eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
448 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 زمانی که قرار بود ساک را بیاورند، شبی در خواب دیدم که بدون تابوت به منزل ما آورده‌اند که با احترام روی زمین گذاشته شد . متوجه شدم خودِ ، آقا است . به چهره‌اش نکردم و قلبم بسیار آرام بود که سه مرتبه گفتم و از خواب بیدار شدم ؛ سه روز بعد ساک را به ما تحویل دادند . شادی روح و 🌹🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 آغازخوشبختی است خوشبختی ای که پایان ندارد ... که بشوی خوشبخت ابدی می شوی خدایا ما را با خوشبخت کن 🌴 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 شدن یک اتفاق نیست باید خون دل بخوری دغدغه های هیأت دغدغه های کار جهادی دغدغه های ترک گناه دغدغه های و تفریح سالم 🥀🌴🌹
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 من توصیه ام به عزیز این است که شرح حال را بخوانید . برادر محکی همرزم و بیسیم‌چی که در زمان این بزرگوار همراه او بوده است از لحظات آخر حیات دنیایی می‌گوید : در جریان عملیات بدر ما در منطقه به‌عنوان بیسیم‌چی آزاد بودیم و مأموریت داشتیم تا هر یک از مسئولین که قصد سرکشی به خط مقدم را دارند همراهی کنیم . آن روز قرعه به نام من افتاد و به همراه آقا عازم خط شدم . با دیدن وی نیروهایی که تعدادشان حدود ۲۰ نفری می‌شد، روحیه تازه‌ای گرفتند . وضعیت در آن روز کمی سخت شده بود، از یک‌ طرف بعضی فرماندهان تقاضای نیرو و مهمات داشتند و فشار بسیار زیادی بود و از طرفی هم دشمن پاتک بسیار شدیدی را آغاز کرده بود، به‌ نحوی‌که به چهل یا پنجاه متری ما رسیده بودند و صدای شنی‌های تانک را به‌ خوبی می‌شنیدیم. دشمن خاکریز را مورد هدف قرار داده بود. ما با آنچه در دست داشتیم مقاومت کردیم تا جایی که تانک‌های دشمن‌ روی خاکریز آمد ولی نیروهای پیاده‌ نظام و خدمه تانک فرار کردند. غروب آن روز خاکریزی پشت خاکریز اول زدند و با ایشان جهت بررسی شرایط به آنجا رفتیم و نیازها را از طریق بیسیم به عقب اعلام کرد. نماز مغرب را خواندیم و من مختصر استراحتی کردم. وقتی بیدار شدم دیدم آقا هنوز در حال نماز است و این کار تا صبح ادامه داشت. بعد از نماز صبح باز دشمن اقدام به پاتک کرد. زمانی که وی برای بررسی وضعیت دشمن سر خود را از خاکریز بالا برد مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در آن شرایط وی را با موتور به عقب انتقال دادیم و چون سردار قالیباف وضعیت را از نزدیک دید دستور داد که وی را با بالگرد به تهران منتقل کنند که با خبر شدم در بیمارستان تجریش بستری‌ شده و در روز ۱۸ فروردین بعد از گذشت ۲۵ روز به درجه رفیع نائل آمد . 🌹 🕊 🌹 🕊🥀
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹معجزه یک شهید از بهشت....✅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 هسته‌ای در راه خدا شدند، در راه پیشرفت اسلام شدند. مسئله‌ی اینها فقط این نیست که حالا ما یک ملتی هستیم، می خواهیم از فلان کشور و فلان دولت عقب نمانیم، لذا وارد عرصه‌ی علمی شده‌ایم، این هست، به ‌اضافه‌ی یک چیزی از این مهمتر و آن این است که ما با این حرکت علمىِ خودمان داریم اسلام را سربلند می کنیم، نظام اسلامی را آبرومند می کنیم. ۱۳۹۰/۱۰/۲۹ بیستم فروردین، روز فناوری هسته ای و یاد و خاطره هسته ای گرامی باد . شادی روح و و سلامتی و طول عمر 🌹 🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری کوتاه بر زندگی جواد پس از برادرش عباس، در سال ۱۳۶۱ به عضویت بسیج مسجد خندق آباد در آمد و الگوی خود را برادر عباس قرار داد. او با ارتباط و انسی که با بسیجیان بویژه ، ، معاون تخریب قرارگاه خاتم و گرفته بود، در زندگی خودش تحول زیادی را ایجاد کرد. پس از طی آموزش در بسیج و پادگان امام حسین (ع) در حساس ترین مقطع جنگ تحمیلی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. او در سال های ۶۳ و ۶۴ با در آستانه عملیات به جبهه رفت و پس از عملیات به تهران بازگشت. از بهمن سال ۱۳۶۴ تا اسفند سال ۱۳۶۵ بغیر از مدت دو ماهی که بخاطر مجروحیت در بیمارستان بود، تمام مدت را بطور پیوسته در جبهه حضور داشت و در عملیات های والفجر۸ ، کربلای ۱ و کربلای ۵ شرکت کرده بود. در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه دست و پا مجروح می شود و پس از گذراندن مدت کوتاه نقاهت در حالی که دستش در گچ بود دوباره به جبهه برگشتند. عضو گردان کمیل از لشکر محمد رسول ا... (ص) بود و در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در شلمچه شرکت می نماید که در این عملیات هنگام شلیک آرپی جی به سنگر تیربار دشمن، مورد هدف دشمن بعثی قرار گرفته و مجددا از ناحیه پا به شدت مجروح می گردد که در حال انتقال به عقب در اثر انفجار مین به برادر ملحق می شود. 🥀 🕊🌹
🌹💐🌷🕊🌷💐🌹 🌹 🌹 شدن اتفاقے نیست... 🌹 🌹 قبل از همه چیز دنیایش را به برده ... او زیر نگاه مستقیم خدا زندگی ڪرده ... اتفاقے نیست ... سعادتے است ڪه نصیب هر ڪسے نمے شود ... باید زندگے ڪنے تا بمیرے... 🥀 💐🌹
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺 زماني بچه ها در پيكر يكي از را كه از نيروهاي بود، كشف كردند.... اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند آن بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: كه پيدا نشد، پس پيكر را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم. صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟» من گفتم دنبال مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم. او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، را هم پيدا مي كنيد». صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك را هم پيدا كردند. راوي : شادی روح و شهدا 💐 🌺🍀
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم ... گفتم خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود نوشته: 🌹 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 طلوع : ۷۰/۱۱/۱۹ محل تولد : تهران عروج : ۹۵/۷/۷ محل : حلب سوریه مزار : بهشت زهرا (س) تهران اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهمگ شما هم من را با خوشی یاد کنید. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم.. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود. 🌹 🕊🌹
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونی چرا به شهدا توسل میکنیم❓ 👆کلیپ ۶ دقیقه هست ولی راه ۶۰ ساله رو بهت نشون میده... به راحتی ازش نگذر 🔻دکتر سعید عزیزی 💚