eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯🌺🌸🌼🌻 نام و نام خانوادگی شهید: احمد خانچی تولد: ۱۳۴۵/۶/۱۰، خرمشهر. مجروحیت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵، عملیات کربلای ۶، سومار. شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۲، شیراز. گلزار شهید: دارالرحمه شیراز، قطعه شهدای منا. 🦋 ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕯🌸🌺🌼🌻 📚 *بچه‌های ما* احمد جان! همه‌ی عکس‌هایت یک طرف، این عکس هم یک طرف! هم من خیلی دوستش دارم هم بچه‌ها. عکس همیشگی پروفایلم هست. می‌خواهم هرکس من را می‌شناسد، یادش باشد زهرا و سه قلوهای من چه بابایی داشتند! بابایی که قطع نخاع گردنی بود اما از روی همان تخت و ویلچر با تمام درد و سختی‌هایی که داشت، جوری به بچه‌هایش محبت می‌کرد که همیشه داشتند از سرو کول بی‌جانش بالا می‌رفتند. راستی عزیزم! وقتی رفتی، بچه‌ها هر کدام به شکلی برایت بی‌تابی می‌کردند. صورت زهرا از اشک، خشک نمی‌شد. زینب عکست را بغل کرده و خیره مانده بود. علی‌اکبر گوشه‌ی اتاق بغضش را می‌خورد. اما مریم، سه روز تمام در تب سوخت. دخترک رنجورم حق داشت، جای او همیشه روی سینه و قلب تو بود. 💠💠💠 پی‌نوشت: مریم، فرزند شهید احمد خانچی، بر اثر خطای پزشکی در روزهای اولیه نوزادی معلول ذهنی و حرکتی شدید شد. ✍🏻*سمیرا اکبری* ۱۴۰۰/۱۲/۱۸ @78_akbari طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی تنظیم و تدوین: زهرا فرح‌پور @z_farahpour 🦋 ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
پشت هر پنجره باشم نظرم خیره به توست در نگاهم تو فقط منظرۀ دلخواهی 🕯🌺🌸🌼🌻🦋 ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕯🌺🌸🌼🌻 🍎جانباز شهید احمد خانچی در دهم شهریور سال ۱۳۴۵ در خرمشهر و در خانواده‌ای متدیّن به دنیا آمد. او دو برادر و سه خواهر داشت. 🍎تا ۱۵ سالگی یعنی تا زمان جنگ در خرمشهر تا کلاس نهم درس خواند. چند روزی بعد از شروع جنگ و اشغال خرمشهر با خانواده به شیراز آمد. 🍎در ۱۹ سالگی به خدمت سربازی در ارتش مشغول شد. در تاریخ ۲۵ دی در عملیات کربلای ۶ در منطقه سومار مجروح و به تهران منتقل شد. در آنجا مشخص گردید که نخاعش از ناحیه گردن آسیب دیده و جانباز ۷۰ درصد گردنی نخاعی شده است. 🍎در زمان جانبازی، دیپلم خود را گرفت و در سال ۱۳۸۰ با مراسم ساده‌ای ازدواج کرد. درسال ۱۳۸۳ خدا به ایشان دختری به نام زهرا داد. 🍎در شهریور ۱۳۸۸ خدا نظر لطفش را شامل حال او و همسرش کرد و یک سه قلو که دو دختر و یک پسر بودند به آن‌ها عطا کرد. 🍎در سال ۱۳۹۴ بعد از سال‌ها تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت، پس از ۲۰ روز که در بیمارستان نمازی شیراز بستری بود، در ۲۲ دی ۱۳۹۴ به شهادت رسید. او در۲۴ دیماه تشییع و در دارالرحمه شیراز قطعه شهدای منا به خاک سپرده شد. روحش شاد و نام و یادش در اذهان همواره جاودان باد.🌹 🦋 ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
رندانه آخر ربودی جامی ز میخانه دل خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل 🕯🌺🌸🌼🌻🦋 ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2320302193C7143916c3f
🕯 نام و نام خانوادگی شهید: *محمود رفیعی* تولد: ۱۳۴۳، روستای چوبیندر، قزوین. جانبازی: ۱۳۶۲/۴/۱۳، سلماس، آذربایجان غربی. شهادت: ۱۳۹۲/۷/۲۳، تهران. برابر با روز عرفه. گلزار شهید: گلزار شهدای روستای چوبیندر قزوین. 🦋 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🕯 📚 *پشت در بهشت* یک سال کارم شده بود دعای شهادت خواندن. مدام به خدا می‌گفتم نکند جنگ تمام شود و من شهید نشوم. تا اینکه یک شب خواب دوست شهیدم را دیدم که گفت: «محمود! وصیت‌نامه‌ات رو بنویس که یک هفته دیگه شهید می‌شی!» از خواب پریدم. _ خدایا! گفتم من رو شهید کن اما نه همین الان! جبهه رزمنده می‌خواد! یک هفته بعد دوباره سعید آمد به خوابم. _ آقامحمود! تو رو برمی‌گردونن و فعلا فقط، دست و پات رو قبول می‌کنن. مدتی بعد از این خواب‌های عجیب و غریب، با تعدادی از بچه‌ها رفتیم منطقه آذربایجان درگیری. بین راه خوردیم به کمین. از زمین و آسمان گلوله می‌بارید. شدت آتش طوری بود که یک‌دفعه از ماشین به بیرون پرتاب شدم. گلوله‌ها به سرعت از بالای سرم رد می‌شدند. هر دو دوست همراهم به شدت مجروح شدند. قمقمه آب را برداشتم و رفتم بالای سر دوستم که از گردن مجروح شده بود؛ هنوز قمقمه، به لب‌های خون‌آلودش نرسیده بود که دستم تیر کشید، قمقمه افتاد و گلوله‌ها بدنم را زیر و رو کردند. _ این یکی هم زنده‌ست، خلاصش کن. تا به خودم بیایم، سرباز کومله با پوتینش محکم کوبید توی صورتم و صدای گلوله‌ی خلاصی پیچید توی گوشم. در آن موقع ۱۸ گلوله به من شلیک شد که یکی دقیقا کنار قلبم بود‌. یک‌آن سبکبال شدم و از بالا جسم بی‌جان خودم را دیدم. روح دوستان شهیدم یکی پس از دیگری از کنارم می‌گذشتند و به عرش می‌رفتند. غرق این احساس خوب بودم که صدایی مرا مخاطب قرار داد. _ برگرد تا وقتش برسد! یک دفعه دیدم روی جسم خودم افتادم و سنگینی و درد شدیدی را احساس کردم... ✍🏻 *فاطمه شعرا* @fateme_shoara با اقتباس از خاطرات و دست‌نوشته‌های شهید دکتر محمود رفیعی طراح کلیپ: مطهره‌ سادات میرکاظمی تدوین: زهرا فرح‌پور @z_farahpour با صدای: زهرا دشتیار @z_dashtyar 🦋 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🕯 استادی که دوبار شهید شد! 💢 شهید دکتر محمود رفیعی سوم دی ماه ۱۳۴۳ در یکی از روستاهای قزوین به نام چوبیندر متولد شد. 💢در ۱۶ سالگی عازم جبهه غرب شد. در ۱۳ تیر ۱۳۶۲ در کمین کومله در منطقه سلماس ۱۸ تیر خورد. تمام همرزمانش شهید شده بودند. با لگد دنده‌هایش را شکستند. تمام مغز استخوان بازوهایش بیرون ریخته بود. گلوله خلاصی به قلبش زدند. او پرواز روح داشت و همان جا بزم شهدا را در آسمان‌ها دید. می‌خواست حلقه شهدا را تکمیل کند که شهیدان گفتند تو جایت محفوظ است بعداً می‌آیی! پیکر شهدا را انداختند روی پیکرش و همه را بردند به سردخانه. 💢موقع تشییع شهدا، متوجه باز شدن چشم‌هایش شدند و او را به بیمارستان منتقل کردند. چندسال در بیمارستان و خانه در رفت و آمد بود تا اندک اندک بهبود یافت. رو به راه که شد، رفت جبهه‌های جنوب، شیمیایی شد؛ ترکش خورد و یک گوشش بر اثر ترکش ناشنوا شد. 💢سرانجام در ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۲، پس از ۳۰ سال تحمل درد ترکش‌های آهنی در بدن، به شهادت رسید و به دوستان شهیدش پیوست. 💢انگار به این شهید بزرگوار فرصتی دوباره داده شده بود تا در سنگر علم و دانش نیز خدمت کند و پس از ۳۰ سال تلاش و کسب علم، به دوستان شهیدش بپیوندد. 💢دکتر محمود رفیعی دکتری ادبیات فارسی و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در روز عرفه به لقاء‌الله پیوست و پیکرش همزمان با برگزاری مراسم قرائت دعای عرفه در این دانشگاه تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. 🦋 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
  🕯   ارتباط شهید رفیعی با دانشجویانش ورای ارتباط استاد و دانشجویی بود و دانشجویان به دلیل ویژگی‌های شخصیتی که در او سراغ داشتند، هر مشکلی که داشتند با ایشان در میان می‌گذاشتند. استاد با اینکه در کارش جدی بود اما به شوخ‌طبعی در میان دانشجویانش شهرت داشت. مانند پدری دلسوز به صحبت‌های آنان گوش می‌داد و آنانی را راهنمایی می‌کرد. ایشان علاوه بر سرودن اشعار، دروس جدیدی با عنوان ادبیات انتظار تدریس می‌کرد که مشتاقان زیادی در جمع دانشجویان داشت. در دانشگاه، مشهور بود که مرحوم دکتر رفیعی هنگام سخنرانی شرط می‌کرد که هزینه سخنرانی‌اش خرج دانشجویان بی‌بضاعت شود و برای نوعروسان جهیزیه تهیه می‌کرد. همچنین افرادی که در خانواده دچار مشکلات حاد می‌شدند با ارائه مشاوره سازنده مشکلات آن‌ها را رفع می‌کرد به طوری که تعداد بسیاری از افراد در آستانه طلاق به زندگی برگشته و زندگی بهتری نسبت به گذشته را شروع کرده بودند. یکی از دانشجویان دکتر رفیعی درباره شخصیت این شهید در وبلاگش نوشته است: استاد شهیدم! شهادتت مبارک. استاد! شاهد بودیم که چه دردهایی کشیدید؛ از ترکش‌های سرتان، از گلوله خلاصی که نزدیک قلبتان زده بودند؛ از اینکه مدام تحت درمان جراحی متعدد بودید؛ از تاول‌های شیمیایی که خون از آنها جاری می‌شد؛ می‌دیدیم که در تمام فصول، درون کفش‌هایشان آب می‌ریختید چون کف پاهایتان بر اثر تیر خوردن کاملاً فرورفته بود و توان راه رفتن نداشت. استاد شهیدم! چنان گرم و مهربان بودید که همه عاشق مرامتان بودند. از نگهبان دم در تا همه افراد دانشگاه. آنقدر خوش‌اخلاق بودید که آنچه تصویر شما را در ذهن می‌آورد خنده‌هایتان است... استاد! شما عاشق بی‌قرار امام زمان(عج) بودید و با بنیانگذاری ادبیات عاشورا و ادبیات انتظار درس عشق می‌دادید... 🦋 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🎨🖌*اثر آمنه داوری‌مقدم* از شاگردان استاد شهید محمود رفیعی ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid