eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌕 📚 چشم‌انتظار پسر، خود را در آغوش مادر انداخت؛ اثری از زخم‌های روی صورت پسر نبود! خبری از چهره‌ی خسته و گل‌آلود توی عکس‌ها هم نبود! اما هم‌چنان نگاهی قوی و مصمم داشت. بوسه‌ای بر دستان چروک و پیر مادر زد. _ مادر! ببخش که دیر آمدم. مادر چشم باز کرد و تا پسر را دید لبخندی از عمق جانش زد. _ عزیز دلم آمدی؟! چرا پای برهنه‌ای پسرم؟ قربان قد و بالای کوچکت بروم. خدا را شکر که بالاخره آمدی. _ مادر! برویم؟ _ برویم حسن جانم! برویم جان دلم. پسر کمک کرد تا مادر از تخت پایین بیاید؛ دستانش گرم بود و نیرویی در جانش نشسته بود. پسر همراه مادر از اتاق خارج شد. صدای بوق ممتد دستگاه در اتاق پیچید... ✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۲/۱۱/۱۰ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: کوثر راد 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌕 «حسن جنگجو» در خانواده‌ای مذهبی، در تبریز به‌ دنیا آمد. فرزند سوم خانه و دومین پسر خانواده بود. از نظر طبقاتی و موقعیت اقتصادی، خانواده‌ای در سطح پایین داشت. پدرش کارگر یک گرمابه بود و معاش خانواده پرجمعیت‌شان را به سختی، اما از راه حلال به دست می‌آورد. همچنین بسیار مقید به انجام فرائض دینی بود؛ به‌نحوی که حتی تا پیروزی انقلاب، اجازه‌ی ورود رادیو و تلویزیون را به خانه‌اش نداد. حسن، دوران شیرین کودکی را در محیط ساده‌ و سلامت خانواده به این شکل سپری کرد. با آغاز جنگ تحمیلی، با چند تن از دوستان مسجدی‌اش، عازم دزفول شد و بعد از طی دوره آموزشی، مسئولین مربوطه، به علت کوچک بودن جثه و قد او، از اعزامش به خط‌مقدم جبهه خودداری کردند؛ ولی او این آتش اشتیاق را تاب نیاورد و حضور در خط‌مقدم را بر اقامت در تبریز ترجیح داد و دوباره با اصرار بسیار وارد گروه شهید چمران گردید. 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid