eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
36.7هزار ویدیو
319 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مدعی ولایت و امامت از نظر امام زمان... 🌕 حضرت مهدی عجل الله فرجه: «لاَ يُنَازِعُنَا مَوْضِعَهُ إِلاَّ ظَالِمٌ آثِمٌ وَ لاَ يَدَّعِيهِ دُونَنَا إِلاَّ جَاحِدٌ كَافِرٌ» كسى با ما، در رابطه با مقام ولايت و امامت مشاجره و منازعه نمى‌كند، مگر آن كه ستمگر و معصيت كار باشد؛ همچنين كسى مدّعى ولايت و خلافت نمى‌شود، مگر كسى كه منكر و كافر باشد! از آدم تا محمّد، مقصد این است؛ فقط مهـدی امیرالمسلمین است!!! 📗الغيبة (للطوسی)، ج ۱، ص ۲۸۵ 📗الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۶۶ 📗بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۸ @masafe_akhar
🔴سخن چینی از گناهان کبیره: ✍یکی از گناهان کبیره که در آیات و روایات به آن اشاره شده، سخن چینی است. تا جایی که پیامبراسلام(ص) میفرمایند: یک سوم عذاب قبر از سخن چینی است. دو بهم زدن، افشای راز دیگران و تخریب رابطه افراد از مصادیق سخن چینی به شمار می آیند. بنی‌اسرائیل را قحطی گرفت، موسی(ع) ازخداوند باران خواست. وحی رسید دعای تو را و کسانی که با تو هستند، مستجاب نمی‌کنم، زیرا در بین شما نمامی است که از سخن‌چینی دست بر نمی‌دارد. موسی (ع) گفت: خدایا آن شخص کیست، تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟ فرمود من شما را از نَمیمه(سخن چینی) نهی می‌کنم، چگونه راز دیگری را آشکار می‌سازم. پس توبه اجتماعی کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برایشان باران بارید. 📚محجه البیضا. ج ۵ ص ۲۷۶ @masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡در اسلام غفلت از حال مردم وجود ندارد امروزه می‌گویند: بین مردم بروید، ببینید درد مردم چیست؟ تازه حرفش درآمده است؛ اما 1500 سال پیش، در گرمای شرجی 50 درجۀ کوفه، بعد از نماز ظهر و عصر که همه برای ناهار رفته و در هوای خنک خانه خواب بودند، امیر کشور، علی بن ابی‌طالب(ع) تک و تنها در کوچه‌های کوفه از این محل به آن محل می‌گشت، تا بعدازظهر تمام شود. به او می‌گفتند: علی جان! شب‌ها را که 3ـ4 ساعت بیداری و درِ خانۀ خدا اشک می‌ریزی، نماز می‌خوانی و سجده می‌کنی، روز هم که به کار مردم می‌رسی، بعدازظهر را برو دو ساعت بخواب! می‌فرمود: می‌ترسم مظلومی مشکل داشته باشد، با خود بگوید: علی الآن در حال استراحت است.... @masafe_akhar
🛑 به خاطر اینکه اهل طاعت و عبادتید، سر خدا منت نذارید بعد از آنکه حضرت ایوب و مصیبت ها و آزمایش های سخت گرفتار شد، گروهی به دیدار او رفتند و با شگفتی به او نگاه کردند و گفتند: این چه بلاییست که ایوب به آن دچار گردیده است؟ کسی گفت: پیغمبر خدا لابد به سبب گناهی که آن را از دیگران مخفی کردی به این بلا مبتلا شده اید،آن عمل را به ما بگویید؟ ایوب دل شکسته از این حرفا به محراب رفت و گفت: خداوندا اگر مجلسی به محاکمه مقرر داشتی در پیشگاه تو حجت خود را ابراز می‌کردم... آنگاه ابری پدید آمد و پروردگار در آن به تکلم درآمد که: حجت خود را بازگو! ایوب گفت: خدایا تو میدانی که پیوسته در میان اوامر تو دشوار ترین آنها را انتخاب کرده و انجام می دادم و همواره به شکر و تسبیح تو مشغول بودم.... باز ابر با هزاران زبان ندا آمد که: با آن که مردم در غفلت و بی‌خبری بودند چه شد که تو در آن زمان به حمد و سپاس و عبادت می پرداختی؟! مگر تو را با بقیه مردم چه تفاوتی بود؟ جز این بود که توفیق و لطف الهی شما شامل حال تو شد که در بین خلق گمراه و گناهکار در اندیشه ذکر خدا و عبادت شدی؟؟ آیا چیزی جز دستگیری و رحمت ما در کار بوده ؟ حال کاری را که از ما و به توفیق ما بوده بر ما منت می گذاری؟ این ماییم که شایسته منت گذاری بر تو هستیم... ایوب مشتی خاک از زمین برداشته و بر دهان خود افکند و عرض کرد: خدایا به هر مصیبتی که فرمایید سزاوارم و هر مکافاتی کنی مستحقم.. آری تو بودی که توفیق دادی... 📕استعاذه شهید دستغیب ص ۲۳ @masafe_akhar
خدایا! توبه و استغفار می‌کنم برای تمام لحظات عمرم که گذشت و تو منتظر بودی با نیت پاک و عمل صالح خود را برای تو عزیز کنم و در دیدگان تو بیارایم، ولی مرا هوای نفسم به سمت دنیا برد تا با تجملات دنیا (پوشاک و ماشین و مبل و...) خود را برای بندگانت بیارایم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم بر تمام شکوه و شکایت‌های جاهلانه‌ام در زندگی از تو، نزد بندگانت سزای من آتش است که در لحظات نعمت و خوشی، شیطان مرا از شکر نعمتت در نزد بندگانت لال کرده بود و زمان شکایت بسان بلبل احمق گویا! خدایا استغفار و توبه می‌کنم برای لحظات ارزشمندی از حیات والدین درگذشته‌ام که شرم کاذب یا تکبرم اجازه نداد بر دست و پای والدینم بوسه زنم که گویی پایه عرش تو را بوسه می‌زدم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم برای تمام لحظاتی که بر قبرستان بر خاک اقوام و دوستانم حاضر شدم و مرگ و روز وصل خویش را ندیدم. خدایا به عزت و جلالت‌ات قسم، ما را توفیق درک و فهم گناه، توفیق درک حضور شیطان، توفیق تضرع در برابر تو و اعتذار از بندگان‌ات را عنایت فرما! @masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 فضیلت محبّت به خانواده😍😍😍 کمک به همسر، بهتر از عبادت هزار سال هر بوسه بر فرزند، ۵۰۰ سال درجه استاد @masafe_akhar
‍ 🔴منـــکران و مخـــالفان پس ازظهــور از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه قائم (عليه السلام) قيام مى كند با امر جديد و كتاب جديد و قضاى جديد و بر عرب سخت مى گيرد و با شمشير عمل مى كند و...[1]  حال بايد ديد مراد از «امر جديد» و «كتاب جديد» چيست. مسلماً، مراد، اين نيست كه حضرت مهدی (علیه السلام) كتاب و قرآن جديدى مى آورد، همان گونه كه پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله) كتاب تازه اى به بشريّت عرضه كرد؛ چون، اين معنا، با خاتميّت دين محمد (صلى الله عليه و آله) و اين كه قرآن آخرين و كامل‌ترين كتاب الهى است، سازگارى ندارد، بلكه مراد، اين است كه تبيين جديد و تفسير تازه از دين و قرآن ارائه مى دهد كه طبعاً با تفسيرهاى موجود كه با عقل هاى بشرى و غير معصوم ارائه شده، فرق خواهد داشت و پيرايه هايى كه بر دين و احكام بسته اند، زدوده خواهد شد. لذا ممكن است اين تفسير جديد، با خواسته ها و اميال بعضى، سازگارى نداشته باشد و باعث مخالفت آنان با حضرت حجت (عليه السلام) شود و عدّه اى با تمسّک به اين مطلب، به انكار آن حضرت بپردازند.  به عبارت ديگر، همان عواملى كه باعث مى شد تا مردم جاهلى، نبوّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را انكار كنند، باعث انكار حضرت مهدى (عليه السلام) نيز خواهند شد. 📚پی نوشت‌ها: بحارالأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۴.  نعمانى، الغيبة، ص ١۵٢.  منبع: امام مهدى (عج)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (١٣٨۴) @masafe_akhar
