قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_هفتم خرداد 1366 بود ، ع
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_هشتم
محمد دوست نداشت کسی اذیت شود و روزهای سخت را با تنهایی و درد تحمل می کرد بعد از چند روز شکنجه های سخت باعث شد که عراقی ها خسته شوند و دیگر توان ادامه نداشتند و برای جبران شکست تصمیم به #شهادت_محمد گرفتند.
روز #آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و #محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از #محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از #محمد توانستند اعتراف بگیرند #نام_خدا و #ائمه_اطهار بود و عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز و بسیار بد بو بود در دهان #محمد باعث خفه شدن #محمد شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی #محمد دیگر نفس نمی کشید .
پیکر پاک این #شهید عزیز را بر روی #سیم_خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#مادران_شهدا
#سیم_خاردار
یک نفر باید #داوطلب میشد که روی سیم #خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن #رد شوند .
یک #جوان فورا با شکم روی سیم #خاردار خوابید ، همه #رد شدند جز یک #پیرمرد
گفتند : #بیا !
گفت: نه ...
شما برید ...
من باید وایسم بدن #پسرم رو ببرم برای #مادرش ...
#مادرش منتظره ...
چسبیدن به #سیم_خاردار کجا
و
چسبیدن به #میز_ریاست کجا
#تفکر
#تأمل
🌹 🕊🌹
#سیم_خاردار...
یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشد تا بقیه از روی آن رد شوند
یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد
گفتند: «بیا!»
گفت:«نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!»
چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا ...
#جان_فدا
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_هفتم خرداد 1366 بود ، ع
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_هشتم
محمد دوست نداشت کسی اذیت شود و روزهای سخت را با تنهایی و درد تحمل می کرد بعد از چند روز شکنجه های سخت باعث شد که عراقی ها خسته شوند و دیگر توان ادامه نداشتند و برای جبران شکست تصمیم به #شهادت_محمد گرفتند.
روز #آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و #محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از #محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از #محمد توانستند اعتراف بگیرند #نام_خدا و #ائمه_اطهار بود و عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز و بسیار بد بو بود در دهان #محمد باعث خفه شدن #محمد شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی #محمد دیگر نفس نمی کشید .
پیکر پاک این #شهید عزیز را بر روی #سیم_خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#مادران_شهدا
#سیم_خاردار
یک نفر باید #داوطلب میشد که روی سیم #خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن #رد شوند .
یک #جوان فورا با شکم روی سیم #خاردار خوابید ، همه #رد شدند جز یک #پیرمرد
گفتند : #بیا !
گفت: نه ...
شما برید ...
من باید وایسم بدن #پسرم رو ببرم برای #مادرش ...
#مادرش منتظره ...
چسبیدن به #سیم_خاردار کجا
چسبیدن به #میز_ریاست کجا
#تفکر
#تأمل
🌹 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#مادران_شهدا
#سیم_خاردار
یک نفر باید #داوطلب میشد که روی سیم #خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن #رد شوند .
یک #جوان فورا با شکم روی سیم #خاردار خوابید ، همه #رد شدند جز یک #پیرمرد
گفتند : #بیا !
گفت: نه ...
شما برید ...
من باید وایسم بدن #پسرم رو ببرم برای #مادرش ...
#مادرش منتظره ...
چسبیدن به #سیم_خاردار کجا
چسبیدن به #میز_ریاست کجا
#تفکر
#تأمل
🌹 🕊🌹
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_ششم فقط در ساعاتی که بر
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_هشتم
محمد دوست نداشت کسی اذیت شود و روزهای سخت را با تنهایی و درد تحمل می کرد بعد از چند روز شکنجه های سخت باعث شد که عراقی ها خسته شوند و دیگر توان ادامه نداشتند و برای جبران شکست تصمیم به #شهادت_محمد گرفتند.
روز #آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و #محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از #محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از #محمد توانستند اعتراف بگیرند #نام_خدا و #ائمه_اطهار بود و عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز و بسیار بد بو بود در دهان #محمد باعث خفه شدن #محمد شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی #محمد دیگر نفس نمی کشید .
پیکر پاک این #شهید عزیز را بر روی #سیم_خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