#پندیات
آنچه غیر از یار دیدم، صورت بیگانه بود
و آنچه جز وصفش شنیدم، سربه سر افسانه بود
سوختم مانند شمع و آب گشتم در سکوت
در سکوت و سوختن استاد من پروانه بود
در حرم رفتم که از صاحب حرم جویم نشان
دیدم آنجا هر چه دیدم، روی صاحبخانه بود
لحظه ای را چشم سر بستم، سراپا جان شدم
یافتم کز جان به من نزدیک تر جانانه بود
خواستم تا گیرم از دلبر، دل دیوانه ای
خود ندانستم که از اوّل، دلم دیوانه بود
بشکند پایم که دائم شانه خالی کرده ام
من که عمری دست دلدارم، به روی شانه بود
دعوی فرزانگی جز ادّعایی بیش نیست
هر که از عشق علی دیوانه شد، فرزانه بود
یار، خود در خانه دل بود و غافل بود دل
این کبوتر روز و شب، در دام صد بیگانه بود
گندم خال لب دلدار را دیدیم و باز
پای در دام هوس ها، دل اسیر دانه بود
باب جنّت از ازل بر روی “میثم” باز شد
پس چرا جغد دلش مأنوس با ویرانه بود؟
🔸️شاعر:
#غلامرضا_سازگار
🔻🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
🕯 @masafe_akhar2
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است