eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
36.1هزار ویدیو
317 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
1401-05-04(abedini).mp3
12.46M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم ( حضرت موسی علیه‌السلام ) 🗓 سه شنبه چهارم مرداد ماه ۱۴۰۱ 🗂 حجم: ۱۲ مگابایت @Masafe_akhar
🔸️ به کمک آن‌ها به حاجت‌هایمان رسیده‌ایم ... @Masafe_akhar
♦️حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد. 🧔🏻غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. 👱‍♂وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟ - غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟ - آفرین غلام دانا. 🌟- خدا چه میپوشد؟ - رازها و گناه های بندگانش را - مرحبا ای غلام وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی. - چه کاری ؟ - ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم. وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
! بیهقی از عبد الحمید بن محمود نقل می‌کند: نزد ابن عباس بودیم که مردی آمد و گفت: به حج می‌آمدیم که یکی از همراهان ما در محلی به نام «صفاح» از دنیا رفت. برایش قبری کندیم که دفنش کنیم، دیدیم مار سیاهی لحد را پر کرد. قبر دیگری کندیم باز دیدیم مار آن قبر را پر کرد، قبر سوم را کندیم باز مار در آن نمایان شد. اکنون برای چاره جویی پیش تو آمده ایم. ابن عباس گفت: آن مار، عمل او است. بروید او را در یک طرف قبر بگذارید، اگر تمام زمین را بکنید مار در آن خواهد بود. برگشتیم و او را در یکی از قبرها انداختیم، چون از سفر برگشتیم نزد همسرش رفتیم و خبر مرگ او را دادیم و از کارهای آن شخص سؤال کردیم. زن گفت: او آرد می‌فروخت، غذای خانواده ی خود را از خالص آن برمی داشت و به همان مقدار که برمیداشت، کاه و نی قاطی آرد میکرد و می‌فروخت! 📙حیاة الحیوان. @Masafe_akhar
💠از ایشان سوال شد: چه کنیم‌ نماز صبح‌مان قضا نشود؟ در پاسخ فرمودند: کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند، خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد @Masafe_akhar
🔴روش حضرت زهرا(س) برای تربیت فرزندان پرورش روحیه‌ عبادی 💠 حضرت زهرا به ارتباط عبادی فرزندان اهمیت ویژه‌ای می‌داد. مثلاً در شب قدر،نمی‌گذاشت فرزندانش بخوابند و سفارش می‌کرد در طول روز بخوابند تا شب بتوانند بیدار باشند.به آنها شامِ کمتری می‌داد تا بتوانند عبادت کنند. 📚بحارالانوار،ج۹۷،ص۱۰ عشق‌ورزی و محبت به فرزندان 💠زهرا(س) فرزندانش رو «قرّة عینی» نور چشمم و «ثمرة فؤادی»میوه‌ دلم صدا می‌کرد و به سفارش پیامبر(ص) بچه‌ها را دسته گل می‌دانست. 📚حارالانوار، ج۴۳،ص۲۸۱ پرورش روحیه نوع‌دوستی و انفاق 💠حضرت زهرا پرورش‌دهنده روحیه انفاق و نوع‌دوستی در کودکانش بود.آنها شاهد کمک مادر به مردم بودند که به قیمت گرسنگی خود،دیگران را سیر می‌کرد. 📚بحارالانوار، ج۴۱،ص۳۴ تشویق فرزندان به فراگیری علم 💠 حضرت زهرا(س) از کودکی فرزندانش، به آن‌ها علم آموخت و آنان را برای فراگیری معارف و علم تشویق و آماده می‌کرد. به ‌عنوان مثال، به فرزندش امام حسن(ع) که هفت‌ساله بود می‌فرمود: «به مسجد برو و آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و برای من بازگو کن.» 📚سفینة‌البحار، ج۱،ص۲۴۵ @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوی باش و ادامه بده ☘ پروردگارااا در این روز زیبا دفتر دل دوستانم را به تو میسپارم با دستان مهربانت قلمے بردار خط بزن غمهایشان و دلے رسم ڪن برایشان به بزرگے دریا شاد و پر خروش روزتــون عالی 💚 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📢 اطلاعیه سخنرانی استاد در دهه اول محرم 🗓 زمان: از جمعه ۷ مرداد ماه ۱۴۰۱ به مدت ده شب ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 🏞 مکان: خیابان قزوین، سر پل امام‌زاده معصوم، روبه‌روی خیابان شهیدان حسنی، بوستان ۲۲ بهمن 📡 پخش زنده از سایت و شبکه‌های اجتماعی مؤسسه مصاف @Masafe_akhar
داستان آموزنده🌹. «شیبانی» می‌گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که بیل به دست داشت و مشغول کار بود و عرق از پشت وی می‌ریخت. عرض کردم: به من اجازه دهید تا این کار را من انجام دهم، امّا ایشان فرمود: من دوست دارم مرد در طلب معیشت به گرمای آفتاب اذیت شود. . همچنین «فضل بن ابی قرّه» می‌گوید: امام را بیل به دست در حال کار دیدم و عرض کردم: بگذارید من یا غلامان این کار را انجام دهند. ایشان در پاسخ به من فرمود: نه، رهایم کنید، می‌خواهم خدای متعال مرا در حالیکه با دست خود کار کنم و مال حلال را با اذیت نفس خویش تهیه می نمایم، ببیند. (وسايل الشيعه-جلد۱۲صفحه۲۳و۲۴). هرگاه پیامبر اکرم از شخصی خوشش می آمد از شغل او می پرسید اگر می‌گفتند او شغلی ندارند می‌فرمود از چشم من افتاد وقتی از آن حضرت علت آن را می‌پرسیدند می فرمود مومن اگر دارای شغل نباشد با دین فروشی زندگی خودش را اداره می‌کند. 📚 بحارالانوار جلد ۱۰۳ صفحه ۹ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
📚داستان خضر نبی(ع) وسائل خضر نبی در سایه درختی نشسته بود، سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد (درخواست کمک داشت) حصرت خضر علیه السلام دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت،گفت ای سائل ببخش چیزی ندارم، سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی. حضرت خضر علیه السلام برخواست گفت صبر کن دنبالم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش را بگیر و ببر، چاره علاجت کن، سائل گفت نه هرگز!!! حضرت خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی، القصه خضر را سائل فروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیر مردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر علیه السلام خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر علیه السلام گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم، مرد گفت همین بس. خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم. خضر نبی علیه السلام پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت. صاحب خضر علیه السلام آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام. گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر علیه السلام گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم، مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت. گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان، گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه ، گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم، چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن، صاحب خضر علیه السلام گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر علیه السلام کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم ؟ قدری بیندیشیم…؟؟؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar