eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👨🏻‍🚒🔥🎥 📚 من و تو من از تو جوان‌تر بودم، وقتی که وسط جبهه می‌جنگیدم. اصلاً فکر کردی برای چی بعد از جنگ، آتش‌نشان شدم؟! چون آژیر هر عملیات جدید در ایستگاه آتش‌نشانی من را می‌برد به حال و هوای عملیات‌های جبهه. خودت می‌دانی بیشتر از اینکه تک پسر محبوبم باشی، رفیق همیشه همراهم هستی. کار به جایی کشید که همکارم هم شدی! اولش همه تو را به واسطه من می‌شناختند اما کمی که گذشت کاری کردی که ماجرا برعکس شد. من اما تصمیم تازه‌ای گرفته بودم، داشتم آموزش‌های جنگ سوریه را می‌دیدم که باخبر شدی و دوباره خودت را چسباندی به من! من هم قبول کردم. حالا تو از خودت بگو! بگو که چطور در ساعت مرخصی کاری و سر جلسه امتحان، همه چیز را نیمه‌تمام رها کردی و با موتور شخصی، خودت را به پلاسکو رساندی! بگو که حتی لباس کاری دوستت را پوشیدی و به همین راحتی و با همین عجله، شدی رفیق نیمه‌راه. گلایه بسیار است پسرم! بماند برای روزی که با مادر دلتنگت به تو می‌رسیم و دوباره می‌بینیمت. بماند برای دیدار جاودانه. ✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۱/۱۱/۱۶ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 💻تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙 با صدای: رضوانه دقیقی 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 قصه پسری که از ۳ سالگی همراه پدر، پایش به ایستگاه آتش‌نشانی باز شد و حس شجاعت و فداکاری از همان موقع در وجودش ریشه دواند، هیچ‌وقت به سر نمی‌رسد. پسری که عاشق شنا بود و در ۱۶ سالگی مدرک بین‌المللی غواصی‌اش را گرفت و مربی بین‌المللی ۳ ستاره شد و وقتی در ۲۸ سالگی به مدال پرافتخار شهادت رسید، یک آتش‌نشان پرانگیزه و موفق بود و یک دانشجوی کارشناسی ارشد امداد و سوانح. 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 تک پسر خانواده بود. علاقمندی‌اش به آتش‌نشانی در کودکی و همراهی با پدر آتش نشانش ریشه داشت. آنقدر که تحصیلات دبیرستانش را در مدرسه‌ی آتش‌نشانی گذراند‌. اخلاق خوبش زبانزد خاصّ و عام بود. تصویری که از او در ذهن اطرافیانش ماندگار شده لبخند همیشگی اوست. بسیار دوست‌داشتنی، بامعرفت، مهربان، دستگیر و پرشور و نشاط بود. تا می‌توانست سرپرستی ایتام را به عهده می‌گرفت. بی‌ریا بود و هیچ‌وقت مهارت‌های خاص و استعدادهای بی‌نظیرش را به رخ کشی نمی‌کشید. در حادثه‌ها اولین نفری بود که به دل خطر می‌زد. در عملیات حریق و نجات که شرکت می‌کرد خیال همه خصوصا مسئول ایستگاه از بودنش راحت بود. چرا که کارش را به خوبی بلد بود و از پس سخت‌ترین کارها برمی‌آمد. دنباله رو راه پدر بود. وقتی او برای دفاع از حرم بی‌بی زینب کبری سلام‌الله علیها در سوریه ثبت‌نام کرد امیرحسین هم به دنبالش رفت. هر دو برای این سربازی آموزش دیده بودند. اما امیرحسین توانست از پدرش سبقت بگیرد و عمری او را در آتش این جاماندن بسوزاند... 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 روزی که ساختمان پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت امیرحسین امتحان داشت. مرخصی ساعتی گرفته بود تا به دانشگاه رفته و امتحانش را بدهد. پدر و مادرش گمان می‌کردند در دانشگاه است غافل از اینکه او بلافاصله بعد از امتحان و شنیدن خبر آتش سوزی پلاسکو سوار موتورش شده و خودش را به آنجا رسانده است. با عجله داخل ماشین‌های آتش‌نشانی را گشته و از همکارانش یک دست لباس حریق تهیه کرده و وارد ساختمان شده است. مادرش هنوز خبر نداشت که امیرحسین آنجاست؛ خواهرهایش اما متوجه شده بودند و کم‌کم خبر تلخ فروریختن ساختمان پلاسکو و ماندن امیرحسین زیر آوار را به او داده بودند. پدرش هم با شنیدن خبر سریعاً خود را به ایستگاه رسانده بود تا ظهر همه بچه‌ها برگشتند؛ موتور امیر حسین را هم آوردند؛ اما خبری از خودش نبود. امیرحسین در آخرین دقایق قبل از فرو ریختن پلاسکو از همکارانش حلالیت گرفت و رفت‌ اما سال‌هاست بر دل اهالی خانه و دوستانش غمی سنگین مانده که نتوانستند با امیرحسین خداحافظی کنند. روحش شاد و نام و لبخند همیشگی‌اش در ذهن‌ها جاوید باد. 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 پدر شهید🎤 وقتی پا به میدان جنگ می‌گذاری، برای شهادت آمادگی داری. اما در حالت طبیعی، وقتی برای عملیات حریق وارد یک ساختمان می‌شوی، انتظار شهادت نداری. یکی از رفقا درباره حادثه پلاسکو، حرف قشنگی می‌زد. می‌گفت: «این مصداق رزق لایحتسب است.» راست می‌گفت. بچه‌هایی که وارد آن عملیات شدند، انتظار نداشتند شهید شوند. اما خداوند یک جاهایی برای بعضی‌ها آغوش باز می‌کند و می‌گوید: «شما هم بیایید.» 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
https://telewebion.com/embed/episode/0x1beb019 🎞مستند امیر آتش👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 🎥کاری از سجاد باغ شیخی 🎬قسمت اول: شهید امیرحسین داداشی 📺پخش از شبکه‌ی افق سیمای جمهوری اسلامی ایران 👨🏻‍🚒🔥 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشد وداع کنم با تو عشق بی‌تکرار ببخش مادر خوبم، گل همیشه بهار زدم به آتش و خون تا که باز هم باشد میان معرکه‌ها یک نفر چنان عمار ✍🏻فاطمه شعرا 👨🏻‍🚒🔥 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👨🏻‍🚒🧯 📚هایلایت نارنجی دوباره رفته بود سراغ یادگاری‌ها. هرچیزی را که برمی‌داشت قبل از اینکه نگاهش کند، خوب بویش می‌کرد. نوبت به تقویم رومیزی رسید. همان صفحه‌ی همیشگی، اولین ماه زمستان نود و پنج! نگاهش دایره‌های دور اعداد، که نشانگر روزهای شیفت کاری فریدون بودند را دنبال کرد تا رسید به آخرین دایره. پنجشنبه، ۳۰ام‌ دی ماه. اشک‌هایش سرازیر شد روی هایلایت نارنجی. _ پسرم! نمی‌دونم چقدر مونده، اما آخرش میام پیشت و می‌فهمم چرا این تاریخ رو با ماژیک، مشخص کرده بودی! وقتی اومدم پیشت، می‌فهمم چطور با بال‌های شکسته زیر آوارهای پلاسکو، میان شعله‌های آتش، پرواز کردی و رفتی... ✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۲/۱۱/۱ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙 با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🏴🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒 شهید آتش‌نشان «فریدون علی‌تبار»، متولد سال ۱۳۶۹ و دانشجوی ترم آخر کارشناسی بود. او از سال ۱۳۹۳ در ایستگاه شماره ۱ آتش‌نشانی مشغول به خدمت شد. تمام خانواده به او افتخار می‌کردند. بسیار به شغلش علاقه داشت؛ به همین‌خاطر در هنرستان آتش‌نشانی، مشغول به تحصیل شد و بعد وارد سازمان شد. شعارش این بود که اگر بمیرم و دوباره زنده شوم بازهم شغل آتش‌نشانی را انتخاب می‌کنم. در محل کار آنقدر خوش‌اخلاق بود که همکارانش برای هم‌شیفتی با او باهم رقابت می‌کردند و همه دوست داشتند در کنار او کار کنند. روز وقوع حادثه، فریدون امتحان داشت و بعد از امتحان، بلافاصله به محل حادثه اعزام شد و برای نجات جان هم‌نوعانش به شهادت رسید. 🏴🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🧯 مادر شهید🎤 پسرم جزو اولین ورودی‌های آتش‌نشانی بود که با تحصیل وارد این حرفه شد. آنقدر به این کار علاقمند بود که از ۱۵ سالگی وارد هنرستان آتش‌نشانی شد. اینطور نبود که از بیکاری و بی‌شغلی بخواهد وارد این کار شود. بعد از تمام شدن سربازی، وارد دانشگاه آتش‌نشانی شد و در سازمان، مشغول کار شد. دو سال بود که وارد سازمان شده بود و قرار بود عید سال ۹۶ رسمی این سازمان شود. او در زمان شهادت، ۲۶ ساله بود یعنی ۱۱ سال در آتش‌نشانی درس خوانده و کار کرده بود. وقتی به بهشت زهرا می‌روم می‌بینم که بیشتر این آتش‌نشان‌ها متولد دهه شصت هستند. اینها کسانی بودند که با جان و دل و با عشق و علاقه وارد این حرفه شدند... نبود فریدون من را اذیت می‌کند اما وقتی این حجم عظیم خدمت را مشاهده می‌کنم متوجه می‌شوم که این بچه‌ها لیاقت شهادت را داشتند و این باعث خوشحالی من می‌شود. شب ۳۰ دی ماه ۱۳۹۵ بود. فریدون عزیزم دانشجوی کارشناسی رشته حریق و حوادث طبیعی بود و صبح روز ۳۰ دی امتحان استاتیک داشت. دلشوره عجیبی هم داشت. بنده هم به او می‌گفتم که: «دل‌شوره‌ات بخاطر امتحانت است مادر!» فریدون روی میزش یک تقویم رومیزی داشت که روزهای شیفتش را روی آن علامت می‌زد. روزی که برای امتحان استاتیک رفت و به دنبالش حادثه پلاسکو رخ داد و عزیز من آسمانی شد دیدم با رنگ نارنجی روز ۳۰ دی را برای خودش هایلایت کرده است. حالا چرا و چگونه مانده‌ام که انشاالله هروقت بروم پیشش از او سوال خواهم کرد.😔🌷 🏴🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🧯 پدر شهید🎤 فرزندم همیشه آرزوهای بزرگی داشت و برای رسیدن به آن تلاش می‌کرد. ابتدا علاقه‌مند بود که خلبان شود؛ ولی بعد منصرف شد و شغل آتش‌نشانی را انتخاب کرد و در این عرصه مشغول به کار شد. با آتش گرفتن و ریختن ساختمان پلاسکو، همه امیدها و آرزوی‌های من و خانواده‌ام در مورد فریدون برای تشکیل زندگی و آینده وی به خاکستر تبدیل شد. من به عنوان پدر او، هیچ‌وقت نمی‌توانم جای خالی‌اش را ببینم؛ ولی از این خوشحالم که به مقامی رسیده که من با این سن به مقامش غبطه می‌خورم. 🏴🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
سیِ دی، در هجومی از زمستان درخشیدی چنان خورشید تابان چه زیبا لحظه‌ی سبز شهادت به چشمان تو آتش شد گلستان ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۱۳ 🏴👨🏻‍🚒🧯🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid