💢شهادت یک سرباز پلیس در درگیری با اشرار مسلح
🔹شب گذشته مأموران انتظامی استان بوشهر در بندر گناوه، با تعدادی شرور که قصد ناامنی را داشتند به صورت مسلحانه درگیر شدند.
🔹اشرار مسلح که از اقدامات شرورانه خود ناکام مانده با استفاده از تاریکی هوا متواری شدند.
🔹در این درگیری سرباز «سیدنوید موسوی» بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل و ستوانیکم «جلیل درازه» مجروح شد.
امنیت اتفاقی نیست
#شهدای_ناجا
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊
نام و نام خانوادگی شهید: هادی روستا
تولد: ۱۳۴۸/۲/۱۵، روستای علیآباد، صفاشهر، استان فارس.
شهادت: ۱۳۸۸/۱/۲۵، در درگیری با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر، استهبان، استان فارس.
گلزار شهید: گلزار شهدای صفاشهر.
🌲
#سیروزسیشهید۱۲
#شهیدهادیروستا
#شهدای_ناجا
🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕊
📚 میوهی کاج
مثل همیشه وقتی دلم هوایت را میکند، دوست دارم به آن روز فکر کنم. همان روز بهاری که زنگ زدی و گفتی: «آبجی آماده باش، فردا مییام دنبالت. میخوام ببرمت یه جای خوب.»
هرچه اصرار کردم کجا، خندیدی و نگفتی.
وقتی آمدی و فهمیدم من را میبری تا روز میلاد امام رضا، در حرمش باشم از خوشحالی گردن بلندت را بوسه باران کردم. هنوز صدای خواندن اذن دخولت توی گوشم هست.
گاهی با خودم میگویم، تو با این همه مهر و لطافت، چه طور پلیس شدی!
از لطافتت حرف زدم، یادم افتاد به میوهی کاج کوچکی که توی پارک جنگلی پیدا کرده بودی و ذوقش را میکردی. همیشه توی کیف همراهت بود این میوهی کاج.
انگار دانه دانه میوه کاج رازهای دلت را بین پوسته سختش پنهان کرده بود.
هدیهاش دادی و بعد از این همه سال، فرشته جان هنوز آن کاجک را دارد و مثل یک قطعهی ارزشمند در صندوقچهی کوچکی نگهداریش میکند. هرچه باشد او همسر و همراهت بود و بیشتر از همهی ما مهر و لطفت را چشیده است.
✍🏻 سمیرا اکبری ۱۴۰۰/۱۲/۱۸ @s78_akbari
👩🏻💻طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرحپور @z_farahpour
🎧با صدای: هانیه سادات عباسی @b_name.pedar
🌲
#سیروزسیشهید۱۲
#شهیدهادیروستا
#شهدای_ناجا
🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕊
اینجا جای زندگینامهات بود!
قرار بود برای همه از این بگوییم که کجا به دنیا آمدی؛ چطور راهت را پیدا کردی و مرد شدی و چگونه به هدفی که داشتی رسیدی!
تا همین چند دقیقه پیش خیلی به این در و آن در زدیم؛ اما جز یکی دو جمله خلاصه چیزی دستمان را نگرفت!
خوبیت نداشت در سیزدهمین سالگرد شهادتت دست خالی خدمتت برسیم اما خیالمان راحت بود که تو از کرامت چیزی کم نداری چرا که انتخاب شده خدائی.
شنیدهایم در کودکی پدر و مادرت را از دست دادهای و در کنار خواهر و برادرت بزرگ شدهای!
شنیدهایم روح لطیف و شاعرانهات از تو بندهای قابل برای خداوند ساخته است. این را از وصیتنامهات فهمیدیم.
شنیدهایم در درگیری با اشرار به شهادت رسیدهای؛ و نجات جان کودکی به قیمت جانت تمام شده است!
شنیدهایم این روزها همسر دلتنگت در داغ مادرش میسوزد. بههمین خاطر مجالی نیافتیم تا بیشتر از تو بدانیم. ما اینجا برای آرامش قلبش دعا میکنیم؛ هرچند دستانمان خالیست اما نگاهمان به مدد دستان تو رو به آسمانهاست.
🌲
#سیروزسیشهید۱۲
#شهیدهادیروستا
#شهدای_ناجا
🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕊
وصیتنامه سرهنگ شهید هادی روستا 📝
خدایا! تو خود میدانی که سالیان سال است چه آرزویی در سینه دارم و من خود میدانم هنوز ناچیزم؛ اما دیگر تاب ندارم؛
شوق دیدار معبودم همه جا با من است داغ فراق او در قلبم.
پروردگارا! ای آنکه سالهاست به پیشگاهت التماس میکنیم، قطرات اشکی که گونهام را خیس کرده شرح آن عشقی است که تار و پود تنم را به سوی تو کشانده است و این بغضی که سینهام را شکافته شرح آن دردی است که از داغ فراق معبودم به قلبم نشسته.
یکتای من! از تو می خواهم مرا با خود به آنجایی ببری که تا ابد همسر و فرزندانم به من افتخار کنند؛ دلم میخواهد که آنقدر به درگاهت التماس کنم و در خانهات را بکوبم تا یک روز مرا بپذیری.
آه خدای من! یعنی آن روز میرسد که وجودم ارزش حضور یافتن در پیشگاه تو را داشته باشد؟!
یگانه من! در پیشگاهت همه شرمم و خجالت. چه کند بینوا ازین بیش ندارد. 📝
🌲
#سیروزسیشهید۱۲
#شهیدهادیروستا
#شهدای_ناجا
🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
در سیزدهمین سالروز شهادتش، با تقدیم شاخهگلهای صلوات از روح ملکوتیاش رفع گرفتاریها و حاجاتمان را مسئلت میکنیم.
🌲🕊
#سیروزسیشهید۱۲
#شهیدهادیروستا
#شهدای_ناجا
🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🥀
نام و نام خانوادگی شهید: علیاکبر رنجبر
تولد: ۱۳۵۸/۶/۲۵، روستای سنان، توابع فسا، استان فارس.
شهادت: ۱۴۰۰/۱۱/۱۳، روستای بیدزرد، ۲۰ کیلومتری شیراز.
گلزار شهید: گلزار شهدای شیراز، قطعه ۲ خیبر، ردیف ۴.
🇮🇷
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_علی_اکبر_رنجبر
#شهدای_ناجا
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_استان_فارس
#روز_۱۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻نوشته: حورا رحمتکاشانی ۱۴۰۳/۱۱/۲۲
🎨🖌نقاشی دیجیتال: منا بلندیان
🎞تنظیم و تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: مریم شهرامپور
🖼💻طراح کاور: الهام رسولی، لیلا غلامی
🥀🇮🇷
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_علی_اکبر_رنجبر
#شهدای_ناجا
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_استان_فارس
#روز_۱۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀
📚 بازی ناجوانمردانه
در اتاق، بین لحاف تشکها میدویدیم و بالش به سر و صورت هم میکوبیدیم.
علیاکبر کوچکتر بود و ضرباتش هم آرامتر؛ دورم میچرخید و با شیطنت، ضربههای بالشت را جاخالی میداد.
بالشت را بالا بردم و با تمام زور کودکانهام روی سرش فرود آوردم.
روی تشک افتاد و چشمانش بسته شد. ترسیدم! جسم بیحرکتش قلبم را فشرد.
با بغض، بغلش کردم و صدایش زدم. اشک میخواست چشمم را نمدار کند که چشم باز کرد و خندید. من هم به شوخیاش خندیدم و در آغوشم فشردمش.
+++
علیاکبر بزرگ شد و جایی دیگر، همین نزدیکی، زیر آسمان شهر شیراز، نه به عنوان علی کوچولو، به عنوان ستوان رنجبر در معرکهای قرار گرفت!
در این معرکه، که شباهتی به بازی کودکانه نداشت، ضربههایی به جسمش وارد شد که نرم و بالشتی نبود!
در این بازی، ضارب، خواهرک با ملاحظهی او نبود!
در این بازی، افتادن علیاکبر روی زمین شوخی نبود!
و چشمان او دیگر باز نشد...
✍🏻نوشته: حورا رحمتکاشانی ۱۴۰۳/۱۱/۲۲
🥀🇮🇷
#سی_روز_سی_شهید_۱۵
#شهید_علی_اکبر_رنجبر
#شهدای_ناجا
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_استان_فارس
#روز_۱۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid