🌺🌾🍃🌺🌾🍃🌺
#دلنوشته
#جمعه
#امام_زمان_عج
#آقاجان!
ما که نماز شب خوندن و شب زنده داری بلد نیستیم .
ما که گوشه حوزه ها بزرگ نشدیم .
ما که مقدس اردبیلی نمی شیم .
تکلیف ما رو روش کن می بینمت یا نه؟
#آقاجان! دنیا دارد از هم می پاشد .
دیگر دخترها و پسرها را نمی شود از هم تشخیص داد .
دیگر درمراسم های عروسی مردها و زن ها سر یک میز می نشینند!
دنیا اسم شما رو از یاد برده ، اما من به شما قول می دهم اسمتان را همیشه پایدار نگه دارم تا بیایید.
#آقاجان! دلم گرفته. زیر آسمان آبی خدا. امشب دوباره مرغ دلم هوای پریدن شما رو کرده.
دلم می خواد ببینمتون و هرچیزی که تو دلم تلنبار شده رو براتون بگم؛ براتون از #پدر و #مادرهایی بگم که با بی پولی بچه هاشان را خدایی بزرگ کردند و براتون از #جانبازهایی بگم که گوشه تخت بیمارستان #بستری هستند و هیچ کس سراغشون رو نمی گیره؛ انگار همه یادشان رفته است که همین #شهدا و #جانبازان و #آزادگان بودند که کشورما، میهن عزیز ما ایران را #نجات دادند و آنها جان ها و جسم های خود را دادند تا ما، در آرامش باشیم. اما ما چه دادیم؟
الان دیگربعضی ها حتی به خانواده #شهید هم احترام نمی گذارند .
مادر #شهید باید در خانه ای زندگی کند که از خشت و گل ساخته شده است اما انسانهایی که بویی از #شهید و #شهادت نبرده اند باید درخانه های چندصد میلیاردی زندگی کنند اما این انصاف نیست.
توی این دور و زمونه همه چیز با پول است اگر پول داشته باشی آدم مهمی هستی ولی اگر نداشته باشی...
زندگی تو این دور و زمونه سخته، معلم دینی ما همیشه می گفت : زندگی وقتی خوبه که #آقامون_مهدی_عج باشن
#آقاجون با خود یه #عهدی بستم که اگر تو رو ببینم با همون نگاه اول #جونمو بدم براتون.
منتظر دیدنتون هستم
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#دلتنگ_شهدا
بازدلتنگ #شهیدان می شوم
بی قرار یاد یاران می شوم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبارخاک وخون
یادآنانی ک #مجنون بوده اند
#تشنه_اروند_و_کارون بوده اند
شادی روح مطهر #شهدا و #امام_شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊
🥀🕊💐🌼💐🕊🥀
#بیست_و_چهارم_مهر
#عصای_سفید
#روشندلان
#جانبازان
#ایثار
#شجاعت
#شهامت
#رشادت
#دلاوری
#فداکاری
#مردانگی
#گذشت
و و و ....
#یادگاران_دفاع_مقدس
#شهدای_زنده
#جانبازان_معزز
#جانبازان_روشندل
#سلامتی و #شفای عاجل همه #جانبازان معزز و سلامتی #خانواده محترم و #صبور این عزیزان
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🌺🌼🌸🕊🌸🌼🌺
#کلاس_درس
#بمناسبت_روز_جانباز
آقا سلام ، ببخشید ، مرکز توانبخشی #جانبازان کجاست؟
همون جا که فلج ها و روانی ها رو نگه میدارن؟ انتهای همین کوچه است.....!
فلج ها و روانی ها!!! از شنیدن این جواب #شوکه شدم !
داخل که می روی قسمت #اعصاب و #روان، احساس می کنی هنوز ابر آتش تیر و گلوله روی سرت است...
هنوز هر سه ثانیه یکی از روی تخت #خیز می پرد..
هنوز یکی را می بینی با لباس لجنی دارد سینه خیز روی زمین می رود تا #مین ها را خنثی کند..
آقا اسماعیل تلفن آسایشگاه را سفت چسبیده بود و فریاد می زد پس #نیروها کجا هستن؟؟بچه ها #قیچی شدند...
محمد آقا را می بینم که دارد دمپایی سفید بچه ها را واکس سیاه می زند، انگار زمان جنگ #کفاش جبهه بوده...
وارد سالن آسایشگاه که می شوی یکی دوان دوان سمتت می آید و حال #امام_خمینی را ازت می پرسد... می گوید سلامش را به امام برسانم و بگویم #بچه_ها_ایستاده اند
اینجا هنوز بوی #کربلای_پنج می آید...
با گریه خارج می شوم از آسایشگاه و به هیاهوی شهر باز می گردم....
یکی جلوی درب آسایشگاه تیکه می اندازد که "آقا #سهمیه_ات را گرفتی؟! خوب شارژ شدی؟"
#روز_جانباز بر همه
#سربازان_مخلص
#مقام_معظم_رهبری
#مبارک_باد
💐 🌼🌺
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#دلتنگ_شهدا
بازدلتنگ #شهیدان می شوم
بی قرار یاد یاران می شوم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبارخاک وخون
یاد آنانی که #مجنون بوده اند
تشنه اروند و کارون بوده اند
شادی روح مطهر #شهدا و #امام_شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🥀🕊
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐
#همسرانه
#همسر_شهید
#جانباز_شهید
#صمد_فاتح_نژاد
پرستاری ۷ ساله من از همسرم یک توفیق الهی بود و معتقد هستم که #جانبازان نیازی به مراقبت ما ندارند بلکه ما به آنان نیاز داریم تا از طریق مراقبت آنان، #ثوابی به دست بیاوریم .
💐 #سالروز_ولادت🌼
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌴 🕊🌹
🥀🕊💐🌼💐🕊🥀
بیست و چهارم مهر
روز عصای سفید
#روشندلان
#جانبازان
ایثار
شجاعت
شهامت
رشادت
دلاوری
فداکاری
مردانگی
گذشت
و و و ....
یادگاران دفاع مقدس
#شهدای_زنده
#جانبازان_معزز
#جانبازان_روشندل
#سلامتی و #شفای عاجل همه #جانبازان معزز و سلامتی #خانواده محترم و #صبور این عزیزان
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🌺🌼🌸🕊🌸🌼🌺
#کلاس_درس
آقا سلام ، ببخشید ، مرکز توانبخشی #جانبازان کجاست؟
همون جا که فلج ها و روانی ها رو نگه میدارن؟ انتهای همین کوچه است.....!
فلج ها و روانی ها!!! از شنیدن این جواب #شوکه شدم !
داخل که می روی قسمت #اعصاب و #روان، احساس می کنی هنوز ابر آتش تیر و گلوله روی سرت است...
هنوز هر سه ثانیه یکی از روی تخت #خیز می پرد..
هنوز یکی را می بینی با لباس لجنی دارد سینه خیز روی زمین می رود تا #مین ها را خنثی کند..
آقا اسماعیل تلفن آسایشگاه را سفت چسبیده بود و فریاد می زد پس #نیروها کجا هستن؟؟بچه ها #قیچی شدند...
محمد آقا را می بینم که دارد دمپایی سفید بچه ها را واکس سیاه می زند، انگار زمان جنگ #کفاش جبهه بوده...
وارد سالن آسایشگاه که می شوی یکی دوان دوان سمتت می آید و حال #امام_خمینی را ازت می پرسد... می گوید سلامش را به امام برسانم و بگویم #بچه_ها_ایستاده اند
اینجا هنوز بوی #کربلای_پنج می آید...
با گریه خارج می شوم از آسایشگاه و به هیاهوی شهر باز می گردم....
یکی جلوی درب آسایشگاه تیکه می اندازد که "آقا #سهمیه_ات را گرفتی؟! خوب شارژ شدی؟"
💐🌼🌺
🦋
✍🏻 جانبازترین جانباز
به قول علی، رئیس کاروان جانبازان، شاید جانبازترین جانباز کاروانمان باشد. از سال ۶۲ مجروح شده، یعنی قبل از به دنیا آمدن خیلی از ماها...
از سینه به پایین، کاملاً فلج و بیحس.
به اختیار خودش، نه میتواند بنشیند، نه بخوابد. کافی است اندکی به جلو یا عقب یا طرفین، سر و گردنش را خم کند. حتماً میافتد.
بدنش نه گرما را حس میکند نه سرما را. فقط وقتی بیحال و کرخت میشود میفهمند که سردش بوده و پتو رویش میاندازند؛ وقتی هم گُر میگیرد، میفهمند گرمش بوده...
چهار سال زخم بستر داشته و مجبور بوده به رو بخوابد. شکل پاهایش هم برای همین تغییر کرده...
ولی آنقدر راضی است به رضای خدا...
آنقدر تسلیم است که از خودت خجالت میکشی...
رزق روز عرفهٔ ما را ساخته...
میگوید: «جانباز شدن راحت است ولی نگه داشتنش خیلی سخت!» میگوید: «کافی است فقط یکبار از سر خستگی و ناراحتی، به تقدیرت بد و بیراه بگویی و آن وقت، تمام»...
با لهجهٔ ترکی شیرینش و با لکنت زبانی که غم و دردِ قصّههایش را صدچندان میکند، غصههایش را تا مغز استخوانت میچشاند. برایم میگوید و با شرم از بندگی خودم و نعمتهایی که کفران کرده و میکنم، گوش میکنم و آب میشوم...
«حاج ابراهیم صمدی»، جانباز قطع نخاع اهل زنجان، که خدا بخاطرش به ما منّت گذاشته و شاید به آبرویش به ما نگاه کند و در این شلوغی عرفات ببخشاید...
✍🏻مهدی دقیقی/سرزمین عرفات/حج ابراهیمی سال ۱۴۴۴ ه.ق
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋
📚بیقرار
قرارشان این نبود. حداقل یکی از آنها باید شهید میشد.
ابراهیم مجروح شده بود. وقتی خبرش به اصغر رسید و فهمید رفیقش قطعنخاع شده خودش را به بیمارستان رساند.
_مرد حسابی! قرار ما این بود؟!
_ نه! این نبود؛ ولی بیشتر از این هم از من برنمیاد!
_ دیگه فایده نداره! از تو نه رفیق درمیاد نه شهید! این کار خودمه!
قرار گذاشته بودند هرکس زودتر شهید شد هوای دیگری را داشته باشد.
مرخصیاش که تمام شد برگشت جبهه؛ و شد «شهید اصغر کرباسی».
از آن به بعد، ابراهیم ماند و غم دوری از رفیقی که فقط هواداری او میتوانست روزهای سخت و جانکاه جانبازی را برایش هموار کند.
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
👩🏻💻طراح: زینب دباغ
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
جانباز والامقام «حاج ابراهیم صمدی» در سال ۱۳۶۲ در حمله خیبر، با اصابت ترکش، از ناحیه مهرهی کمر، قطع نخاع شد.
در آن زمان بهخاطر نبود امکانات کافی و همچنین اطلاعات محدود در مورد نحوه انتقال مجروحین جنگی و قطع نخاعی، ضایعه ایشان به مراتب بیشتر شد. او را پشت تویوتا همراه با شهدا به بیمارستان انتقال دادند. ابتدا بهعلت خونریزی شدید و بیهوشی گمان میکردند او هم شهید شده است؛ اما خواست خداوند غیر از آن بود.
دکترها از ویزیت او امتناع میکردند و اعتقاد داشتند کسی که تا صبح زنده نمیماند لزومی ندارد که معاینه شود. حتی اعتراض خانوادهاش هم تاثیر چندانی نداشت.
در همان روزهای اول بستری، دکتر متوجه عمق ضایعه ایشان شده و خبر قطع نخاعیاش را مستقیم به خود او اعلام کرده و گفته بود که دیگر تا آخر عمر نمیتوانی راه بروی!
دوسال در بیمارستانهای مختلف تهران بستری بود تا بالاخره به کمک خداوند تا حدودی این شرایط را پذیرفت و با آن کنار آمد.
خلاصه اینکه ادامه عمر شریف او با درد و رنج رقم خورد. ده سال را در آسایشگاه جانبازان گذراند.
با انحلال آسایشگاهها مجبور شد به خانهای برگردد که اصلأ با شرایط فعلی او سازگاری نداشت. خانهای روستایی که حتی امکانات اولیه او را برآورده نمیکرد. بالاجبار خانوادهاش به زنجان مهاجرت کردند و او ده سال هم با کمترین امکانات ممکن روزگار را گذراند. این مسائل باعث ایجاد محدویتهای بیشتر و شروع عوارض جدیدی برای او شد؛ ولی ابراهیم همچنان مثل یک کوه محکم بود و خم به ابرو نمیآورد.
از سال ۱۳۷۸ بانویی صالحه توفیق همسری و خدمتگزاری ایشان را پیدا کرده که او خود نیز خداوند را از این جهت شاکر است.
حاج ابراهیم صمدی که بعد از عمری تحمل درد و رنج، چند ماهی است همراه با همسرش به مکه و حج تمتع مشرف شده و به جرگه حاجیان پیوسته همیشه شاکر خداست و میگوید: «هرچه از دوست رسد نیکوست!»
او همهی درد و رنجها را با یک لبخند به سخره گرفته و الگویی بینظیر برای اطرافیان است.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
نحوه آشنایی آقای «حاج ابراهیم صمدی» و همسرش از زبان همسر ایشان سرکار خانم «حاجیه فاطمه صفری» در گفت و گوی اختصاصی با سیروز سیشهید🎤
هیچوقت فکر نمیکردم روزی با یک جانباز ازدواج کنم. من و حاج ابراهیم، حتی یکبار هم یکدیگر را ندیده بودیم؛ در حالی که در یک محله زندگی میکردیم.
تابستان سال ۱۳۷۸ من حدود ۱۷ خواستگار داشتم؛ از تمامی شغلها و صنفها: از دکتر و روحانی و کارگر بگیر تا سمسار و معلم و مهندس...
چون خواهر بزرگتر از خودم در خانه بود هرکدام را به بهانهای رد میکردم و البته قصد ازدواج هم نداشتم.
آن سال من در سپاه کار میکردم و در اکثر پایگاههای بسیج مساجد فعال بودم. آخرین خواستگارم فردی روحانی بود که پدرم از او خوشش آمده و در غیاب من به او قولهایی داده بود.
وقتی من متوجه شدم مخالفت کردم؛ ولی پدرم از اینکه میدید او از خانواده محترمی است و هیچ عیب و ایرادی ندارد اما من مخالفم خیلی ناراحت بود.
خوشبختانه با خواهرش دوست و همکار بودم. جریان را به او گفتم و محترمانه جواب رد دادم. بعد از مدتی که پدرم متوجه شد خیلی ناراحت و عصبانی شد طوری که از رفتار او، دلم گرفت.
شب ۲۱ ماه مبارک رمضان، در مراسم احیا به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام متوسل شدم و گفتم: «شما یک فرد شیرپاک خورده که قبولش داری سر راه من بگذار؛ من هم قول میدهم بی چون و چرا ازدواج کنم!»
همان شب وقتی از مسجد برگشتیم سحری خوردیم و خوابیدیم. در خواب مردی را دیدم که روی ویلچر نشسته و از یک سراشیبی با سرعت زیاد پایین میرود. مردم فقط نگاهش میکنند و کسی کمکش نمیکند. جلو رفتم و آنها را سرزنش کردم که چرا کمکش نمیکنید؟!...
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid