#قصه_چهل_و_چهارم
💎#پاسخ_اشراف_به_نوح
✍بس کن نوح! تمامش کن!
🗯این فریاد یکی از اشراف بود که توجه مردم را از سخنان نوح به خود معطوف ساخت. او اینچنین ادامه داد:
ای مردم! من از شما می پرسم! آیا تا به حال یکی از شما از پدران خویش شنیده است که خداوند در آینده انسانی همچون خود ما را بر ما فضیلت می بخشد تا راه راست را به ما نشان دهد؟!
❗️ای نوح! اگر خدا میخواهد ما به آیین تو ایمان آوریم، چرا پیرمردی چون تو را که هیچ برتری بر ما ندارد به سوی ما فرستاده؟! چرا فرشته ای را بر ما نازل نساخت تا سخنانش را باورکنیم؟! آیا موجودی بهتر از تو در دست و بالش نبود؟!
💭یکی دیگر از اشراف گفت:
ای مردم! بدانید که این پیرمرد هم آدمیست همچون شما، با این تفاوت که کهولت سن عقلش را زایل گردانیده و آخر عمری سودای سروری به سرش زده است. او نه پیامبر است و نه از سوی خدایی آمده است، فقط به خیال خود می خواهد با این مهملات شما را بفریبد و بر شما سلطنت کند!
🗯یکی دیگر از اشراف گفت: ای سروران ! من اصلا نمی فهمم شما چرا وقتتان را حرام این مرد می کنید! آخر حیف نیست بیهوده خلق خود را تنگ کرده و به سخنانی اینچنین پاسخ دهید؟! این بیچاره فقط یک پیرمرد دیوانه است که شیاطین او را به جنون گرفتار ساخته اند. چرا انقدر ماجرا را بزرگ میکنید؟! اندکی دیگر او را تحمل کنید تا عمرش به پایان برسد و از این درد و رنج راحت گردد.1
⚜صدای خنده ی اشراف و ثروتمندان بلند شد و همگی به تمسخر و تحقیر نوح(ع) پرداختند.
🌀اما عده ای از فقرا با تردید به اشراف می نگریستند. آنها دوست داشتند سخنان نوح(ع) را باورکنند. حتی اگر نوح سودای سروری و سلطنت در سر داشته باشد، آیا نسبت به اشراف حاکم بهتری نخواهد بود؟!
📚منابع:
آیات23 تا25 سوره مومنون
@masafe_akhar