eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.4هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 نام و نام خانوادگی شهید: علی‌اکبر رنجبر تولد: ۱۳۵۸/۶/۲۵، روستای سنان، توابع فسا، استان فارس. شهادت: ۱۴۰۰/۱۱/۱۳، روستای بیدزرد، ۲۰ کیلومتری شیراز. گلزار شهید: گلزار شهدای شیراز، قطعه ۲ خیبر، ردیف ۴. 🇮🇷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻نوشته: حورا رحمت‌کاشانی ۱۴۰۳/۱۱/۲۲ 🎨🖌نقاشی دیجیتال: منا بلندیان 🎞تنظیم و تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: مریم شهرام‌پور 🖼💻طراح کاور: الهام رسولی، لیلا غلامی 🥀🇮🇷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 📚 بازی ناجوانمردانه در اتاق، بین لحاف تشک‌ها می‌دویدیم و بالش به سر و صورت هم می‌کوبیدیم. علی‌اکبر کوچک‌تر بود و ضرباتش هم آرام‌تر؛ دورم می‌چرخید و با شیطنت، ضربه‌های بالشت را جاخالی می‌داد. بالشت را بالا بردم و با تمام زور کودکانه‌ام روی سرش فرود آوردم. روی تشک افتاد و چشمانش بسته شد. ترسیدم! جسم بی‌حرکتش قلبم را فشرد. با بغض، بغلش کردم و صدایش زدم. اشک می‌خواست چشمم را نمدار کند که چشم باز کرد و خندید. من هم به شوخی‌اش خندیدم و در آغوشم فشردمش. +++ علی‌اکبر بزرگ شد و جایی دیگر، همین نزدیکی، زیر آسمان شهر شیراز، نه به عنوان علی کوچولو، به عنوان ستوان رنجبر در معرکه‌ای قرار گرفت! در این معرکه، که شباهتی به بازی کودکانه نداشت، ضربه‌هایی‌ به جسمش وارد شد که نرم و بالشتی نبود! در این بازی، ضارب، خواهرک با ملاحظه‌ی او نبود! در این بازی، افتادن علی‌اکبر روی زمین شوخی نبود! و چشمان او دیگر باز نشد... ✍🏻نوشته: حورا رحمت‌کاشانی ۱۴۰۳/۱۱/۲۲ 🥀🇮🇷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 شهید «علی‌اکبر رنجبر» در شهریور ماه سال ۵۸ در «روستای سنان» از توابع شهرستان فسای استان فارس چشم به جهان گشود. پنجمین فرزند خانواده بود. پدر ایشان هم در نیروی انتظامی خدمت می‌کرد و فردی متعهد و مسؤولیت‌پذیر و خدمتگزار مردم بود. در سخت‌ترین شرایط، نماز و روزه‌اش ترک نشد و فرزندانش هم این خصلت پسندیده او را به ارث بردند. پدری که در کارهای خیر سهیم و نسبت به فامیل و دوستان بسیار مهربان و رئوف بود. مادر علی‌اکبر هم زنی شایسته و باخدا بود؛ هرگز بی‌وضو به بچه‌هایش شیر نداد. بیشتر روزهای سال را روزه بود و تا فرصتی پیدا می‌کرد مشغول عبادت و ذکر می‌شد. علی‌اکبر زیر سایه محبت چنین پدر و مادری بزرگ و تربیت شد. زندگی در روستا از او پسری جسور و شجاع و اهل خطر کردن ساخت. قبل از سن تکلیف، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت. خصلت‌های نیکش در جوانی هم با او عجین بود و با همین طبع و سرشت رشد کرد. علاقمند به امور دینی و مذهبی بود و در مراسمات محرم و صفر و ماه رمضان شرکت می‌کرد. با روحانی که برای ماه رمضان به روستا می‌آمد رابطه صمیمانه‌ای برقرار کرده بود. بیشتر وقتش را با او می‌گذراند و اتاقی از منزل خودش را برای سکونت یک‌ ماهه ایشان در نظر گرفته بود. 🇮🇷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid