فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ: آسیب های فضای مجازی
👤 #حجت_الاسلام_لقمانی
@Masafe_akhar
⚫️عاقبت طمع و گدایی،در عین بی نیاز بودن!
🔶اسماعيل بن احمد مي گويد: سر راه امام حسن عسكري (علیه السلام) نشستم، وقتي كه از نزديك عبور مي كرد،از فقر خود شكايت كردم و در خواست كمك نمودم!
🔹 گفتم: به خدا يك درهم بيشتر ندارم، صبحانه و شام نيز ندارم!
🌷آن حضرت فرمود: به اسم خدا،سوگند دروغ مي خوري... چون تو 200 درهم زير خاك پنهان كرده اي.
🌿سپس به غلامش فرمود: هر چه همراه داري به اسماعيل بده.
🍀غلامش صد دينار به من داد.
⚘سپس امام حسن عسکری به من فرمود: اين را بدان كه هرگاه احتياج بسياري به آن دينارهائي كه در زير خاك نهاده اي پيدا كردي، از آنها محروم خواهي شد.
🔮اسماعيل مي گويد: همان گونه كه امام حسن فرموده بود، همانطور شد...
✍ زيرا 200 دينار در زير خاك پنهان نموده بودم، تا براي آينده ام پس انداز باشد.
☇اما مدتي گذشت نياز شديد به آن پيدا نمودم، رفتم تا آن را از زير خاك بيرون آورم، خاك را رد كردم ديدم پولها نيست.
❄معلوم شد پسرم اطلاع پيدا كرده و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار كرده است..
🔰چيزي از آن پولها به دستم نرسيد و طبق فرموده امام حسن علیه السلام در حالت شديد نياز از آن پولها محروم شدم
@Masafe_akhar
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
📙اصول کافی،باب مايفصل به دعوي المحق و المبطل حدیث 14، ص 509 -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 تمسخر، ابزار مقابله دشمنان با دین
#شرح_قرآن ، صفحه ۳۲۵
#با_هم_آغاز_کنیم
#حجت_الاسلام_بهشتی
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : عالم، عالم پذیرایی ست به شرطی که ...
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
@Masafe_akhar
🔆 #پندانه
✍ ۱۳ جمله جالب
۱) از زشترویی پرسیدند: آن روز که جمال پخش میکردند، کجا بودی؟
گفت: در صف کمال!
۲) اگر کسی به تو لبخند نمیزند علت را در لبان بسته خود جستوجو کن!
۳) مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست، هزینه است.
۴) همیشه رفیق پابرهنهها باش، چون هیچ ریگی به کفششان نیست.
۵) با تمام فقر، هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت، هرگز عشق را خریداری نکن.
۶) هرکس ساز خودش را میزند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید.
۷) مردی که کوه را از میان برداشت، کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگریزهها کرد.
۸) شجاعت یعنی بترس، بلرز، ولی یک قدم به جلو بردار.
۹) وقتی كاملاً تنهـا و بىكس شدی، بدان که خدا همه را بیرون کرده، تا خودت باشی و خودش.
۱۰) یادت باشد که در زندگی روزی به عقب نگاه میکنی و به آنچه كه برایت گریهدار بود، میخندی.
۱۱) آدمی را آدمیت لازم است، عود را گر بو نباشد، هیزم است.
۱۲) کشتن گنجشکها، کرکسها را ادب نمیکند.
۱۳) فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ولی حماقت نه.
🆔 @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : این عالم، بازیچه و بی هدف نیست
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : باید از احرام خارج شد!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت تولیت آستان قدس رضوی از تعطیلی تا بازگشایی حرم مطهر رضوی/ ایام تعطیلی حرم مطهر سخت ترین دوران زندگیام بود
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📢 اطلاعرسانی مراسم #عید_بیعت
☀️ سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
👤 سخنران: حجتالاسلام پناهیان
👤 مداحان: حاج مهدی سماواتی، حاج سیدمهدی میرداماد
👤 شعرخوانی: احمد بابایی
👤 مجری: سیدرضا نواب
🕌 تهران، میدان امام حسین علیهالسلام
📅 زمان: شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰
🕘 ساعت: ۱۵:۳۰
📡 پخش زنده از سایت👇
🌐 Masaf.ir/live
⚠️ طبق دستور ستاد ملی مبارزه با کرونا مراسم با رعایت پروتکلهای بهداشتی در فضای باز برگزار میشود لذا همراه داشتن ماسک، زیرانداز، آب آشامیدنی و رعایت فاصله اجتماعی الزامیست.
