5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ ماجرای الهام به مادر حضرت موسی
#شرح_قرآن ، صفحه ۳۱۴
#با_هم_آغاز_کنیم
#حجت_الاسلام_بهشتی
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
4_5881867315695322461.mp3
24.67M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝 موضوع: شهادت امام حسن(علیهالسلام) - جلسه ۱
📅 ۱۳۹۶/۸/۴ - تهران
#اهل_بیت
☑️ @Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
4_5881867315695322464.mp3
29.21M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝 موضوع: شهادت امام حسن(علیهالسلام) - جلسه ۲
📅 ۱۳۹۶/۸/۵ - تهران
#اهل_بیت
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توسل تیم کشتی ایران به امام حسین (ع)
و قرائت فرازی از زیارت عاشورا، پیش از شروع مسابقات کشتی👆
رمز موفقیت ما یا ابوالفضله…
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : با آخرت باوری زندگی کن
👤 #حجت_الاسلام_میرهاشم_حسینی
@Masafe_akhar
🔞 پسرک پارچه فروش و زن جوان
پسرک بیخبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی دانست این زن زیبا که به بهانه خرید پارچه به مغازه آن ها رفت و آمد می کند، عاشق و دلباخته اوست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی پارچه جدا کردند و گفت: «پارچه ها را بدهید این پسر بیاورد و در خانه به من تحویل دهد.»
هنگامی که به خانه رسیدند زن در را از پشت بست و پسر را به اتاق خود برد. پسرک منتظر بود که خانم هر چه زودتر، جنس را تحویل بگیرد اما غافل از این که زن نقشه دیگری برای او دارد. پس از مدتی خانم در حالی که خود را هزار قلم آرایش کرده بود، با عشوه و شهوت پا به درون اتاق خواب گذاشت.
پسرک معصوم فکر کرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف کند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است. خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت: «من خریدار اجناس شما نبودم، خریدار تو بودم.» ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت، در دل زن اثر نکرد. التماس و خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست، باید کام مرا برآوری. و همینکه دید پسر در عقیده خود پافشاری می کند، او را تهدید کرد، گفت: «اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الآن فریاد می کشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آن گاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد.»
در این زمان ناگهان فکری به سر پسرک خطور کرد. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضای حاجت از اتاق بیرون رفت، با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی در هم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.
منبع: الکنی و الالقاب، ج 1/ص 313.
@Masafe_akhar
.
🔴صبروحوصلهپيامبر(ص)
روزي حضرت در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه گوشهي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشهي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعهي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه شد.
اصحاب از مشاهدهي اين منظره ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ جضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟
كنيزك گفت: در خانهي ما شخصي مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاي از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ ناراحتيو عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد.
📚اصول كافي/ج۴/باب شكر/ص۲۸۹.
@Masafe_akhar
.
💠زن بدکاره و عنایت رسول خدا صلی الله علیه و آله!
مولای من ! چگونه در آتش آرام گیرم در حالی که همه امید من عفو و گذشت توست ، عفو و گذشتی که به طور مکرّر در قرآن مجید به گناهکاران پشیمان وعده داده ای ؟
پروردگارا ! چه بسیار تهی دستان و بیچارگانی که به مردمان دل بستند و به عطا و عفو و گذشت آنان امیدوار شدند و دست خالی و محروم نماندند ، چه رسد به کسی که دل به تو بندد و به گذشت و عفو و عطای تو امیدوار شود.
عطار در کتاب « الهی نامه » روایت می کند : زنی آوازه خوان و اهل فسق و فجور در مکه اقامت داشت که در مجالس لهو و لعب شرکت می کرد و با آواز و رقص و پایکوبی مجالس لهو و لعب را گرم نگاه می داشت .
پس از سالیانی از هجرت پیامبر ، بازارش به خاطر این که از جمال افتاده بود و از آوازه خوانی و مطربی وامانده بود کساد شد و به فقر و فاقه و تهی دستی افتاد ، از شدت پریشانی و اضطرار به مدینه آمد و به محضر پیامبر رحمت مشرف شد .
حضرت فرمود : برای چه هدفی به مدینه آمده ای ، به هدف تجارت آخرتی یا تجارت دنیایی ؟ عرضه داشت : نه برای آن آمده ام نه برای این ، بلکه چون وصف جود و سخاوت و عطا و کرمت را شنیده بودم با امید به تو به این شهر آمدم ؟ پیامبر از بیان او شاد شد و ردای مبارکش را به او بخشید و به اصحاب فرمود :
هر یک به اندازه تمکن و توانایی چیزی به او ببخشند .
آری ، زنی بدکار به امید عطا و کرم و جود بنده ات پیامبر ، که مظهری از مظاهر کرم بی پایان توست ، به مدینه می آید و با عطایی سرشار و فراوان برمی گردد ، مگر ممکن است من امید به عفو و گذشت و لطف و احسان تو داشته باشم و از درگاهت مأیوس و دست خالی برگردم ؟!
📔کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
@Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 همراهی کرهجنوبی با آمریکا در موج فشار اقتصادی علیه مردم ایران فراموش شدنی نیست
▫️ زمزمههای اخیر برای گشایش واردات محصولات شرکتهای کرهای برای تسویهی بخشی از طلب هفت میلیارد دلاری ایران است. دو سال پس از زمستان ۹۸ و جانگرفتن تدریجی نهال تولید داخل، زمزمههایی به گوش میرسد که کره جنوبی بهجای آنکه اصل پول و سود حاصل از مسدودکردن اجباری دوساله را به ایران برگرداند صرفاً حاضرشده در ازای آن بخشی از محصولات همان شرکتهایی را به ایران صادر کند که در بدترین شرایط ممکن و در همراهی با سیاست فشار حداکثری آمریکاییها، به بازار و مصرفکنندهی ایرانی پشت کردند و از کشور خارج شدند.
▫️گزارشی از تعاملات دو سال گذشته کره جنوبی با ایران و چرایی موافقت رهبر انقلاب با درخواست تولیدکنندگان لوازم خانگی
📝 متن کامل را از اینجا بخوانید👇
https://farsi.khamenei.ir/others-report?id=48772
✨﷽✨
✅حکایت خشت های طلا
✍عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📚 بحار ج 14، ص 280
@Masafe_akhar
.
✍#حکایت
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمیدهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان میکند. سلطان میدانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعلهای روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
سلطان گفت: من ایاز را خوب میشناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
@Masafe_akhar