eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
34.2هزار ویدیو
308 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸حکایت است👇👇 وزيري داشت ڪه هر اتفاقي مي افتاد ميگفت: خيراست !! روزي دست پادشاه درسنگلاخ ها گيرڪرد و مجبور شدند انگشتش را قطع ڪنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! 🍃پادشاه از درد به خود ميپيچيد،از رفتار وزير عصبي شد، او را به زندان انداخت. یکسال بعد پادشاه كه براي شكار ڪوه رفته بود، در دام قبيله اي گرفتارشد ڪه بنا بر اعتقادات خود، هر سال #۱نفر را ڪه دينش با آنها مختلف بود، سرميبرند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد. 🍃وقتي ديدند اسير، يكي از انگشتانش قطع شده، وي را رها كردند ، آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: 🔻خير است! پادشاه دستور آزادي وزير را داد. وقتي وزير آزاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان او شنيد، گفت: خيراست !! 😊 پادشاه گفت:ديگرچرا ؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم،مرا به جاي تو اعدام ميڪردند. ❌بله از این حڪایت میشه این نتیجه رو گرفت ڪه هیچ ڪار خدا بی حڪمت نیست،👌 @masaf_raefipour2
🟢 ماجرای زیبا و تلنگرآمیز پسر چوپانی که دروغی شروع به بندگی خدا کرد...! ⏱۱ دقیقه⏱ 🔻پسر چوپانی عاشق دختر شد؛ ولی برای رسیدن به او راهی نداشت. هر روز محبتش شدیدتر میشد و کار سخت تر می‌گردید؛ تا اینکه بیمار شد. مادرش که در خانه شاه کار می‌کرد قضیه را به وزیر گفت. وزیر فکری کرد و گفت: به پسرت بگو به دروغ مدتی برود در فلان غار در کوه و به مشغول شود تا من شاه را به حضورش بیاورم؛ ولی وقتی شاه را آوردم، زود جواب ندهد و اعتنا نکند تا من اشاره کنم. 🔻وزیر رفت و در شهر پخش کرد که عابدی به فلان غار آمده است. این خبر به گوش شاه رسید. اتفاقاً شاه پسر نداشت و برای بقای ملکش خواهان داشتن پسری بود. وقتی این خبر را شنید به وزیر گفت: چنین شایعه شده که مستجاب الدعوة‌ای به این حوالی آمده است، برویم و درخواستی بکنیم. وزیر شاه را به همان برد. وقتی به آنجا رسیدند، آن جوان مشغول عبادت بود. مدتی نشستند، او اعتنا نکرد. وزیر سرفه‌ای کرد و علامتی داد که یعنی دیگر بس است. آن جوان اعتنا نکرد و به ادامه داد. چند بار اشاره کرد. دید آن جوان راه نمی‌دهد و مشغول است. به ناچار برگشتند. 🔻سپس وزیر به تنهایی به غار برگشت و به جوان گفت: فلان فلان شده بابدبختی شاه را آوردم. آن وقت تو اصلاً اعتنا نکردی و جواب ندادی؟!جوان گفت:نه تو را می‌خواهم و نه شاه و نه دخترش را! من مدتی به دروغ خدارا عبادت کردم خداوند شاه رابه پایم انداخت.اگر با صداقت وراستی عبادتش می کردم چه میشد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷کانال جامع‌ سخنرانی های اساتیدانقلابی @masafe_akhar2 📌