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📢 اطلاعرسانی مراسم #عید_بیعت
☀️ سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
👤 سخنران: استاد علی اکبر رائفی پور
👤 مداح: حاج صادق آهنگران
👤 مولودخوانی: حاج یزدان ناصری
🔘 شیراز، درب ورودی باغ عفیف آباد
📅 زمان: شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰
🕘 ساعت: ۱۵:۰۰
📡 پخش زنده از صفحه اینستاگرام مصاف فارس 👇
✅ Instagram.com/masaf_fars
⚠️ طبق دستور ستاد ملی مبارزه با کرونا مراسم با رعایت پروتکلهای بهداشتی در فضای باز برگزار میشود لذا همراه داشتن ماسک، آب آشامیدنی و رعایت فاصله اجتماعی الزامیست.
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📢 اطلاعرسانی مراسم #عید_بیعت
☀️ سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
👤 سخنران: حجت الاسلام عالی
👤 مداح: حاج جعفر ملائکه
👤 با هنرمندی: حسین حقیقی
👤با اجرای : حامد عسکری
🕌 مکان: #مشهد مقدس، میدان شهدا
📅 شنبه ۲۴ مهر ماه
⏰ ساعت ۱۵
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📢 اطلاعرسانی اجتماع مردمی #عید_بیعت با امام عصر
☀️ سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف
👤 سخنران: حجتالاسلام محسن رنجر
👤 مداح: محمد رضا نظری
👤 با اجرای : گروه سرود بهشت حضور
👤 خواننده : مجید فرقانی
🕌 گلزار شهدای بین المللی کرمان
📅 زمان: شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰
🕘 ساعت: ۱۵:٠۰
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📋 جدول جزئیات برگزاری اجتماع عظیم مردمی #عید_بیعت با امام زمان
📆 مراسم عید بیعت همزمان با سالروز آغاز امامت امام زمان مصادف با شنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۰ در هفت شهر تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، اهواز، بیرجند، کرمان برگزار میشود.
#نشر_حداکثری
@Masafe_akhar
✍ خوشبختترین پدر و پسر
🔹بهنظرم عثمان بن سعید و پسرش محمد از خوشبختترین انسانهای تاریخ هستند. عثمان از خانه امام هادی در کودکی و نوجوانی رشد و نمو کرد و اغلب نوجوانی را در خدمت امام هادی بود.
🔸تا اینکه بزرگتر شد و وقتی امام عسکری به امامت رسیدند به نوعی معاون اول امام عسکری محسوب میشد و تا آخرین روز زندگانی امام عسکری از طرف ایشان وکالت خاص داشتند و تقریبا همه کاره محسوب میشدند.
🔹این پیرمرد روغنفروش که گاهی هم به تجارت زیتون و روغن زیتون مشغول بود و این مدل زندگی را پوششی برای رتق و فتق امور شیعیان قرار داده بود، ۶ سال نایب خاص امام عصر بود و دوران غیبت صغری را به شایستهترین روش مدیریت کردند.
🔸تا اینکه نامهای از امام زمان دریافت کردند که هرکسی متنش را بخواند، کارش از غبطه میگذرد و به حال خوش و حسن عاقبت و سعادت عثمان بن سعید حسودیش میشود.
🔹حضرت به عثمان میگن که دیگه دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و داری از دنیا میری و از بعد از وفاتت، پسرت میشه جانشینت و ارتباط من با مردم از طریق پسرت انجام میشه.
🔸یعنی علاوه بر خودش، تونست بچهای بهنام محمد تربیت کنه که اونم بشه نایب خاص و به مدت ۴۰ سال نیابت را به عهده داشت.
🔹کلا پدر و پسر خاص و عجیبی بودند. از اون مدل پدر و پسرهایی که نمونه و مثالش در اطراف و تاریخ بهراحتی نمیشه پیدا کرد.
🔸من فقط متن تسلیتی که امام زمان ارواحنا فداه بعد از رحلت عثمان برای محمد نوشتند را براتون میگم ببینید لنگه این نوع تعظیم و خاطرخواهی امام معصوم نسبت به دیگران در طول تاریخ دیده شده یا نه؟
🔹والا ما که این مدل تسلیت ندیده بودیم و از تصور و ذهن کوچیک ما خیلی بالاتره که ببینیم امام معصوم رضایت کامل از متوفی داشته و غم و غصه زیاد بهخاطر از دست دادنش تحمل کرده باشه و این اقرار و شهادت را به متن نامه و با دست خط شریفشان بنویسند تا برای همیشه و تا قیامت در تاریخ بمونه!
🔻ببینید حضرت در متن تسلیت چه فرمودند:
▫️«پدر تو به سعادت و نیکبختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او ... ملحق کند.
▫️خداوند روی او را تر و تازه نماید و لغزشهای او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید.
▫️تو مصیبتزده شدی و ما نیز مصیبتزده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه اوست.»
▫️دهان آدم باز میمونه! چقدر باید کسی بزرگ باشه که امام زمانش از رفتنش اینقدر ناراحت باشند. وقتی میگن: قدر زر، زرگر شناسد/قدر گوهر، گوهری، دقیقا یعنی همین.
👈 مطلب آخر را عرض کنم و تمام!
🔹از عثمان بن سعید پرسیده بودند که لذتبخشترین لحظه عمرت چه زمانی بود؟
(اجازه بدید با زبان خودم روایت کنم)
💠 فرموده باشند:
در محضر امام عسکری علیه السلام بودیم و درباره جانشین ایشان پرسیدیم.
💠حضرت فرمودند:
پسرم که او را تا حالا ندیدید و امروز او را خواهید دید. او جانشین من و آخرین ذخیره الهی است و...
🔸دل ما برای دیدن آخرین ذخیره الهی میتپید و تحمل نداشت.
🔹لحظات به سختی میگذشت و یک چشممان به جمال امام عسکری بود و یک چشم دیگرمان به درب حجره.
🔸تا اینکه پس از لحظاتی در باز شد. نوری پیشاپیش کودکی که آثار جلالت و شکوه فراوان در چهره و هیبتش داشت وارد شد.
🔹دو سه نفر بودیم و نفسمان در سینه حبس شده بود.
🔸بیاختیار از جای خود برخاستیم، دستمان بر سینه بود تا قلبمان پرواز نکند و از هیجان و شدت عشق و علاقه، قالب تهی نکنیم.
🔹با چشم اشکبار سلام کردیم و چشم از چهره و قد و بالای مبارک و فاطمیِ آخرین امام و ذخیره الهی برنمیداشتیم.
🔸به زبانم آیه "و ان یکاد" و ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله" جاری بود.
🔹تمامقد تعظیم کردیم در حالی که با ذوق فراوان، در آن لحظه فقط یک جمله به زبانمان جاری بود و آن جمله این بود:
🔆"اللهم صلّ علی محمد و آل محمد"🔆
✍ حدادپور جهرمی
🆔 @Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 #تحلیل_و_تبیین | امام عسکری(ع) شیعه را برای عصر غیبت آماده کرد
🎙 گفتگو با حجتالاسلاموالمسلمین مجتبی کلباسی، استاد حوزهی علمیه قم
🔻 ائمه سنین و شرایط مختلفی داشتند، ولی در مجموع آنان برای تمامی زمانها الگو هستند. مثل الگوی غیبت که در زمان امامین عسکریین علیهمالسلام این الگو به نقطهی کمال رسید و جامعهی شیعه برای ورود به عصر غیبت آماده شد. بنابراین، ائمه علیهمالسلام مثل انبیاء از نظر اصول و مبانی همانند یکدیگرند.
