديگران نروند، میدانى چه خواهد شد؟ ديگر از اسلام خبرى نخواهد بود و هر يك از ما به دست يك كافر خونخوار خواهيم افتاد كه ايمان و انسانيّت ندارند. پس بايد به اين انقلاب و جنگ تا جايى كه در توان داريم كمك كنيم.»
●به او خبر داده بودند كه بيا مبلغى واريز كن كه بروى مكّه. گفته بود: مكّه من در همين جاست و به زودى به مكّهاى خواهم رفت كه خشنودى خدا در آن است و آن شركت در عمليّات بود»
✍️به روایت مادربزرگوارشهید
فرماندهٔ لشگر ۵نصر
#شهید_سید_ابراهیم_شجیعی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۵/۸/۲ اسفراین ، خراسان شمالی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ عملیات والفجر۸
🕊 قرارگاه شهدا 🕊
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
میخواست وابستگی روحی ما را به خودش کم کند🌹✨
حسین از ۱۸ سالگی پاسدار میشود درست زمانی که سوریه وارد بحرانهای جدی میشود. مادر حسین میگوید از همان ابتدا همه اعضای خانواده پیگیر اخبار و شهدای سوریه بودند و پدر و مادر میدانستند دیر یا زود حسین هم میخواهد به قافله رزمندگان این جنگ بپیوندد. مادر شهید میگوید:« خانواده ما همه مطلع هستند. ما می دانستیم اگر رزمندگان ما جلوی دشمن ایستادگی نکنند، باید در کرمانشاه و همدان با آنها بجنگیم. حسین هم از آن موقعها هوای رفتن داشت. میدانستیم باید برود، اما پدر و مادر حتی اگر بخواهد هم نمیتواند وابستگی خودش را از بین ببرد. هربار میخواستیم توجیهش کنیم، میگفت: «اگر من نروم، پس چه کسی باید برود؟» پدر شهید درباره حسین میگوید:«حسین تک پسر ما بود. تمام اراده ما این بود حسین درسلامت باشد. حتی میخواستیم گشتهای شبانه بسیج را نرود. باور کنید اگر میتوانستیم برای حفاظتش از رفت و آمد در مدرسه و کوچه هم منع میکردیم. تلاش کردیم حسین ازدواج کند، اما هربار به نوعی طفره می رفت. گاهی حسین از برخورد ما راضی نبود.آخر ما خیلی دوستش داشتیم. حتی هر دفعه که وارد خانه میشد من از جایم بلند میشدم، اما او این کار را دوست نداشت و میخواست این وابستگی روحی را کم کند.»✿ ♡
#از_شهید_بخوان
#خاطرات_شهید
🍃بسم رب الشهداﺀ🍃
#به_روایت_همسرشهید:
عاااشق شهدای گمنام بود، سعی میکرد هرجا که می رویم، از بازار تا هیئت، نزدیکترین مزار شهدای گمنام را هم زیارت کنیم. خیلی صادقانه و از عمق دل و باصفا با این شهدا صحبت میکرد. اول بهشون سلام میداد و بعد هم شروع به درد ودل می کرد و آخرش هم دعا🙏
اکثر اوقات سر مزارشون برام از مقام و جایگاه حضرت زهرا(س) میگفت و آخر سر با حسرت می گفت "خوشابحالشون که حضرت زهرا (س) هرشب بهشون سر میزنه". خیلی قشنگ هم دعا می کرد.
بهشون می گفت "الهی هر کدومتون بیشتر برای ما دعا کنه، حضرت زهرا (س) بیشتر بهش سر بزنه😃"… یا گاهی بهشون می گفت: "خوشابحالتون که با این سن کم به این زیبایی عاقبت بخیر شدید و خیالتون راحت شد. شما چی می بینید اونجا که حاضر نیستید از گمنامی دربیاید. بامعرفتا مادراتون منتظرند 😔 "
هروقت هم قرار بود بریم هیئت ، شهدا رو دعوت می کرد به روضه و ازشون می خواست باهامون بیان...
✓ بیست روز مفقودی و گمنامی اش، قبل بازگشت پیکر پاکش، نشان از ارادتش به شهدای گمنام داشت.
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
✨بسم رب الشهداﺀ✨
#به_روایت_همسر_شهید:
🔸از ذکرهایی که آقانوید زیاد تکرار می کرد، ذکر الحمدلله بود. اصلا از ویژگی های ماندگارش همین شکرگزاریش بود. مثلا یه بار میگفت: " از خونه شما تا خونه خودمون داشتم بخاطر نعمتایی که خدا بهم داده شکر میکردم و الحمدلله میگفتم. یا بازخورد و عکس العملهاش خیلی اوقات با ذکر شکر همراه بود. وقتی خوشحال هم میشد، می گفت: "الحمدلله از این لطف خدا"
یادم هست وقتی خبر شهادت #شهید_محمد_کیهانی رو بهش داده بودند، با حسرت پیام داد" که یکی دیگه از دوستانمون هم آسمانی شد و ما جاموندیم ولی بازم الحمدلله. "
🔹آیه صریح قرآن هست که لإن شکرتم لأزیدنَّکم: اگر شکرگذار باشید. خداوند نعمت رو بر شما زیاد میکنه. این نعمت می تونه نعمت های مادی باشه یا نعمتات معنوی از جمله آرامش، معنویت و غیره.
زمانی که نعمت آرامش و برکات و توفیقات معنوی مون رو شکر کنیم. حتما به وعده قرآن این نعمات بر ما زیاد میشه.🌹
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💢 سرباز امام زمان
🔸امیرعلی بیدار شده بود و دنبالم نق نق می کرد. شیشه شیرش را دادم دستش.
آقامصطفی گفت:
«اگه بچه ها اذیتت کردن به این فکر نکن که بچه ت هستن، به این فکر کن که دو تا سرباز امام زمان تربیت میکنی.»
📚 رویای بیداری
#شهید_مصطفی_عارفی🌹
#خاطرات_شهید
"ظرف غذایش که دست نخورده میماند، وحشت میکردیم. مطمئن میشدیم حتما گروهانی در یک گوشهی خطِ لشکر غذا نخورده!
اینطوری اعتراض میکرد به کارمان.
تا آن گروهان را پیدا نمیکردیم و غذا نمیدادیم بهشان، لب به غذایش نمیزد.
گاهی چهل و هشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین کند همه غذا خوردهاند."
#سردار_دلها
#خاطرات_شهید
خاطره ای به روایت همسرشهیدنوید در مورد محبت و احترام خاص شهید به مادر بزرگوارشان:
« - با خوشحالی می گفت مادرم در حق من مستجاب الدعوه است، هروقت کارم گیر میکنه، زنگ میزنم و به مامان میگم دعام کنه، کارم درست میشه…
- می گفت گاهی به ویژگی های مادرم که فکر میکنم، می بینم یسری چیزا خدا تو وجودش قرار داده، یسری ویژگی ها داره که لیاقت مادر شهیدشدن رو داره…
- ملتمسانه می گفت شهدا دعا کنید شهید بشم، مادر منم مثل مادرِ شما تاج مادر شهیدی سرش بگذاره و روز قیامت بین همه مادرا پیش حضرت زهرا (س) سربلند باشه…
- خیلی مادری بود و هست. اصلا شهدا همه مادری اند...»
(برگرفته از پیج اینستای همسرشهید)
- سلامتی همه مادران شهدا به ویژه مادر عزیز شهیدنوید و شادی روح پدر شهید صلوات..
#شهیدنویدصفری
#خاطرات_شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
روایتی از خاطرات و سبک رفتاری شهیدنوید به روایت همسرشهید:
🍃اهل فکر بود و خیلی با توجه و تحلیل به ارتباطش با خدا نگاه میکرد.
یکبار داشتیم درباره #استغفار صحبت می کردیم. می گفت: " وقتی استغفار می کنیم حواسمون جمع باشه برای چه استغفار می کنیم، با توجه باشه👌 انقدر باید التماس کنیم و التجا و طلب بخشش کنیم تا خداوند بپذیره"
💌بعدش مثال خوبی زد: " گفت دیدی وقتی یه بچه ای کار اشتباهی میکنه، مخصوصا اشتباه بزرگ. میره پیش مادرش میگه مامان ببخشید😢. مادر میدونه و تجربه داره که اگه زود ببخشه بی فایده ست و بچه یادش میره. میگه نه آخه چرا اینکارو کردی و ازت انتظار نداشتم، بچه دوباره التماس می کنه و گاه به گریه میافته تا دل مادرش به رحم بیاد و همون وقته که مادر بچه رو به آغوش پرآرامش خودش می فشاره❤️…
ما هم باید برای اشتباهات و گناهامون همین طور اصرار کنیم به بخشش تا جلب توجه خدا کنیم، خدای مهربانتر از مادر… "
حرفاش خیلی به دل می نشست چون از عمق جانش برمیومد.. گاهی می گفت: "یا أبانا إستغفرلنا ذنوبنا، إنا کنا خاطئین🤲"
#خاطرات_شهید
#شهیدنویدصفری
ان شاﺀلله ما هم مثل شهدا از عمق جان به خدا بازگردیم و برای همیشه بمانیم.
📲شهید آنلاین | نوید صفری
#شهیدانه #روایتگری #تلنگرانه #خاطرات_شهید
🌷یار و رفیق روزهای سخت شهید علی چیتسازیان بود و آنقدر این دوستی عمیق و ریشهدار بود که علی چیت سازیان روزها از فراق دوست گریست.
در روز تشییع جنازه معاونش در باغ بهشت همدان پشت تریبون رفت و با صدایی بغضآلود گفت:
«مصیب، فرزند گلوله ها، ترکشها، خمپارهها، فرزند گرسنگیها، تشنگیها، خستگیها و مالک اشتر زمان بود».
معاون اطلاعاتعملیات لشگر۳۲انصارالحسین
#شهید_مصیب_مجیدی🌷
●ولادت: ۱۳۳۹/۴/۹ همدان
●شهادت: اسفند ۱۳۶۴ فاو، عملیات والفجر۸
یادشهداباصلوات🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یمن #غزه_پایدار #ما_متحدیم #قدس
🕊قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
📓 #خاطرات_شهید ؛
از عــراق که برڱشت ،... گفت : بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم ؟!
گفـتم : با چه خـاطرجمعے چنین حرفی میزنے ،...؟؟
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم .
میگفت : یک روز ، بـعداذان صبح به حرم حضـرت عـباس (ع) رفتم . خیلی دور ضـریح خـلوت بود.
با قمر بنیهاشم (ع) عهـد کردم . از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم . مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم .
عاجزانه خواستم .
در حرم را بسته بودند . ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم ، اما الهامی به من شـد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت .
📎 پ.ن : تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد ،...
🌷 #شهید_حمید_قاسم_پور
🌹 #شهدای_فارس
🩸 #سالروز_شهادت
🌼 فرج مولا صاحب الزمان صلوات 🌼
اَلّلهمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمََدِ وَ آل مُحَمَّد
وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ
• ⃟🇮🇷 ⃟
📓 #خاطرات_شهید ؛
● روز قبل شهادت رو به دوستش حسین میگوید ؛ اینجور شهادت که یک تیر به آدم بخوره ؛ آدم کشته بشه ؛ من بهش میگم شهادت سوسولی ،... شهادت سوسولی فایده نداره ،...
حسین به او میگوید : خوب چه فرقی میکنه ؛ اینم شهادت است دیگر ،...
● محسن میگه : میدانی آخه به این حال بری پیش آقا ابوالفضل بگی من یک تیر خوردم فایده ندارد ،...
حسین گفت خوب حالا یعنی چی ،...
● محسن گفت : یعنی یک جوری آدم شهید بشود که هزار تکه بشود آدم رو خواستند آن دنیا به حضرت ابوالفضل (ع) معرفی کنند خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم ،...
● به روز نکشید ؛ زیر منطقه ازگله بمو یک گلوله آمد صاف روی سقف ماشین ؛ محسن حاجی بابا به همراه 2 نفر دیگر از فرماندهان محور ( شوندی و بیابانی ) به شهادت میرسند ،...
● شدت حادثه طوری بوده که پیکر شهید هزار تکه میشود ،... جنازه را جمع کرده به تهران میفرستند برای تدفین ،... مدتی بعد که باقیمانده ماشین را میآورند به محل قرارگاه فرماندهی ایشان ؛ یک تکه دست از پیکر شهید را در آن پیدا میکنند ؛ در ادامه از پدر شهید اجازه میخواهند که ان را در همان منطقه جنگی تدفن کنند.
● و اینطور میشود ایشان در دو نقطه سنگ یادبود دارد ،... تهران و منطقه سر پل ذهاب در کرمانشاه ،...
📎 پ.ن : فرماندهٔ عملیات سپاه غرب کشور
شهید محسن حاجی بابا
سال روز شهادت
🌷
● ولادت : ۱۳۳۶ تهران
● شهادت : ۱۳۶۱/۲/۲۲ روستای عظیمیه ، سرپل ذهاب عملیات شناسایی
🌹 روحــشــون شــاد و یــادشــون گــرامــیــ با ذکر صلوات 🌾
📓 #خاطرات_شهید ؛
🔹درد و رنج مردم اذیتش میڪرد ،
هرگز بی تفاوت نبود ، همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود ، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا ،...
🔹به فقرا و مستمندان میرسید ، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد ، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از شهادتش ، ڪسی خبر نداشت ،...
🔹اگر میخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثروتمندترین افراد میشد ؛ ولی همین ڪه #انقلاب شد ، مغـازه اش را ڪرد تعاون وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد ،...
🌷 #شهید_سید_مجتبی_هاشمی
🌹 #سالروز_شهادت
🩸 #یادشهداباصلوات
🌼 فرج مولا صاحب الزمان صلوات 🌼
اَلّلهمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمََدِ وَ آل مُحَمَّد
وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ
• ⃟🇮🇷 ⃟