خدایا! توبه و استغفار می‌کنم برای تمام لحظات عمرم که گذشت و تو منتظر بودی با نیت پاک و عمل صالح خود را برای تو عزیز کنم و در دیدگان تو بیارایم، ولی مرا هوای نفسم به سمت دنیا برد تا با تجملات دنیا (پوشاک و ماشین و مبل و...) خود را برای بندگانت بیارایم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم بر تمام شکوه و شکایت‌های جاهلانه‌ام در زندگی از تو، نزد بندگانت سزای من آتش است که در لحظات نعمت و خوشی، شیطان مرا از شکر نعمتت در نزد بندگانت لال کرده بود و زمان شکایت بسان بلبل احمق گویا! خدایا استغفار و توبه می‌کنم برای لحظات ارزشمندی از حیات والدین درگذشته‌ام که شرم کاذب یا تکبرم اجازه نداد بر دست و پای والدینم بوسه زنم که گویی پایه عرش تو را بوسه می‌زدم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم برای تمام لحظاتی که بر قبرستان بر خاک اقوام و دوستانم حاضر شدم و مرگ و روز وصل خویش را ندیدم. خدایا به عزت و جلالت‌ات قسم، ما را توفیق درک و فهم گناه، توفیق درک حضور شیطان، توفیق تضرع در برابر تو و اعتذار از بندگان‌ات را عنایت فرما! @masafe_akhar
🔴 بارش باران گرم در آخرالزمان 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: در آخرالزمان، سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند ساعت سپری می‌شود... و باران گرم می‌بارد. فحینئذ تکون السنة کالشهر و الشهر کالاسبوع و الاسبوع کالیوم و الیوم کالساعة و یکون المطر قیظا.  📗الزام الناصب، ج۲، ص۱۵۳ ✅ منظور از باران گرم، بارش های تابستانه و غیروقت می‌باشد؛ همین چیزی که الان شاهدش هستیم؛ بارانى که طبق تدبیر خداوند و قوانین طبیعت بايد در زمستان ببارد و مايه برودت و لطافت هوا شود، در تابستان مى‌بارد؛ و سبب گرمى و سوزش و ناراحتى و حتی ضايع شدن محصولات کشاورزى مى‌گردد.(گذر سریع زمان و شتاب در عمر هم کاملا قابل احساس است!) @masafe_akhar
سه هیچ به نفعِ تو! «اَفْضَلُ الاَعْمال» در معنای عربی یعنی «بالاترین و برترین» عبادت ها، یعنی عملی که ثوابِ هیچ عبادتی به گردِ پایش هم نمی رسد، «افضل الاعمال» بنا بر گفته ی مستند امام معصوم علیه السلام یعنی «انتظار فرج»،یعنی منتظر امام زمان بودن و قول مردانه دادن،یعنی کسی که انتظار امام زمان را می کشد هیچ عبادتی هم انجام نداده سه هیچ از آن زاهدِ نماز شب خوانی که عشق مولا را در دل ندارد پیش است،این هائی که دلشان نمک گیر این انتظار شیرین می شود اصلا حال و هوای زندگی شان بکلی عوض می شود،یک جور بده بستان عاشقانه دارند با حضرت دلبر که همیشه دلشان را به زندگی گَرم می کند،یک حسّ عمیق شادی و امیدوار بودن که حاضر نمی شوند با هیچ حس و حال دیگری عوضش کنند. به عالمی نفروشم دَمی ز حالم را که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است @masafe_akhar
🌹 مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🔸خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. @masafe_akhar