🔹️ شرایط اجتماعی زمان امام حسن عسکری بسیار سخت بود. ایشان را به سامرا بردند تا دائماً تحت نظر باشد و اجازهی فعالیت اجتماعی و جمعکردن شیعیان دور خودش را نداشته باشد. ایشان نمیتوانستند مثل بسیاری از ائمه به معارف و مسائل اجتماعی و سیاسی ورود پیدا کنند.
🔹️ حفظ تفکر و جان شیعه از جمله مسائلی بود که امام حسن عسکری با مدیریت سازمان وکالت در بلاد مختلف شیعیان، این اقدامات را راهبری میکردند.
🔹️ امام عسکری علیهالسلام و پدر بزرگوارشان امام هادی علیهالسلام بهخاطر شرایط و فضایی که در آن زمان ایجاد شده بود و امکان حضور عادی در بین مردم را نداشتند، غیبت را به شیعه تعلیم دادند. یکی از پیشبینیهای مختلف آنان در غیبت امام، بحث سازمان وکالت بود؛ یعنی ارجاع امور به کسانی که خبیر به امورند. شیعه دوران تمرینی را طی کرد تا بتواند بدون حضور امام وظایف و تکالیف خود را در مقولهی اعتقاد و عمل انجام بدهد.
🔹️ در دوران غیبت، بنابر ادلهی قرآنی، روایی و عقلی، فقیهان کار پیشوایی و حل مشکل شیعیان و بیان مسائل و استخراج مسائل و احکام شرعی را به عهده دارند.
🔍 ادامه را بخوانید👇
https://khl.ink/f/48853
📚شرط ورود به بهشت
امام_باقر علیه السلام فرمودند :
عرب باديه نشينى نزد پيامبر_اکرم صلى الله عليه و آله آمد و گفت :
اى پيامبر خدا ! آيا بهشت بهايى دارد؟
فرمود : بله .
گفت : بهايش چيست؟
فرمود : " لا إله إلّا الله " كه بنده ی صالح ، آن را از روى اخلاص بگويد .
گفت : اخلاص آن چيست؟
فرمود : عمل كردن به آنچه که من براى آن فرستاده شده ام و دوست داشتن اهل_بيت من .
گفت : دوست داشتن اهل بيت شما، از حقوق آن است؟
فرمود : آرى . دوست داشتن آنان ، بزرگ ترين حقّ آن است .
📚منبع :
أمالی طوسی ، ص ۵۸۳
@Masafe_akhar
🌷🌷🌷
حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.
به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،
این زبان اشاره است، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان این بود: زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!
@Masafe_akhar
⚠️ کلاس دینداری ⚠️
مخاطب شناسی در تبلیغ دین
یکی از شیعیان و خدمت گزاران
#امام_صادق علیه السلام می گوید :
روزی امام صادق عليه السلام در حالى كه در #حيره بود ، من و گروهى از اصحاب خود را براى كارى فرستاد .
ما براى آن كار ، حرکت کردیم . آن گاه ناراحت بازگشتيم .
سپس به منزلی که بستر من در آن پهن بود رسیدیم . من با همان حالت ناراحتی ، آمدم و خود را روى بستر انداختم .
در همين هنگام ديدم كه امام صادق عليه السلام مى آيد . فرمود : «ما نزد شما آمديم» .
من به صورت نشسته در جاى خود قرار گرفتم و [امام عليه السلام ] بالاى سرِ بستر من نشست و در باره كارى كه به دنبال آن روانه ام كرده بود ، از من پرسيد . من گزارش كار را به ايشان دادم . پس خدا را سپاس گفت .
آن گاه از گروهى سخن به ميان آمد . گفتم : فدايت شوم ! ما از آنان #بيزارى مى جوييم . آنان ، بدانچه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند .
فرمود : آنان #ولايت ما را پذیرفته اند ؛ امّا آنچه شما مى گوييد ( معرفت کمتری دارند ) ، نمى گويند . آيا از آنان #برائت مى جوييد ؟
گفتم : آرى .
فرمود : پس به نظرت چون آنچه نزد ماست ( و ما از آن باخبریم ) ، نزد شما نيست ، شايسته است كه [ما هم] از شما بيزارى بجوييم ؟!
گفتم : نه ، فدايت شوم !
فرمود : یا اینکه چون آنچه نزد خداست ، نزد ما نيست . آيا به نظرت خداوند ، ما را رها كرده است ؟!
گفتم : فدايت شوم ! به خدا سوگند ، نه !
عرض کردم : پس چه كنيم ؟
فرمود : با آنان #دوست باشيد و از آنان بيزارى نجوييد ؛ زيرا برخى از مسلمانان ، داراى يك سهم ، و برخى داراى دو سهم ، و برخى داراى سه سهم ، و برخى داراى چهار سهم ، و برخى داراى پنج سهم ، و برخى داراى شش سهم ، و برخى داراى هفت سهم [از ايمان] اند ؛ و شايسته نيست آنچه بر دوش صاحب دو سهم است ، بر آن كه داراى يك سهم است ، #تحميل شود ، و آنچه بر دوش صاحب سه سهم است ، بر آن كه داراى دو سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب چهار سهم است ، بر آن كه داراى سه سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب پنج سهم است ، بر آن كه داراى چهار سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب شش سهم است ، بر آن كه داراى پنج سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب هفت سهم است ، بر آن كه داراى شش سهم است ، تحميل شود .
سپس فرمود : برايت مَثَلى مى زنم .
مردى همسايه اى مسيحى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پاسخ داد [و مسلمان شد] . آن گاه سحرگاه نزد او (مسيحى) رفت و درِ خانه اش را كوفت . همسايه اش گفت : كيست؟ گفت : من فلانى [همسايه مسلمان تو] هستم . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و مهيّاى نماز خواندن با ما باش . آن مرد تازه مسلمان ، وضو گرفت و لباس هايش را پوشيد و به همراه آن همسايه مسلمان ، ره سپار شد . آن دو ، فراوان نماز خواندند . آن گاه نماز صبح را خواندند و سپس تا بامداد در مسجد ماندند . مرد مسيحى به قصد خانه اش برخاست . همسايه مسلمان به او گفت : كجا مى روى ؟ روز ، كوتاه است و تا ظهر ، وقتِ اندكى مانده است . آن مرد تا نماز ظهر ، همراه او نشست . همسايه مسلمان گفت : بين نماز ظهر و عصر ، زمان كوتاهى مانده است . از اين رو ، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت . مرد نصرانى برخاست تا به خانه اش برود ؛ امّا همسايه مسلمانش گفت : ديگر آخرِ روز است و از آغاز آن ، كوتاه تر است . بدين ترتيب ، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت . آن گاه وقتى آن مرد خواست به سوى خانه اش ره سپار شود ، باز همسايه مسلمان گفت : تنها يك نماز مانده است . آن مرد تازه مسلمان ، ماند تا نماز عشا را خواند و آن گاه از هم جدا شدند . وقتى سحرگاه روز دوم شد ، همسايه مسلمان ، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را كوفت . آن مرد گفت : كيستى ؟ گفت : من فلانى ام . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و براى اداى نماز ، بيرون بيا . تازه مسلمان گفت : براى چنين دينى ، به دنبال كسى باش كه از من بى كارتر باشد . من انسانى تهى دست و عيالمندم . همسايه مسلمان ، آن مرد مسيحى را به چيزى داخل كرد كه از آن خارجش ساخت» يا آن كه فرمود : «او را بدين ترتيب ، وارد اسلام كرد و بدين ترتيب ، خارجش ساخت!»
📚منبع :
کافی ، ج ۲ ، ص ۴۲
@Masafe_akhar
💠 غیب چیست ؟
🌺 سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف تهنیت و خجسته باد.
#پوستر
@Masafe_akhar
⚠️ سِزای معتقد بودن
به عرفان کاذب ⚠️
#امام_صادق عليه السلام فرمودند :
روزی عده اى نزد #اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و عرض كردند :
سلام بر تو اى پروردگار ما !
حضرت از آنها خواست #توبه كنند ( و از اين عقيده ی خود دست بردارند .) اما آنها توبه نكردند .
سپس آن حضرت گودالى حفر کردند و در آن آتشى روشن نمودند و در كنار آن گودال ديگرى كندند . آن دو را به وسیله ی کانالی به هم وصل کردند .
وقتى آن ها توبه نكردند ، حضرت آن ها را در یکی از آن دو گودال قرار داد و در گودال ديگر آتش روشن نمود تا اين كه _ بر اثر دود ناشی از آتش _ از دنیا رفتند .
📚منبع :
كافی ، ج ۷ ، ص ۲۵۹
@Masafe_akhar
📚شکایت کعبه
گویند سلیمان هنگامی که به کعبه می رسید با بتان بسیاری مواجه می شد که آن زمان مورد پرستش واقع می گشتند، سلیمان از کنارشان می گذشت و هنگامی که سلیمان و لشکریانش از کنار کعبه می گذشتند کعبه به خداوند می گفت؛ سلیمان یکی از پیامبران توست، او با قوم خود از کنار من می گذرد و لحظه ای مکث نمی کند تا نمازی به پا دارد و تو را یاد کند. خداوند خطاب به کعبه فرمود، به زودی جمعیت بسیاری در برابر تو سر به سجده می سایند. و در انتهای زمان قرآن را بر پیامبری نازل می کنیم که کسی محبوب تر از او نزد من نیست. به زودی انسانهایی با شادی به سوی تو می آیند و از شدت شوق و محبت مانند مهربانی ماده شتری به فرزندش، سر از پا نمی شناسند و تمام بت ها را از اطراف تو پاک خواهند نمود.
از امام صادق نقل شده است؛
«اولین کسی که خانه کعبه را، پارچه بافته پوشانید حضرت سلیمان بود که پارچه های سفید مصری بر کعبه پوشانید.»
@Masafe_akhar
🌷🌷🌷
حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم.
به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!
نمونه خوبی و تو دل بروی بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه،
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم:
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد:
آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم.
تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود،
این زبان اشاره است، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان این بود: زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!
@Masafe_akhar
📚 دام ابلیس برای نبی
ابلیس که به هدف و مراد خود نرسید ناچار به سوی خدا بازگشت و تصمیم گرفت حیله جدیدی در اجرای نقشه شوم خود طرح نماید. پس به پروردگار گفت؛ خداوندا! اگر چه ایوب در مقابل نعمتهای تو ستایش و در مصیبت زوال نعمت فقط صبر می کند ولی این صبر و شکر فقط بخاطر دلگرمی و اتکا به فرزندانش است، او امیدوار است که شوکت از دست رفته را بوسیله خانواده خود بازیابد و اموال بر باد رفته را باز گرداند، لذا اگر مرا بر فرزندانش تسلط می بخشیدی یقین دارم که ایوب کفر خواهد ورزید و جهل و عناد خود را آشکار خواهد ساخت، زیرا حادثه ای سخت تر از مرگ اولاد نیست.
خدا به ابلیس پاسخ داد؛ تو را بر جان فرزندان ایوب مسلط می سازم ولی باز به زودی خواهی دید که ذره ای از ایمان و قطره ای از دریای صبر و اراده او کم نمی شود.
ابلیس بازگشت و یاران و همراهان خود را جمع کرد و همگی به کاخ فرزندان ایوب رهسپار شدند. فرزندان ایوب در نعمت و رفاه زندگی خوشی و سعادتمندی داشتند که ناگهان کاخشان لرزید و از ریشه برآمد و دیوارها و سقف کاخ فرو ریخت و تمام فرزندان ایوب در زیر آوار جان باختند.
ابلیس که به مقصود خود رسیده بود بصورت مردی در نظر ایوب ظاهر گشت و خبر مرگ فرزندان و اولادش را به او داد. و گفت؛ اگر امروز فرزندان خود را دیده بودی که چگونه همگی جان دادند، می دانستی که خدا پاداش عبادت تو را نداده است.
ایوب که سیل اشک از دیدگانش جاری بود گفت؛ خدا عنایت کرد و هم اکنون آن را بازپس گرفت. ستایش خداوندی را که زمانی داد و هنگامی که گرفت. حمد خدای را در خشم و خشنودی و سپاس او را در نفع و ضرر. سپس بر زمین افتاد و سجده پروردگار را بجای آورد و شیطان را در آتش خشم و غضب تنها گذاشت.
@Masafe_akhar