🌹🕊💐🌺💐🕊🌹
#امام_شناسی
تفاوت ترس ما و ترس #امام
اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با #امام به جماران رفتیم.
دور تا دور #امام نشسته بودیم و به نصیحتهایش گوش میدادیم که یک دفعه ضربه محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشههای اتاق شکست.
از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز #حضرت_امام .
#امام در همان حال که صحبت میکرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد .
هنوز صحبتهایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد .
همانجا بود که فهمیدم آدمها ، همهشان میترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم #امام و هم ما .
#امام از دیر شدن وقت #نماز میترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه .
او از #خدا میترسید و ما از غیر #خدا .
آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از #خدا بترسد، دیگر از غیر نمیترسد .
راوی :
#شهید_ابراهیم_همت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#ارتباط_با_شهدا
من با #ابـراهـیـم_هـادی کار دارم !
ابراهیم #موبایل نداشت ،
اما بی سیم که داشت !
ابـراهـیـم !
اگر صدای مرا می شنوی ،
کمک !
من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی #دشمن!
تلفن همراه من کار نمی کند
بدرد نمی خورد هرچه گشتم برنامه #بیسیم نداشت
تا با تو تماس بگیرم ...
گفتم می خواهم با بیسیم شما #تماس بگیرم..
گفتند اندرویدهای شما را
چه به بیسیم #شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش می کنم تا با گوشی اندروید
صدایم را به تو برسانم ...
اگر می شنوی ما #گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی می رفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !
اینجا #کُشتی می گیریم تا دیده شویم ..
لاک می زنیم تا #لایک بخوریم
تو حتما راهش را بلدی
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !
ابـراهـیـم!
اگر صدایم را می شنوی،
دوباره #اذانی بگو تا ما هم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند .
راه را پیداکنیم ..
راه را گم کرده ایم
اگر از #جبهه برگشتی
کمی از ان #غیـرت های نـاب #بسیجی_ها را برایمان سوغات بیاور تا ما هم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...
تمام .....
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🌴🌹
💐🌴🌷🥀🌷🌴💐
#شرمنده_ام که از دنیای من ، تنها #کپسول_اکسیژنش سهم تو شد!
و من هنوز در #غفلتم که #ریه_هایم را
از #صدقه_ریه_های پـُر #تاول تو از
#هوای تازه پـُر می کنم...
با توأم ای
#رزمنـده_دیروز
#غریب_امروز
#شهیــد_آینده... !
ای کاش می توانستم دنیا را از
دریچه #نگاه تو ببینم... !
سلامتی و طول عمر همه
#جانبازان_عزیز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🌴💐
🌹🥀🌴🌷🌴🥀🌹
#مثل_شهدا
#طلبه_شهید
#سعید_بیاضی_زاده
#سعید رزمنده جبهه مقاومت و همچنین مبلغ بود.
در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که #تبلیغ بود می پرداخت.
اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با سلیقه های مختلف که در یک جمع بودند #سعید با همه #ارتباط برقرار می کرد.
با همه دوست می شد ، انگار سال هاست با رزمندگان جبهه مقاومت بوده است .
همیشه #لبخندی روی لبانش بود و این قدر با محبت و دلسوزی با رزمندگان جبهه مقاومت برخورد می کرد که حتی در لحظه های #بحرانی ، حضورش باعث افزایش #روحیه رزمنده های مقاومت می شد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌴🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطرات_سرداران
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
در حین عملیات محرم در مدرسه دهلران بچه های اطلاعات عملیات مقر داشتند. خیلی افراد آنجا بودند از جمله جبلی، کاظمی،صدرساداتی،عاصی زاده،ستوده،حسینی پور و بنده.
حاج احمد کاظمی مرتب می امد به بچه ها سر می زد و از اوضاع و احوال می پرسید.
یک روز جمعه همه نیروهای اطلاعات را جمع کرد و برایشان با همان لهجه شیرین نجف آبادی صحبت کرد. خیلی مطالب ارزشمندی گفت از انقلاب از امام از جبهه و جنگ و از فداکاری رزمندگان در عملیات های گذشته خیلی صحبت کرد؛ بعد به بچه ها گفت کی خسته است؟! بچه ها یک صدا فریاد زدند دشمن!
حاج احمد گفت اگر حرفی دارید بپرسید یکی از بچه ها پرسید جنگ کی تمام می شود؟
گفت: جنگ ما با استکبار تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دارد.
بچه ها صلوات فرستادند؛ بعد رو کرد به عاصی زاده و گفت:آموزش وانتقال تجربه جلسات دینی و قران و توکل را در بین نیروهای اطلاعات عملیات واجب کن چون این ها رمز موفقیت بچه های اطلاعات عملیات می باشد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_دهم 🍁 #شاهرخ سرش را جل
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری بر زندگی
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
#قسمت_یازدهم
🍁عصريكي از روزها پيرمردي وارد كاباره شد . قد كوتاه ، كت و شلوار شیک قهوه اي ، صورت تراشيده ، كروات و كلاه نشان ميداد كه آدم با شخصيتي است . به محض ورود سراغ ميز ما آمد و گفت : آقا #شاهرخ ؟! #شاهرخ هم بلند شد و گفت : بفرمائيد ! پيرمرد نگاهي به قد و بالاي #شاهرخ كرد و گفت : ماشــاءاالله عجب قد و هيكلي .
🍁بعد جلوتر آمد و ادامه داد : ببين دوست عزيز ، من هر شــب توي قمار خونه هاي اين شــهر برنامه دارم . بيشــتر مواقع هم برنده ميشــم . به شما هم خيلي احتياج دارم . بعد مكثي كرد و ادامه داد : با بيشتر افراد دربــار و كله گنده ها هم برنامه دارم . من يه آدم قوي ميخوام كه دنبالم باشــه . پول خوبي هم ميدم .
🍁 #شاهرخ كمي فكر كرد و گفت : من به اين پولها احتياج ندارم . برو بيرون ! پيرمرد قمار باز كه توقع اين حرف رو نداشــت با تعجب گفت : من حاضرم نصــف پولي كه در بيارم به تو بدم . روي حرفم فكر كن ! اما #شــاهرخ داد زد و گفت : برو گمشو بيرون ، ديگه هم اين طرفا نيا ! براي من جالب بود که چرا #شاهرخ با پول قمار بازي مشکل داشت ، اما با پول مشروب فروشي نه !!
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
[#صبحتون_شهدایی✨]
•{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}•
شهید سلمان برجسته:
من یک نگاه به حضور در سوریه داشتم:
اگر در جنگ بر دشمن غلبه کنیم که
پیروزیم و اگر شهید شویم باز هم پیروزیم...
⸢ شنبه ۹/۲۶ 🗓⸥
⸢ ذکر روز :«یا رَبَّ العالَمین»📿⸥
🌱•|