eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
369 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺 یکی از نقل می‌کرد: قبل از عملیات در سال 1365 بود، می دیدم بعد از استراحت کوتاهی که پس از شناسایی شب قبل داشتیم ، تنهایی به سمت سنگری که کمی از فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود. چند صد متری که از محل اردوگاه ( سنگر پشت خط) دور شدم.... دیدم پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و (ع) می باشد. این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیه کمر تا جلوی صورت بلند شده است. ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم وضع بدتر شود و آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم اما در کمال ناباوری دیدم وقتی روضه تمام شد، هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است، اگر این به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟ سعی داشت از پاسخ من برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این است، هر روز می آید اینجا و من وقتی می‌خوانم می آید و هنگامی که تمام می‌شود می‌رود . در این موقع بود که از من گرفت تا وقتی که است این جریان را برای کسی نکنم شادی روح و شهدا 💐🌺🍀
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 یکی از نقل می‌کرد: قبل از عملیات در سال ۱۳۶۵ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم تنهایی به سمت سنگری که کمی از فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود. چند صد متری که از محل اردوگاه ( سنگر پشت خط) دور شدم.... دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و (ع) می باشد. این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیة کمر تا جلوی صورت بلند شده است. ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم اما در کمال ناباوری دیدم وقتی تمام شد. هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟ سعی داشت از پاسخ من برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این است، هر روز می آید اینجا و من وقتی می‌خوانم می آید و هنگامی که تمام می‌شود می‌رود در این موقع بود که از من گرفت تا وقتی که است این جریان را برای کسی نکنم 🕊 🕊🌹
🔰نقل از همسر شهید مدافع حرم 🔻این ارتباط قلبی با یکی از آرزوهای دیرینش بود. ایشان بود و در مراسم مربوط به شهدا بسیار فعال بود. خاطرم هست در هفته دفاع مقدس چون بحث شهدا و جنگ مطرح بود یک فعالیت ویژه داشت و خیلی متمایز در مراسم این مناسبت ظاهر می‌شد. علاقه ویژه‌ای به شهیدان و شهادت داشت و این را می‌شد از رفتار و اخلاقش مشاهده کرد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣❣
لحظات_دعا_1620901241.mp3
5.47M
🎧 :حاج مهدی رسولی لحظات دعا خداحافظ روزهای خدا خداحافظ چشم های به در خداحافظ سحرهای دعا خداحافظ حال و هوای قبل افطاری قدرهای بلند بیداری چقدر مانده است تا سلمان رمضان رفت ای دل غافل راه باز است تو نمی بینی میوه ی بغض را نمی چینی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم با اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیر درست آگاه است دست خود را بده به سمت چراغ تا کبوتر شود دوباره کلاغ تا پر و بال در حرم بزنم توی باب الجواد قدم بزنم شب جمعه شبای آخر چه مأیوسی تو که مثل کبوتر طوسی آقا گاه در پشت پنجره فولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد از همین راه دور السلام علیک دلتنگم السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایه ی ننگم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن کجا ؟ امام رضا کاش دلم کبوتر تو ایوون طلا بود از حرمت این دل من راهیه کرب و بلا بود کرب و بلا کاش خونم کنار خونه ی شاه کرم بود پنجره ی خونه ی من سمت حرم بود پرچم سرخ یا حسین بالا سرم بود حسین..... •┈┈••✾••┈┈•❤️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️