eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
32.8هزار ویدیو
300 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 تقدیم به آن‌ها که می‌گویند: «تو چکاره‌ای؟» 🎙 : نظارت‌ها هم به رئیس جمهور، هم به مجلس و شوراها و هم به دستگاه قضایی مربوط می‌شود. حالا دیگر اگر دولتی جرأت می‌کند برخلاف مصالح ملت قدمی بردارد. فقط یک شرط دارد و آن هم حضور آگاهانه یک یک افراد امت، در اداره جامعه است. @Masafe_akhar
حكايت دنیا دارمکافات هست عبرت بگیریم این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛ میگفت : مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند .... در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ... به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ... دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ... مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ... من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ... به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ... من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ... آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید .. پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم . سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ... در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ... ....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید.... هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند. این ضرب المثل می گوید علاوه بر جهان باقی که به حساب و کتاب اعمال ما رسیدگی می شود، در همین دنیای فانی ، در همین دنیایی که در آن زندگی می کنیم هم نتیجه اعمال خود را خواهیم دید. یعنی آن که هر کرداری خوب و بد، زشت و زیبا باعث می شود در همین دنیا هم پاداش و سزایی دارد ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چقدر ببخشی صد برابرشو خدا بهت میده🙏👌👌 اکثر انسانها در رویاهایشان زندگی نمیکنن، زیرا مشغول زندگی در ترس‌ هایشان هستن! باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند. @Masafe_akhar
1401.04.02.sh ofogh.mp3
7.69M
🔉 🔹 دوقطبی "مدرن _ سنتی"، دروغ بزرگ ایدئولوژی نشست(شالوده شکنی در "دو قطبی کاذب")_ دانشگاه علوم پزشکی تهران_۱۳۹۱ 📅 پخش: ۱۴٠۱/٠۴/٠۲ @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
امام على عليه السلام: مَنِ اشتَغَلَ بِغَيرِ المُهِمِّ ضَيَّعَ الأهَمَّ هر كس به چيزى كه مهم نيست بپردازد، آنچه را كه اهميت بيشترى دارد از دست مى دهد غررالحكم حدیث8607   ‎@Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
Part05_صلح امام حسن.mp3
5.37M
موقعیت سیاسی در زمان بیعت *بیعت مردم با امام حسن (ع) در روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری *تخلف معاویه از بیعت با امام *خطبه امام حسن (ع) پس از بیعت مردم *سه دلیل پذیرش بیعت توسط امام حسن علیه السلام @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موکب دختران انقلاب خیلی حرکت خوبیه 🔻این حرکت باید ترویج بشه وروز به روز اضافه بشه چون جامعه خیلی به این حرکتها نیازمند است. @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای تجربه‌گر مرگی که زنده شدن الاغ عزیر پیامبر را دید 🔹فصل دوم 🔹این قسمت: مسافررزمان 👤تجربه‌گر : آقای مجتبی اسلامی فر @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت تجربه گر مرگ موقت از سفر به دوران اصحاب کهف 🔹فصل دوم 🔹این قسمت: مسافررزمان 👤تجربه‌گر : آقای مجتبی اسلامی فر @Masafe_akhar
روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم . دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد . حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست. @Masafe_akhar
مداحی آنلاین - ظهور اسم کریم خداوند در آخرت - استاد فاطمی نیا.mp3
2.5M
🏴 آیت الله استاد ♨️ظهور اسم " کریم " خداوند در آخرت 👌 بسیار شنیدنی 🎤استاد 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @Masafe_akhar
1401-04-09 ameli.mp3
13.19M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: برخی از اوصاف حضرت امام جواد علیه‌السلام 🗓 پنج شنبه نهم تیر ماه ۱۴۰۱ 🗂 حجم : ۱۲ مگابایت @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ اول ذی‌الحجه سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیهما مبارک‌باد⚘⚘ 💠 @Masafe_akhar
🔸 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم ( جمعه ۱۰ تیر ، اول ماه ذی الحجه است ) @Masafe_akhar
48.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 سخنرانی استاد رائفی‌پور 📝«برنامه هلهله فرشتگان، شبکه افق» 🔹به مناسبت سالروز ازدواج امام علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 📅 ۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - قم ✅ @Masafe_akhar
▪️ ذکر صالحین ▪️ 🔰حکایتی جالب از ذکاوت بوعلی سینا نقل است است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید.از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ زد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضي از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟‎ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته... قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟! او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: " جواب ابلهان خاموشی است... " 📚منبع: امثال و حکم علی اکبر دهخدا @Masafe_akhar
✨﷽✨ 🔰حكمت‌هاي روزه ✍از امام صادق (ع) داريم: علت روزه چيست؟ غنی و فقير يكی می شود. در حالت غير ماه رمضان ممكن است فقيری نان و پنير بخورد و فرد غنی كباب بخورد ولی در اين ماه هردو ناهار نمی خورند. فرد غنی با همان امكاناتی كه دارد بايد مثل فقير غذا بخورد. فرد غنی به خودش می آيد و می گويد: گرسنگی هم سخت است. و روزه باعث ميشود به او حالت احسان و انفاق دست بدهد. روزه يك حالت مانع نشدن از بخل است. قرآن ميگويد: آنهايی كه بخل نفسشان را كنترل ميكنند، رستگار هستند. بخل را از انسان می گيرد و انفاق را به انسان می دهد. تشنگی و گرسنگی قيامت را به ياد انسان می آورد و انسان را ياد مرگ و معاد می اندازد. روزه موجب می شود يك حالت همدردی و رقت قلب در انسان بوجود بيايد. حُسن خلق در اين ماه را رعايت كنيد. روزه داشته باشيد و لبخند بزنيد. حضرت عيسی (ع) وقتی روزه می گرفت عطر می زد و لبخند می زند. روزه تنها عبادتی است كه درآن ريا نيست . 📚حاج آقا رفیعی 📺برنامه سمت خدا  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ @Masafe_akhar
📸 بانوی نخبه‌ای که به‌خاطر حجاب در بایکوت خبری است 🆔 @Masafe_akhar
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 🌸🍂داستان آموزنده🍂🌸 🌸🍂نياز🍂🌸 🌼سارا زني بود با لباس هاي كهنه و مندرس، و با نگاهي مغموم. وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست كمي خواربار به او بدهد🍂. 🌼باشر مساري گفت شوهرش بيمار است و نميتواند كار كند و شش كودك او در حال حاضر بي غذا هستند. جان، صاحب مغازه، با بي اعتنايي به حرف هاي او توجهي نكرد و با عصبانيت خواست او را بيرون كند. زن نيازمند در حالي كه اصرار ميكرد گفت: ((آقا شما را به خدا به محض اينكه بتوانم پولتان را مي آورم))🍁 🌸صاحب مغازه گفت نسيه نميدهم. مشتري ديگري كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را شنيده بود به مغازه دار گفت: ((ببين اين خانم چه چيزي مي خواهد پول اين خانم را من پرداخت ميكنم.)) 🌼خواربار فروش گفت: لازم نيست خودم ميدهم ليست خريدت كو؟ سارا گفت: اينجاست. صاحب مغازه گفت:((ليست خريدت را بگذار روي ترازو به اندازه وزنش هر چه خواستي ببر.))!! سارا با خجالت يك لحظه مكث كرد، از كيفش تكه كاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي كفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ترازو پايين رفت🍂. 🌼خواربارفروش باورش نمي شد. مشتري ها از سر رضايت خنديدند. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در كفه ديگر ترازو كرد كفه ترازو برابر نشد، آن قدر چيز گذاشت تا كفه ها برابر شدند. در اين وقت، خواربارفروش با تعجب و دلخوري تكه كاغذ را برداشت ببيند روي آنچه نوشته است. كاغذ ليست خريد نبود، دعاي زن بود كه نوشته بود: ((اي خداي عزيزم تو از نياز من با خبري، خودت آن را برآورده كن))🍃 💝🗯💝🗯💝🗯💝🗯 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
✨﷽✨ ✍چند شب پيش عنکبوتی را كه گوشه‌ی اتاق خوابم تار تنيده بود، ديدم. خیلی آرام حركت می‌كرد. گويی مدتها بود كه آنجا گير كرده بود و نمی‌توانست برای خودش غذايی پيدا كند. با لحنی آرام و مهربان به او گفتم: «نگران نباش كوچولو، الان از اينجا نجاتت ميدم!» يک دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی كردم به آرامی عنكبوت را بلند كنم و در باغچه‌ی خانه‌مان بگذارمش. اما مطمئنم كه آن عنكبوت بيچاره خيال كرد من می‌خواهم به او حمله كنم! چون فرار كرد و لابه‌لای تارهايش پنهان شد. به او گفتم: «قول ميدم به تو آسيبی نزنم.» سپس سعی كردم او را بلند كنم. عنكبوت دوباره از دستم فرار كرد و با سرعت تمام مثل يک توپ جمع شد و سعی كرد لابه‌لای تارهايش پنهان شود. ناگهان متوجه شدم كه عنكبوت هيچ حركتی نمی‌كند. از نزديك به او نگاه كردم و ديدم آنقدر از خودش مقاومت نشان داد كه خودش را كشته است. بسيار غمگين شدم. عنكبوت را بيرون بردم و داخل باغچه كنار يك بوته گل سرخ گذاشتم. به نرمی زير لب زمزمه كردم: «من نمی‌خواستم به تو صدمه‌ای بزنم، می‌خواستم نجاتت بدهم. متاسفم كه اين را نفهميدی!» درست در همان لحظه فكری به ذهنم خطور كرد. از خودم پرسيدم آيا اين همان احساسی نيست كه خداوند نسبت به من و تمامی بندگانش دارد؟! از اينكه شاهد دست و پا زدن و دردها و رنج‌های ماست آزرده می‌شود و می‌خواهد مداخله كند و به ما كمك كند و ما را از خطر دور كند اما مقاومت می‌كنيم و دست و پا می‌زنيم و داد و فرياد سر می‌دهيم كه: «كه چرا اينقدر ما را مجبور ميکنی كه تغيير كنيم؟» 🔺 شايد هر كدام از ما مثل همان عنكبوت كوچك هستيم كه تلاش ديگران را برای نجات خودمان حمله تلقی می‌كنيم و متوجه نيستيم كه اگر تسليم خدا شده بوديم و اينقدر دست و پا نمی‌زديم تا چند لحظه‌ی ديگر خود را در باغچه‌ای زيبا می‌ديديم. ‌‌↶【به ما بپیوندید @Masafe_akhar