eitaa logo
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
1.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
417 فایل
✅ رسانه رسمی اطلاع رسانی شبکه تربیتی بسیج(صالحین) 🔶 معاونت تعلیم و تربیت بسیج استان زنجان 🔸️ارتباط با مدیر کانال @salehin_zanjan 🔸ارتباط با مسئول تعلیم و تربیت بسیج استان @Jafarizanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚 " پرواز بغداد - بهشت" (۱۴) 💎💎💎💎 لشکر برادران روایت‌ها از حاج قاسم در سال‌های ا
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد- بهشت" (۱۵) 💎💎💎💎💎 در حین آموزش، برای بالا بردن آمادگی رزم نیروها، آن‌ها پادگان قدس را به مقصد فرودگاه ترک کردند. وقتی از پادگان بیرون آمدند در مسیر جادۀ تهران به‌طرف فرودگاه می‌دویدند. یک آمبولانس هم انتهای ستون، آن‌ها را همراهی می‌کرد تا اگر فرد یا افرادی توان دویدن را نداشتند یا مشکلاتی برای آن‌ها ایجاد می‌شد، از آن استفاده کنند. وقتی نیروها نزدیک فرودگاه رسیدند بدون آنکه لحظه‌ای استراحت کرده باشند، دستور بازگشت دادند. حـاج قاسم و حمید مهرابی و محمّدرضا دامغـانی و منصـور فتحـی همراه نیروها می‌دویدند و مرتب بر سر نیروها فریاد می‌زدند، از فرودگاه تا میدان آزادی را دویدند. یک دور هم دور میدان زدند و به‌طرف چهارراه امام‌جمعه آمدند و از خیابان‌های فیروزه و خواجو به‌طرف پادگـان رفتند. آمبولانس پشت سر نیروها بود ولی همۀ آن‌ها جـوان بودند و غـرور داشتند و نمی‌خواستند کم بیاورند. نیروهای بسیجی که روز دوم آموزش را با دویدن صبحگاهی آغاز کرده بودند پس از مراجعه به پادگان و صرف صبحانه رأس ساعت 07:30 زیر سایۀ درخت‌ها جمع شدند تا در کلاس درس حاج قـاسم؛ مـربّی تاکتیک شرکت کنند. او قبل از این و در آغازین روزهای اردیبهشت سال ۱۳۶۰ همراه حمید مهرابی‌پور یک دورۀ آموزشی را در تهران پشت سر گذاشته بود. حمید مهرابی‌پور عقیـده دارد مربّیان آموزشی پس از مراجعت از آن دورۀ آموزشی، سخت‌گیـری بیشتری اعمال می‌کردنـد: «تقریباً اوایل اردیبهشت سال ۱۳۶۰ من و حاج قاسم رفتیم تهران، پادگان امام علیعلیه‌السلام و در یک دورۀ آموزشی شرکت کردیم. من در بخش سلاح‌شناسی و شناخت هواپیما آموزش دیدم و حاج قاسم آموزش تاکتیک دید و برگشتیم. بعدازاین آموزش‌ها ذهن ما بازتر شد و فشاری که به بچّه‌ها می‌آوردیم مربوط به همان آموزش پادگـان امـام علیعلیه‌السلام می‌شد.» کادر آموزشی سعی داشتند تا نیروها را برای حضور در صحنه‌های مختلف عملیات آماده کنند، به‌همین دلیل در حین آموزش سخت‌گیری زیادی می‌کردند. ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد- بهشت" (۱۵) 💎💎💎💎💎 در حین آموزش، برای بالا بردن آمادگی رزم نیروها،
برش هایی از کتاب 📚 "پرواز بغداد - بهشت" (۱۶) 💎💎💎 محمّدرضا انجم‌شعاع بسیجی اعزامی از کرمان آموزش راپـل را یکی از سخت‌ترین مراحل آمـوزش می‌داند: «در سمت غرب پادگان یک منبع آب در ارتفـاع پانـزده تا بیست‌متری وجود داشت. همۀ ما را آنجا روی زمین نشاندند. ابتدا به‌صورت تئوری چگونگی فرود را آمـوزش دادند. به گمانم آقای مهرابی آمـوزش داد. بعد هم حاج قاسم به‌صورت عملی نشانمان داد و بعد یکی‌یکی رفتیم بالای منبع. به‌وسیلـۀ سیم‌هـا پائین می‌آمدیم که خیلی وحشتناک بود. باور کنید بالا رفتن از منبع هم سخت بود و اگر کسی نمی‌توانست، از همان ارتفاع به پائین پرتش می‌کردند.» علاوه بر آموزش راپـل به نیروها، نحوۀ پریدن از خودرو نیز آموزش داده شد. مهـرابی‌پور در مورد آمـوزش پریدن از خودرو می‌گوید: «پرش از خودرو مربوط به آموزش پادگـان امـام علیعلیه‌السلام در تهران می‌شد که اوایل سال ۱۳۶۰، من و حاج قاسم آنجا آموزش دیدیم و بارها از خودرو پائین پریدیم و آن روز به بسیجی‌ها آموزش دادیم.» با تمام فراز و نشیب‌ها، روز دوشنبه اول تیرماه دورۀ ‌آموزش یازدهم بسیج به پایان رسید. علی مهاجری ظهر سه‌شنبه دوم تیرماه، بسیجی‌های عضو گروهـان صف را در میدان صبحگاه پادگان جمع کرد. او از تلاش، کوشـش، پشتکار و جدیتی که در امر آمـوزش به‌کار برده بودند، همچنین از همکاری آن‌ها با کادر آمـوزشی پادگان تشکر کرد. در این مراسم ساده و مختصر حاج قاسم، حمید مهرابی‌پور، محمّدرضا دامغانی و منصور فتحی هم حضور داشتند و بسیجی‌ها توانستند برای اولین بار لبخند آن‌ها را ببینند. دورۀ دوازدهم آموزش بسیجیان، مصادف با ماه مبارک رمضان شد. با آغاز ماه مبارک رمضان به‌نظر می‌رسید فرصتی که علی مهاجری و همکارانش در پی آن بودند تا در جبهه‌ها حضور پیدا کنند فراهم‌شده بود. چراکه دیگر با تعطیلی پادگـان آموزشی فرماندۀ سپـاه نمی‌توانست دلیل قانع‌کننده‌ای برای رد تقاضای علی مهاجری پیدا کند و سرانجام پس از سه روز پیگیری، با حضور نیروها در جبهه موافقت کرد. مهاجری و ده نفر از کارکنان کادر و مـربّیان پادگـان آمـوزشی به‌همراه بسیجی‌های دورۀ دوازدهم آمادۀ اعزام به جبهه بودند. ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚 "پرواز بغداد - بهشت" (۱۶) 💎💎💎 محمّدرضا انجم‌شعاع بسیجی اعزامی از کرمان آموزش راپ
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد بهشت " (۱۷) کتاب منتخب سال پاسداران اهل قلم بخش ویژه مکتب شهید سلیمانی 💎💎💎 بالاخره روز موعود فرارسید و رزمندگان به همراه کادر آموزشی عصر روز دوشنبه، مجهـز به سلاح ژ-3 سوار بر قطار به‌سوی قم حرکت کردند. مسافران جبهه سرانجام ساعت 14:00 روز هفـدهم تیـرماه در خوابگاه گلستان مستقر شدند. قرار شد پس از پشت سر گذاشتـن آموزش‌های فیاض به خط اعزام شوند. طبق درخواست آقای فیاض برای کمک گرفتن از مربّیان کادر آموزشی پادگان قدس، حاج قـاسم اولین کسی بود که برای پیگیری آمـوزش‌ها با سیدابراهیم فیاض اعلام آمادگی کرد. با اتمام آموزش، روز بیست‌و‌سوم تیـرماه علی مهاجری و همراهانش وارد اردوگاه پیشاهنگی حمیدیه شدند. با رسیدن نیروها به حمیدیه آموزش‌ها ادامه پیدا کرد. عبّاس جعفری دراین‌باره می‌گوید: «حاج قاسم، صبح‌ها بچّه‌ها را از سپاه حمیدیه که مقر استقرار بود در جاده به‌طرف اهواز ده تا پانزده کیلومتر می‌دواند. ایشان فریاد می‌زد: اگر کسی این مسیر رفت‌وبرگشت را طی کند، در عملیات شرکت خواهد کرد و اگر طی نکند، در عملیات شرکت نخواهد کرد. همه باعلاقه می‌دویدیم.» با نزدیک شدن به زمان عملیات، غلام‌عبّاس گلـزار به‌عنوان فرمانـدۀ رزمندگان گروهـان رزمی صـف و علی مهاجری به‌عنوان جانشین ایشان انتخاب شد. فرماندۀ یکی از دسته‌های رزمی هم