3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌕
📚 چشمانتظار
پسر، خود را در آغوش مادر انداخت؛ اثری از زخمهای روی صورت پسر نبود! خبری از چهرهی خسته و گلآلود توی عکسها هم نبود! اما همچنان نگاهی قوی و مصمم داشت.
بوسهای بر دستان چروک و پیر مادر زد.
_ مادر! ببخش که دیر آمدم.
مادر چشم باز کرد و تا پسر را دید لبخندی از عمق جانش زد.
_ عزیز دلم آمدی؟! چرا پای برهنهای پسرم؟ قربان قد و بالای کوچکت بروم. خدا را شکر که بالاخره آمدی.
_ مادر! برویم؟
_ برویم حسن جانم! برویم جان دلم.
پسر کمک کرد تا مادر از تخت پایین بیاید؛ دستانش گرم بود و نیرویی در جانش نشسته بود.
پسر همراه مادر از اتاق خارج شد.
صدای بوق ممتد دستگاه در اتاق پیچید...
✍🏻زهرا فرحپور ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
🎙با صدای: کوثر راد
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_حسن_جنگجو
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مفقود_الاثر
#شهید_شاخص۱۴۰۲
#شهدای_استان_آذربایجان_شرقی
#روز_پانزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌕
«حسن جنگجو» در خانوادهای مذهبی، در تبریز به دنیا آمد. فرزند سوم خانه و دومین پسر خانواده بود. از نظر طبقاتی و موقعیت اقتصادی، خانوادهای در سطح پایین داشت. پدرش کارگر یک گرمابه بود و معاش خانواده پرجمعیتشان را به سختی، اما از راه حلال به دست میآورد. همچنین بسیار مقید به انجام فرائض دینی بود؛ بهنحوی که حتی تا پیروزی انقلاب، اجازهی ورود رادیو و تلویزیون را به خانهاش نداد.
حسن، دوران شیرین کودکی را در محیط ساده و سلامت خانواده به این شکل سپری کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی، با چند تن از دوستان مسجدیاش، عازم دزفول شد و بعد از طی دوره آموزشی، مسئولین مربوطه، به علت کوچک بودن جثه و قد او، از اعزامش به خطمقدم جبهه خودداری کردند؛ ولی او این آتش اشتیاق را تاب نیاورد و حضور در خطمقدم را بر اقامت در تبریز ترجیح داد و دوباره با اصرار بسیار وارد گروه شهید چمران گردید.
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_حسن_جنگجو
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مفقود_الاثر
#شهید_شاخص۱۴۰۲
#شهدای_استان_آذربایجان_شرقی
#روز_پانزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid