eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
34.5هزار ویدیو
308 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼ذكر لا إِلهَ‌ إِلاَّ اللّهُ‌ ✍رسول خدا (ص) فرمودند: ذكر« لا إِلهَ‌ إِلاَّ اللّهُ‌ » را به مردگان خود تلقين كنيد، زيرا موجب آمرزش گناهان آنها مى‌شود. عرض كردند:اى پيغمبر خدا!گفتن آن در حال سلامت و حيات چگونه است‌؟ فرمود: باعث از بين رفتن بيشتر گناهان مى‌گردد و حضرت رسول اكرم (ص) سه مرتبه اين جمله را تكرار كردند. زيرا اين ذكر سايۀ انس مؤمن است چه در زندگى، چه هنگام مرگ، و چه در روز محشر. ⬅️و رسول خدا (ص) فرمود كه جبرئيل گفت: اى محمّد! كاش مى‌ديدى كه در روز رستاخيز يك گروه با صورتى نورانى و درخشان در حالى كه ذكر( لا إِلهَ‌ إِلاَّ اللّهُ‌ و اللّه اكبر )بر زبان دارند، محشور مى‌گردند؛ 💥و گروه ديگرى كه با صورتى سياه به محشر درآيند كه شيون كنان فرياد مى‌زنند: اى واى بر ما كه تباه شديم. 📚ثواب الاعمال/ص۳۶ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
📖معجزه زیارت عاشورا در این باره مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) بیان داشته اند: زمانی که در سامرّا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اتفاقاً اهالی سامرّا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شده بودند و همه روزه عده ای می مردند. روزی جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی (ره) بودند؛ ناگاه مرحوم آقای میرزا محمد تقی شیرازی (ره) که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود، تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگند. مرحوم میرزا فرمود: «اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟» همه ی اهل مجلس تصدیق نمودند، سپس فرمود: «من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرّا از امروز تا ده روز مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون والده ی ماجده ی حجةالحسن (ع) کنند تا این بلا از آنان دور شود.» اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان ابلاغ نمودند و همگان مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز تلف شدن شیعیان موقوف شد، با اینکه همه روزه عده ای از غیر شیعان می مردند، به طوری که بر همه آشکار گردید که این واقعه بی علّت نیست. برخی از غیر شیعان از آشنایان شیعه ی خود می پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست؟ آن ها در پاسخ می گفتند: زیارت عاشورای امام حسین (ع) ما را نجات داد. پس آن ها هم متوسّل به امام حسین (ع) شدند و همانند شیعیان مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. پس از مدّتی بلا از آن ها نیز برطرف شد. 🙏انتشار این پست‌واجب است ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
🔴 بقای تشیع در سایه اختلافات بین شیعیان ⭕️ از آنجا که دشمنان به شدت از اتحاد شیعیان میترسیدند و میترسند، گاه ائمه علیهم السلام در یک موضوع واحد حکم متفاوت میدادنند؛ یا به یک سوال جواب های مختلف میدادند و می‌فرمودند این کار برای بقای شیعه بهتر است: 🌕 زراره گويد: از امام باقر صلوات الله عليه مطلبى پرسيدم و جوابم فرمود؛ سپس مردى آمد و همان مطلب را از او پرسيد و او برخلاف جواب من به او فرمود؛ سپس مرد ديگرى آمد و به او جوابى برخلاف هر دو جواب داد؛ چون آن دو مرد رفتند، عرض كردم ای پسر پيغمبر! دو مرد از اهل عراق و از شيعيان شما آمدند و سؤالى كردند و شما هريك را برخلاف ديگرى جواب داديد! حضرت فرمودند: «اى زراره اين گونه رفتار براى ما بهتر و ما و شما را بيشتر باقى دارد و اگر اتفاق كلمه داشته باشيد، مردم متابعت شما را از ما تصديق مى كنند (و اتحاد شما را عليه خود می‌دانند) و زندگى ما و شما ناپايدار گردد.» 📗الكافي، ج‏۱، ص۶۵، ح۵ بَابُ اخْتِلَافِ الْحَدِيث‏ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
💗 علیه ‏السلام: ‌ ☘️گشاده رویی تو، نشانگر بزرگواری و کرامت نفس توست.🌻 ‌ 📚غررالحکم، ج۳، ص۲۶۹🌿 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
01 Barzakh Dar Almizan (1401-01-14) Mashhade Moghaddas.MP3
15.39M
📌 شروع دوباره مباحث "آن سوی مرگ" با رویکرد جدید 📣 جلسه اول * موارد لازم و ضروری در طرح مباحث ملکوت * توصیه رهبری به طرح مباحث معاد * جواب استخاره برای شروع این بحث * تجربیات نزدیک به مرگ یک موهبت الهی است * در زمان حاضر خدای متعال دری از ملکوت به سمت ما گشوده است * این تجربیات تا چه حد درست است؟ * آسیب ها و آفات این تجربیات * اولین آسیب قضاوت عجولانه * اشتیاق غیر معقول نسبت به مرگ * چرا حال تجربه گران با بیان امام سجاد (ع) متفاوت است؟ * تغییر اعتقادات در لحظه جان دادن * سیمای نکیر و منکر * بعضی در قیامت برای خدا هم فیلم بازی می‌کنند * باید شنیدن این مباحث باعث ایجاد حال قدسی درون ما شود 📅 1401/01/15 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
تعلیم و تربیت اسلامی - روشنا _ شبکه افق - ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱.mp3
16.27M
🔹 تعلیم و تربیت اسلامی؛ مرز میان غیب و خرافه سالگرد شهید مطهری،روز معلم استاد حسن رحیم پور ازغدی 📅 پخش: ۱۴٠۱/۰۲/۱۱ @Masafe_akhar
. ✿ پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت. در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد.‌ به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم‌خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ◇ ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟ ◇ جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم. براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان او را بخشيدم.» براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: «تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.» ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى، خداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم» كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم. براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى! @Masafe_akhar
1401-02-05 sarlak.mp3
13.1M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: اقتصاد و خانواده 🗓 پنج شنبه پانزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ 🗂 حجم : ۱۲ مگابایت @Masafe_akhar
. ♦️ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد... در چهل سالگی بود که خواب حج می بیند و مرد دین میشه و به سفر حج میرود. پنج بار به سفر حج رفت که نعادل ۱۵ سال از عمرش بود . اما پس از سفر پنجم ، دیگر به حج نرفت ! اهل شهر به ناصر خسرو گفتن : ای شیخ !چرا دیگر عزم حج نمی کنید ؟ گفت: در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از هم قطاران غذایی نداشت و شرم داشت تا از کسی غذایی طلب کند. دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است. از خرمایی که داشتم به او دادم و حالش نیکو شد . در آن لحظه به ناگاه حس کردم که کعبه را طواف مینمایم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
. ✍سرگذشت جالب ام فضل..همسر امام جواد علیه السلام مامون در سال 218 هجری درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جای او را گرفت. او در سال 220 هجری امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد آورد ۱ . امام جواد(ع) وقتی وارد بغداد شدند معتصم، خلیفه عباسی با«ام الفضل» همسر آن حضرت تماس گرفت واو را واداشت که حضرت را مسموم کند. ام الفضل به وسیله انگور آن بزرگوار را مسموم نمودند اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد، از کرده خود پشیمان گشت و چاره ای نمی توانست کرد و گریه و زاری می نمود.  امام به او فرمود: اکنون که مرا کشتی، گریه می کنی؟ خداوند تو را به فقر و بلای مبتلا کند که قابل درمان نباشد. وقتی امام جواد(ع) به شهادت رسید معتصم، ام الفضل را به حرامسرای خویش برد. در همان روزها غده ای در رحم او پیدا شد هر چه پزشکان مداوا کردند، مفید واقع نشد.  ناچار از حرامسرای معتصم بیرون آمد و هر چه ثروت داشت صرف معالجه آن مرض کرد چنان پریشان شد که از مردم گدای می کرد تا به هلاکت رسید. همچنینی روایت شده: شبی از شبها که به عنوان گدایی در کوه های بغداد سرگردان بود، سگهای بغداد او را پاره کردند و به جهنم واصل شد. ۲  ۱. سیره پیشوایان، 563 ۲. گذر گاه عبرت، ص92   ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
. مأمون به امام جواد(ع) گفت : " شما هم سوالي از يحيي بپرسيد. " امام پرسيد : " مردي صبح به زني نگاه كرد ، نگاهش حرام بود. نزديك ظهر به او حلال شد . وقتي ظهر شد به او حرام شد . شب دوباره حلال شد.  نصف شب حرام شد. سپيده صبح دوباره به او حلال شد . مي تواني بگويي  چرا؟ " يحيي مكث كرد . صدايش را مبهم  شنيدند كه مي گفت : "من نمي دانم." امام گفت :" اين زن كنيز كس ديگر بود.وقتي اين مرد او را مي بيند نگاهش حرام است.بعد او را مي خرد حلال ميشود.نزديك ظهر آزادش ميكند.دوباره به او حرام مي شود.عصر با او ازدواج مي كند و با او ظهارميكند . پس به او حرام مي شود . شب كفاره ي  ظهارش را مي دهد،دوباره حلال مي شود . نصف شب او را طلاق مي دهد اما پشيمان مي شود و به او رجوع ميكند،پس دوباره به او حلال مي شود." ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
🌟ولادت "امام محمدتقي(ع)، جواد الائمه(ع)" (195 ق) ✍ حضرت امام محمدتقي(ع) امام نهم، در سال195 قمری در مدينه ي منوره به دنيا آمد. ابوجعفر، كنيه و جواد، تقي، قانع، مرتضي و نجيب از القاب آن امام همام مي باشند. آن حضرت در 8 سالگي و در زمان مأمون به امامت رسيد و در عصر معتصم عباسي در 25 سالگي به شهادت رسید. ✅ فرزندان امام جواد(ع) را چهار تن ذكر كرده اند. آن امام بزرگوار، از محبوبيت فوق العاده اي در ميان مردم برخوردار بود. و به واسطه ي بخشندگي زيادي كه داشت به جواد به معناي بخشنده مشهور شد. خانه ي امام جواد(ع) پناهگاه نيازمنداني بود كه از هر سو نا اميد شده و به مساعدت امام چشم دوخته بودند. ✅ در دوران امام جواد(ع) حوزه ي نفوذ اسلام، پهنه ي گسترده اي را شامل مي شد. اين امر زمينه را براي انتقال و نشر آراء مختلف فراهم آورد و باب مباحثه و گفت و گو بين انديشمندان مسلمان و غيرمسلمان را باز كرد. در اين ميان، آن امام به عنوان يادگار پيامبر اسلام(ص)، از هر فرصتي بهره مي برد تا مردم را با علوم و معارف والاي اسلامي آشنا سازد و از نفوذ انديشه هاي غير الهي جلوگيري كند. @Masafe_akhar
✨﷽✨ ✅شب اول قبر از زبان دختری که به اصرار در قبر مادرش خوابید ... ✍علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: 👈در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. ⚰هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد، من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. 💢سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. ⛔️دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. ❓پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟ ♻️در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. ⁉️تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» ❌در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. 👌مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند... (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (ع) بوده‏ اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ @Masafe_akhar
🔆 ✍ شیطان در پی پرتاب تیر خلاص است 🔹فردی کیسه‌ای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت. 🔸مرد فقیه گفت: نیمه‌شب برخیز و تا صبح نماز بخوان. اما باید مواظب باشی که لحظه‌ای ذهنت نزد گمشده‌ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. 🔹نیمه‌شب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است. 🔸سریع نماز خود را به‌هم زد و بیل برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسه‌ها را در آغوش کشید. 🔹صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنمایی‌اش تشکر کرد. 🔸مرد فقیه گفت: می‌دانی چه کسی محل سکه را به تو نشان داد؟ 🔹مرد گفت: نه. 🔸فقیه گفت: کار شیطان بود که دماغش بر سینه‌ات کشید و یادت افتاد. 🔹مرد تعجب کرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی‌خواندم. 🔸مرد فقیه گفت: می‌دانم، خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانی، دیگر او را رها می‌کنی. 🔹نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را ملائک می‌خواستند بر کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. 🔸اگر یک شب این لذت را درک می‌کردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه‌شب می‌رفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع کنی. چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی، دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی. 🔹و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد. 🆔 @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست قدرت الهی همیشه پُشت سر ملت ایران بوده ... ببینید چطوری توی عملیات بازی‌دراز خدا به رزمندگان اسلام نصرت عطا کرد. روایت شهید محسن وزوایی از اسیر کردن ۳۰۰ کماندوی عراقی توسط ۶ رزمنده آن هم فقط با یک فریاد ... آثار مجروحیت برگردن شهید محسن وزوایی مشخص است @Masafe_akhar
📚داستان حورالعین و ازدواج با شیخ علی داستان زیر به وسیله فاضل دانشمند، نویسنده توانا، جناب آقای ناصر باقری بید هندی به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) رسیده است. ایشان نوشته است. آیت الله شیخ محمد حسن مولوی قندهاری در یکی از مجالسی که شبهای جمعه دارند فرمودند: طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) متوسل به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف برمی گردد و باز در مدرسه نواب مشغول درس می‌شود، و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و غریبم، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی مجرد وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان زن دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا امشب به حجره‌ات ببر! خلاصه شیخ علی او را در آن شب به حجره‌اش می بیرد. در موقع داخل شدن به مدرسه، چند تا از طلبه‌ها از حجره‌های خویش بودند، ولی هیچ یک آن زن را نمی‌بیند. شیخ علی به آن زن می‌گوید: شما در حجره استراحت کن، من می‌روم حجره ای یا جایی برای استراحت خود پیدا می‌کنم. اما تا از حجره بیرون می‌آید، نوری از حجره تلالو می‌کند (ظاهراً آن زن چادرش را برداشته بود) لذا فوراً بهکرده و به وی می‌گوید: رفیقت به بستر بیماری افتاده، و فلان ساعت در فلان روز هم از دنیا می‌رود لذا تو باید آن موقع بالای سرش باشی. شیخ محمد می‌گوید: تو عجب زنی هستی، که شوهرت مریض شده، برایش اجل تعین می‌کنی! زن می‌گوید: می‌خواهم امروز سری را به تو بگویم من یک حوریه هستم. در محل و جایگاه خویش قرار داشتم که به من اعلام شد حضرت ابوالافضل (ع) تو را احضار کرده‌اند. و بعد به من خطاب شد که حضرت قمر بنی هاشم (ع) فرمان شخصی بشوی که از حضرات معصومین (ع) حوریه خواسته است. سپس یک تصرفاتی در من شد که با زندگانی در اینجا تناسب پیدا کنم و بعد هم به زمین آورده شدم. اینکه مدت 17 سال است که با شیخ علی زندگی می‌کنم و اخیراً خبر رسیده که شیخ علی تا چند روز دیگر از دنیا می‌رود و من به جایگاه خود برگردانده می‌شوم. 1 1. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، ج1، ص454. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @Masafe_akhar
✨﷽✨ ✍رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده‌کش‌های تهران بود،اما عاشق امام حسین علیه‌السلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرق‌خوری و آبروی ما را می‌بری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترک‌ها جوابم کرد، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟! اول صبح در خانه‌اش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترک‌هاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمی‌آیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمه‌ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ها پاسداری می‌کند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم می‌شود امام حسین علیه‌السلام تو را به قبول کرده است. ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمی‌کنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عده‌ای از اهل دل جلسه‌ای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در می‌زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بی‌بی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونه‌ای!گفت: عزرائیل آمده، او را می‌بینم، ولی منتظرم اربابم بیاید. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ @Masafe_akhar
🍃🍃 حسین بن منصور حلاج را در ظهر روز صیام، گذر به کوی جذامیان افتاد. جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند. حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست و رفت. غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه شکستی! حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم!! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @Masafe_akhar
📚 روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم (شراب) حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو میپاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @Masafe_akhar
. سنگ قبر آیت الله بهجت ﻗﻀﯿﻪ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻩ! ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﻓﻮﺕ "آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ" ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺵ ﻫﺎ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﺮﺍﯼ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻥ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﯽ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ میخوﺭﻩ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﺩﯾﮕﻪ مینوﯾﺴﻦ ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺯ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻩ 🔹ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ میرﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪﺷﻮﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﺶ ﻭﺻﯿﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ《 ﺍﻟﻌﺒﺪ 》ﭼﻮﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺷﻮﻥ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﻋﺒﺪ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ. ✍ @Masafe_akhar