eitaa logo
مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
62.4هزار دنبال‌کننده
54.3هزار عکس
83.1هزار ویدیو
345 فایل
🇮🇷 مصاف آخر هم تحلیل هم اخبار روز✔️ 💡همراه با اساتید برتر عرصه سوادرسانه✔️ کانالهای دیگر ما ⬇️⬇️⬇️ 💠 مذهبی عرفانی @masafe_akhar2 اطلاعات جنی میخوای کلیک کن👇 🔞 @jen_media 📵 تعرفه تبلیغات 👇 @masaf_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 اتهام به قتل و بخشیده شدن قاتل (2) مردي را در خرابه‌اي ديدند كه كاردی خون آلود در دست داشت، و در همان نزديكي نيز كشته‌اي بود كه در خون خود مي‌غلتيد، مرد را دستگير كرده و نزد حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام بردند. آن حضرت به متهم فرمود: چه مي‌گويي؟ متهم گفت: من آن مرد را كشته‌ام، علي عليه السلام طبق اقرارش دستور داد از او قصاص بگيرند. ناگهان مردي شتابزده نزد آن حضرت آمده و گفت: من آن شخص را كشته‌ام. اميرالمومنين به مرد اول فرمود: چطور شد بر عليه خودت اقرار كردي؟ متهم: زيرا توانايي انكار نداشتم، بدان جهت كه افرادي مرا در خرابه‌اي با كاردي خون آلود بر بالين كشته‌اي ديده بودند، و بيم آن داشتم كه اگر اقرار نكنم مرا بزنند. حقيقت مطلب اين است كه من در نزديكي آن خرابه گوسفندي را ذبح كرده، پس در حالي كه كارد خون آلودي در دست داشتم به منظور قضاي حاجت داخل در خرابه شدم ناگهان كشته‌اي را ديدم كه در خون خود مي‌غلتيد، بالين او رفته حيرت زده به او نگاه مي‌كردم كه ناگهان اين گروه وارد خرابه شده مرا به آن حال ديده دستگيرم نمودند. اميرالمومنين عليه‌السلام به حاضران فرمود: اينها را به نزد فرزندم حسن ببريد و از او حكم مسأله را بپرسيد. حضرت امام حسن عليه‌السلام در پاسخ آنان فرمود: به اميرالمومنين بگوييد اگر اين مرد مسلماني را كشته، ولي جان ديگري را از مرگ نجات داده است، و خداوند مي‌فرمايد: و من احياها فكانما احيا الناس جميعا؛ هر كس جاني را احيا كند مثل اين است كه همه مردم را احيا كرده است. هر دو آزاد مي‌شوند. و خونبهاي مقتول از بيت المال پرداخت مي‌گردد. منبع : فروع كافي، ج ٧، ص ٢٨٩. تهذيب، ج ١۰، ص ١٧٣، حديث ١٩. هرشب یک داستان از قضاوتهای امیرالمؤمنین، باماهمراه باشید 🇮🇷 اینجاست 👇 http://eitaa.com/joinchat/2273312768C3a2be2e04f
قضاوت بسیار زیبای حضرت برای شناسایی غلام در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام مردى کوهستانى با غلام خود به حج مى رفتند، در بین راه غلام مرتکب تقصیرى شده مولایش او را کتک زد. غلام بر آشفته ، به مولاى خود گفت : تو مولاى من نیستى بلکه من مولا و تو غلام من مى باشى . و پیوسته یکدیگر را تهدید نموده به هم مى گفتند: اى دشمن خدا! بر سخنت ثابت باش تا به کوفه رفته تو را به نزد امیرالمومنین علیه السلام ببرم . چون به کوفه آمدند هر دو با هم نزد على رفتند و مولا (ضارب ) گفت : این شخص ، غلام من است و مرتکب خلافى شده او را زده ام و بدین سبب از اطاعت من سر برتافته ، مرا غلام خود مى خواند. دیگرى گفت : به خدا سوگند دروغ مى گوید و او غلام من مى باشد و پدرم وى را به منظور راهنمایى و تعلیم مسائل حج با من فرستاده و او به مال من طمع کرده مرا غلام خود مى خواند تا از این راه اموالم را تصرف نماید. امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: بروید و امشب با هم صلح و سازش کنید و بامدادان به نزد من بیایید و خودتان حقیقت حال را بیان نمایید. چون صبح شد، امیرالمومنین علیه السلام به قنبر فرمود: دو سوراخ در دیوار آماده کن ! و آن حضرت علیه السلام عادت داشت همه روزه پس از اداى فریضه صبح به خواندن دعا و تعقیب مشغول مى شد تا خورشید به اندازه نیزه اى در افق بالا مى آمد. آن روز هنوز از تعقیب نماز صبح فارغ نشده بود که آن دو مرد آمدند و مردم نیز در اطرافشان ازدحام کرده مى گفتند: امروز مشکل تازه اى براى امیرالمومنین روى داده که از عهده حل آن بر نمى آید! تا اینکه امام علیه السلام پس از فراغ از عبادت به آن دو مرد رو کرده ، فرمود: چه مى گویید؟ آنان شروع کردند به قسم خوردن که من مولا هستم و دیگرى غلام . على علیه السلام به آنان فرمود: برخیزید که مى دانم راست نمى گویید، و آنگاه به آنان فرمود: سرتان را در سوراخ داخل کنید، و به قنبر فرمود: زود باش شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله را برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم ، غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و بدون اختیار سر را بیرون کشید، و آن دیگر همچنان سرش را نگهداشت . امیرالمومنین (ع ) به غلام رو کرده ، فرمود: مگر تو ادعا نمى کردى من غلام نیستم ؟ گفت : آرى ، ولیکن این مرد بر من ستم نمود و من مرتکب چنین خطایى شدم . پس آن حضرت علیه السلام از مولایش تعهد گرفت که دیگر او را آزار ندهد و غلام را به وى تسلیم نمود . 🇮🇷 اینجاست 👇 http://eitaa.com/joinchat/2273312768C3a2be2e04f