eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
18.2هزار ویدیو
371 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ كُلُّ شَيْءٍ يَمَلُّ مَا خَلَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ. هر چيزی و كننده است ، جز سخنان نو و جديد .‌ 📚 غررالحکم ، حکمت ۶۰۵ ‌
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 💐 امروز جامعه اسلام چه در داخل و چه در خارج ، آفاتی دارد . آفاتی که به ریشه انقلاب زده اند که نتیجه آن شاید سالهای دیگر به ثمر برسد ، اما آفات داخلی خطرناکتر از آفات خارجی است ، حرکت آنها از درون انقلاب و از فرهنگ آن شروع شده که امیدوارم این آرزو را به گور ببرند . 🌹 🕊 🌹 🌹 💐 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🌼 🇮🇷 🌺 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷🌹
🌺🌴🥀🕊🥀🌴🌺 از صحبت با بسیار گریزان بود. اگر می خواست با زنی ، حتی بستگانش صحبت کند ، به هیچ وجه را بالا نمی گرفت . به قول دوستانش، به زن آلرژی داشت . 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 کلاه زمستانی که را نجات داد به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می‌خورد که کودکِ کُردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی‌اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچه‌اش را تنبیه کند. با لبخند، مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می‌شود... مدت‌ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی‌آمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن‌ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه‌اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه‌ام... با رفتار آن روزت مرا شیفته‌ی خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی. 📚 حدیث خوبان، صفحه ۲۵۴ شادی روح و 🥀 🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 خيلي بوديم، نه ، نه ، چيزي همراهش نبود. لباس فرم به تنش بود. چيزي شبيه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم، ديدم يك است كه انگار روش جمله اي شده. و ها رو كردم .... ديگر نيازي نبود دنبال بگرديم ... روي نوشته بود : به ياد 🌷 🥀🌷
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان . برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست . به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری . رفتم و با کمال تعجب را دیدم که راحت روی زمین نشسته . پس از سلام عرض کردم جناب چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟ خیلی آرام و متواضع پاسخ داد . این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم . در صورتیکه معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم . 🌴 🌹🕊
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید، در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است. با پیروزی انقلاب اسلامی ، نام مستعار را برای خود انتخاب کرده بود . بعد از مجروحیت و اسارت ، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه شد و تنها سند و حکایت بعد از ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد : دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو را از بریدند. با دستگاه های برقی تمام را . بعد از آن پوست‌های نو که جانشین شد همان پوست‌های تازه را و با همان داخل دیگ انداختند. او مرتب قرآن را زمزمه می‌کرد. ‌ سرانجام او را داخل دیگ انداخته و همان جا به دیدار شتافت. کوموله ها را نموده و را به خورد هم سلولی‌هایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند! 🌹 🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در اندک من تويی فراوان یارب ...🌸
بعضی شب ‌ها که نیمه ‌های شب بیدار می‌شدم میدیدم ، محمدرضا با نـور موبایلش قرآن سفید کوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است. او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه ۳بار ختم قرآن می‌ کرد. با اینکه ۲۰ بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش کرده بود که برایش تنها ۵ روز روزه و ۲۰ نماز صبح قضا کنم..... ♥️🕊