#یازهرا
ڪجایے یاس شبهاے غریب
ڪجایے عطر دلهاے شڪیب
ڪجایے وارث دین حبیب
ڪجایے آخرین یار و طبیب
غربتت ماتم به عالمها زده
رفتے و دنیا زعطرت بے نصیب
🏴🥀
@Masafe_akhar2
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین مینویسد :
«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشتههای بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد ."
در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»
پ ن: تجربه ای متفاوت از روضه
بجای گوش کردن مداحی با خواندن مطالب مربوط به سقط جنین اشک میریزیم😭😭
#یازهرا
✅ @masafe_akhar