به‌عهده حاج قاسم بود. عصر روز بیست‌و‌پنجم تیـرماه نیمی از بچّـه‌ها (از تعداد سیصد و شصت نفر) آماده بودند تا به پشت خاک‌ریزی در منطقۀ سوسنگرد منتقل شوند. بعدازظهر نیمی از رزمندگان گروهان صف سوار بر چند دستگاه خودرو به‌قصد حضور در خط مقـدم، اردوگاه پیشاهنگی را ترک کردند و بعد از پشت سر گذاشتن جادۀ اهواز - سوسنگرد و جادۀ طراح به خاک‌ریز موردنظر رسیدند گرچه در جادۀ طَراح با توجه به اینکه جاده شنی بود، گردوخاک به هوا بلند شد و دشمن پی به حضور نیروها برد و شروع به شلیک خمپاره کرد که خوشبختانه کسی آسیب ندید. با رسیدن نیروها به خاک‌ریز موردنظر که به‌طول هزاروپانصد تا دوهزار متر بود، با توجه به اینکه تعداد سنگرها برای جان‌پنـاه گرفتن به‌اندازۀ کافی نبود، فرماندهان دسته، نیروهای خودشان را سازمان‌دهی کردند و دستور دادند تا هر فـردی برای خودش یک سنگـر حفـر کند. درحالی‌که رزمندگان در حال احداث سنگر بودند، فرماندهان گروهان و دسته‌ها هم بیکار ننشستند. غلام‌عبّاس گلزار، علی مهاجری، حاج قاسم، عبّاس زنگی‌آبادی و عبدالحسین رحیمی هم در طول این دو روز پا به‌پای سایرین برای خودشان سنگر احداث می‌کردند. باگذشت زمان، به شب عملیات نزدیک‌تر می‌شدند. روز شنبه سوم مردادماه، همه آماده بودند تا عملیـات را آغـاز کنند. شب قبـل معبـرها توسط نیروهای سپـاه حمیـدیه بازشده بود. همان روز، قبل از شروع عملیات حادثه‌ای برای حاج قـاسم اتفاق افتاد و او را از صحنۀ عملیات خارج کرد. وی در حال دیده‌بانی خط دشمن از ناحیۀ بازو هدف قرار گرفت. دوربین یکی از دیده‌بان‌های ارتش را گرفت و رفت روی خط. تقریباً نصف بدن او از خاک‌ریز بالا بود و با دوربین خط را نگاه می‌کرد، تیر مستقیم به ماهیچۀ بازویش خورد و دوربین از دستش افتاد. ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد بهشت " (۱۷) کتاب منتخب سال پاسداران اهل قلم بخش ویژه مکتب شهید سلیما
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت " (۱۸) 💎💎💎 برحسب اتفاق آمبولانس همان‌جا بود او را به بیمارستـان هتـل نـادری بردند. تعدادی از نیروها فردای آن روز، برای عیادت به بیمارستـان رفتند. دکتر اجازۀ مرخصی به حاج قـاسم را نمی‌داد. به‌قدری ورزشکار و ورزیده بود که بچّـه‌ها با او شـوخی می‌کردنـد و می‌گفتنـد: «حـاجی این‌قدر ورزشکار است که تیـر کمانه کرده است». البته تیر قسمت زیادی از ماهیچۀ دست حـاج قـاسم را متلاشی کرده بود. بااین‌همه و علی‌رغم توصیۀ پزشکان، بیمارستان را ترک کرده بود. وقتی نیروهای گروهان صف به خاک‌ریز رسیدند، ایشان را با دست مجروح روی خاک‌ریز خط مقدم دیدند. چون حضور وی در منطقه با تخلیۀ مجروحان و شهداء هم‌زمان شد، در درمانگـاه صحرایی کوت سیدنعیم ماند. غلامرضا باقری دراین‌باره می‌گوید: «بعدازاینکه مجروح شدم، به بیمارستـان صحرایی منتقل شدم. به‌محض خوابیـدن روی تخت، حـاج قـاسم را بالای سرم ‌دیدم که زخمی‌ها را سرشماری و ثبت می‌کرد.» عبّاس جعفری امدادگر صحنۀ عملیات نیز چنین می‌گوید: «مجروحان را که می‌آوردیم حـاج‌ قـاسم آنجا بود و می‌گفت: سریع برگردیـد که مجروحی نماند. چند بار رفتیم و برگشتیم.» حاج قاسم بااینکه مجروح بود ولی لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و با هرچه در توان داشت برای مجروحان کم نمی‌گذاشت. علی شریف‌آبادی یکی دیگر از امـدادگر‌ان عملیـات چنین می‌گوید: «یک دستش تیر خورده بود، با دست دیگر سر برانکارد را می‌گرفت و من هم سر دیگر برانکارد را می‌گرفتم و مجروحان را تخلیه می‌کردیم .» ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت " (۱۸) 💎💎💎 برحسب اتفاق آمبولانس همان‌جا بود او را به بیمارستـ
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد - بهشت" (۱۹) 💎💎💎 عملیات طریق القدس و اولین تجربه فرماندهی حاج قاسم در دوران دفاع مقدس ...بعد از مراسم دعا و نیایش، حاج قاسم در جایگاه ابتکاری که دو نفر از رزمندگان درست کرده بودند، قرار گرفت و سخنانش را با قرائت آیات سورۀ فتح شروع کرد. بعد از قرائت سورۀ فتح، گفت: «درود بر انبیاء و اولیا و صدیقین و شهداء، درود بر پیر یاور مستضعفان، گوشۀ خرابه‌های جماران؛ خمینی و درود بر تمام چهـره‌های نورانی شما که خداوند عاشقانش را از بین شما انتخاب کرده و به‌زودی عاشـق و معشـوق به وصال یکدیگر خواهنـد رسید.» رزمندگان با صلوات و فریادهای «ان‌شاءالله» و بانک تکبیر، حاج قاسم را همراهی می‌کردند. وی سپس در مورد شهادت که افتخاری است که به وصال معشوق می‌انجامد، سخن گفت؛ و وعده داد که با خونمان پیام کربلا را به همۀ چشم‌انتظاران و عزیزانمان در پشت جبهـه خواهیم رساند و قلب امام را با این فداکاری روشن خواهیم کرد. حاج قاسم در ادامۀ صحبت‌هایش گفت: «شهادت، آرزویی است که همۀ دل‌ها برایش پر می‌زند. همۀ عاشقان برای رسیدن به معشـوقشان، برای رسیدن به هدفشان، آخرین وسیله‌ای که می‌دانند آن‌ها را به معشـوق می‌رساند، شهادت است و آن را انتخاب می‌کنند و این افتخـار نصیب هر کس نخواهد شد، مگر افرادی که خود را ساخته باشند و افتخار این را داشته باشند که به لقاءالله بپیوندند و در بین شماها زیاد است. در بیشتر چهره‌های شما رخسار شهادت، رنگ شهادت، توأم با معنویت از دور نمایان است؛ مشخص است. محرم ماه به حرکت در آورندۀ تمام مستضعفان است. چشم‌ها؛ چشم امام، چشم ملّت، چشم شهیدان که ناظرند، به بازوان خشمگین و پرتوان شما دوخته‌شده است. ولی شما صابران باوجوداینکه شعله‌های عشق شهادت در بدنتان طنین‌افکن است، صبر کردید تا یک‌مرتبه به دشمن مکّار طوری بتازید که خیالش را هم نکرده باشد (ان‌شاءالله رزمندگان) الحمدالله که در این چند روزی که آنجا بودید، غیر از یکی دو نفر که خداوند این‌جور خواست که زودتر بروند و آنجا هم بتوانند شفیع ما باشند، بقیه الحمدالله سالم ماندند که برای حملۀ نهایی آماده شوند.» بعدازاین صحبت‌های حاج قاسم همه گفتند: «ان‌شاءالله» و هم‌زمان همه باهم به نشانۀ لبیک به فرماندهشان تکبیر گفتند. حاج قاسم در ادامه گفت: «برادران، عزیزان، شهیدانی که الآن نشسته‌اید و صدای مرا می‌شنوید، فرمانده هم آمده است، امام زمان هم آمده است. یا حسیـن، این گردان به نام گردان ابوالفضلعلیه‌السلام نام‌گذاری شده. یا حسین می‌خواهیم چون ابوالفضلعلیه‌السلام دست‌هایمان درراه امـام خمینیقدس‌سره قطعه‌قطعه شود. حسین جان تا دشمن را در این خاک به خاک نسپاریم، نمی‌خواهیم از این مـرز، از این خاک برگردیم. حتی اگر دست‌هایمان قطعه‌قطعه و پاهایمان تکه‌تکه شود. ان‌شاءالله این طرح را که تمام کنیم به یاری الله این یاری‌دهندۀ مستضعفان در کربلایی دیگر دشمـن را سخت، سخت، سخت در خاک فرو خواهیم برد.» وی بعد از چند دعا که با فریادهای «آمین» رزمندگان همراه بود، سراغ کالک رفت و با چوبی که بچّـه‌ها برای توجیه نحوۀ عملیات به حاجی داده بودند، چوب را روی نقطه‌ای از کالک گذاشت و گفت: «حالا این نقشۀ کلی سوسنگـرد است که قسمت عظیم آن در دست دشمـن است. یک‌قسمتی‌اش در دسـت ماست. این سوسنگـرد است، نقطۀ سیاهی که علامت سیاه با خط مشکی مشخص‌شده، سوسنگـرد است. این خط فرضی که مشاهده می‌کنید رودخانـۀ کرخه است.» ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد - بهشت" (۱۹) 💎💎💎 عملیات طریق القدس و اولین تجربه فرماندهی حاج قاسم
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد - بهشت"(۲۰) 💎💎💎💎 عملیات طریق القدس اولین فرماندهی حاج قاسم در طول دفاع مقدس رزمنـدگان با دقّت، گاهی به حاج قـاسم و گاهی به کالک نگاه می‌کردند. چشم‌ها همراه با حرکت چوب، از نقطه‌ای به نقطۀ دیگر کالک خیره می‌شد. ایشان پس از شرح منطقۀ عملیات، در مورد خط حدّی که به نیروهای کرمانی واگذارشده بود، توضیح داد. منطقۀ بین بیت ناجی و دهکدۀ مخروبۀ آزادی، خط حدّ گردان‌های کرمانی بود. رزمنـدگان کرمانی قرار بود همراه با گردان بلالی اهواز از دحیمۀ سه وارد عمل شوند و پس از پاک‌سازی خاک‌ریزهای اول، دوم و سوم دشمـن، ضمن عبور از جاده به‌سوی پـل سابله پیشروی کنند. حاج قـاسم در مورد مأموریت گـردان‌هایش چنین می‌گوید: «مأموریت گردان، شکستن خط نبود. مأموریت گردان اهـواز شکستن خط بود و ما باید پس از پاک‌سازی و شکستن خط اول توسط حسین کلاه‌کج به خط دوم دشمـن حمله کنیم و ازآنجا به‌سمت پـل سابله برویم.» حسین کلاه‌کج؛ فرماندۀ گردان بلالی سپاه اهـواز نیز مأموریت گردان خود را چنین ترسیم می‌کند: «به‌دنبال آماده شدن نیروهای گردان بلالی، افراد این گردان به ابوحمیظه در پنج کیلومتری شرق سوسنگـرد انتقال یافتند و سپس طرح‌ها در جلسات متعددی که تشکیل شد مورد بازنگری قرار گرفت و مقرر شد دو گردان از کرمان به فرمانـدهی برادر حاج قـاسم فرمانـدۀ کنونی لشکر ثارالله (در زمان مصاحبه) در پی شکسته شدن خطوط توسط گردان بلالی، در محل تصرّفی استقراریافته و برای جلوگیری از پاتک‌‌های احتمالی دشمن به حالت پدافندی صف‌آرایی ‌کنند.» حاج قاسم در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به کالک گفت: «اینجا دشمن سه تا خاک‌ریز دارد. این خط‌های قهوه‎‌ای نشان خاک‌ریز دشمن است. سه تا خاک‌ریز دشمـن را که گرفتیم، خاک‌ریز اول، دوم و سوم. این جادۀ خاکی است که یک قسمتش آسفالت است و از آن عبور می‌کنیم و به‌طرف جلو می‌رویم. به این صورت ما می‌رویم جلو و نیروهای اهـواز هم در کنار ما جلو می‌آیند. پدافند در دغاغله و رود نیسان را تیپ عاشورا به‌عهده دارد.» حـاج قـاسم پس از تشریح کامل مأموریت رزمنـدگان کرمانی، ابلاغ فرماندۀ عملیات جنوب در مورد چگونگی برخورد با اُسرا در خط اول را به اطلاع همگان رساند و سپس به سؤالات برادران پاسخ داد. ایشان سپس در مورد مأموریت گـردان‌های کرمان می‌گوید: «در مرحلۀ اول عملیـات، پشتیبان نیروهای اهـواز بودیم و قرار بود پس از تصرّف خط اول وارد عمل شویم. تصرّف خط دوم و تصرّف پـل سابله مأموریت نیروهای کرمان بود.» وی در بخشی از سخنانش، وقتی محل ورود نیروهای کرمانی به عملیات را روی کالک نشان می‌دهد، می‌گوید: «خود ما از امشب تا فردا صبح می‌رویم داخل کانال‌ها و کانال‌ها را خواهیم دید. بعد برادران داخل کانال می‌روند و از طریق این کانال‌ها می‌رویم جلو به خاک‌ریز دشمن... .» ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد - بهشت"(۲۰) 💎💎💎💎 عملیات طریق القدس اولین فرماندهی حاج قاسم در طول د
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۱) 💎💎💎💎 عملیات طریق القدس بعد از سخنان حاج قاسم، رزمندگان گردان‌های اعزامی از کرمان ساعت‌های پایانی آن روز را که می‌توانست یکی از آخرین روزهای زندگی زمینی آن‌ها باشد با دعا و نیایش و راز و نیاز باخدا گذراندند. عده‌ای وصیت‌نامه نوشتند و بعضی ضمن وداع با دوستانشان، از آن‌ها قول شفاعت گرفتند. روز شنبه هفتم آذرماه، نیروهای گردان سیدجواد حسینی که آمـوزش خود را در پادگـان ۰۵ کرمـان گذرانده بودند، وارد سوسنگـرد شدند. کمی قبل از ورود این افراد به سوسنگـرد، رزمنـدگان دو گـردان اعزامی از کرمان مسلح به سلاح و مجهز به اقلام تدارکاتی و جیرۀ غذایی، پس از عبور از زیر قرآن مجید مدرسۀ محل استقرارشان را به‌قصد حضور در خط مقدم ترک کردند. دقایقی بعد از خروج اعضای این دو گردان از مدرسه، افراد گردان سیدجواد که نقش پشتیبانی‌کنندۀ گردان‌های قبلی را داشتند، جایگزین آن‌ها شدند. بالاخره دستور حمله صادر شد. حاج قـاسم که آن شب سوار بر یک دستگاه نفربر پی.‌ام.‌پی ارتش، گردان‌های کرمان را هدایت می‌کرد، این دستور را صادر کرد. دستور خطاب به علی‌اکبر محمّدحسینی فرماندۀ گردان ابوالفضل علیه‌السلام صادر شد. عبدالحسین رحیمی فرماندۀ گردان شهید رجـایی و شهید باهنـر و نیروهایش باید همچنان پشت خاک‌ریز منتظر می‌ماندند. حاج قـاسم می‌گوید: «یک تیپ ارتش با تیپ ۲۵ کربلا ادغام بود و به هر یک از فرماندهان عملیات یک نفربر داده بودند که سیستم بی‌سیم داخل آن بود و می‌بایست صبح زود به خط برود که هدایت عملیات از داخل نفربر که در خط اول بود، انجام ‌شود و سنگر فرماندهی نبود.» حسین آبادیان؛ بی‌سیم‌چی حاج قاسم می‌گوید: «من به‌عنوان بی‌سیم‌چی و اکبر برهانی به‌عنوان کمک بی‌سیم‌چی، همراه با حـاج قـاسم، شب سوار نفربر شدیم. نفربر هم متعلق به ارتش بود. زمان سربازی در ارتش دورۀ بی‌سیم آموزش‌دیده بودم و تجربۀ مخابراتی داشتم. به‌همین دلیل به‌عنوان بی‌سیم‌چی حاج قاسم انتخاب شدم.» سپس دستور حرکت توسط علی‌اکبـر محمّدحسینی؛ فرمانـدۀ گردان ابوالفضل علیه‌السلام صادر شد. وقتی نیروها از خط خودی عبور کردند وارد کانال شدند؛ کانال‌هایی که قبل از جنگ برای آبیاری مزارع احداث‌شده بود. کانال عمیق نبود، تقریباً تا کمر نیروها بود. نیروهای شناسایی اهـواز قبلاً این کانال را شناسایی کرده بودند که تا خط دشمن امتداد داشت. وسط راه ناگهان شلیک خمپاره و انواع و اقسام گلوله‌ها شروع شد. حاج قاسم دراین‌باره می‌گوید: «از ابتدای خط خودی تا پشت خط، زیر آتش خمپاره‌های 120م.م و 60م.م بود. تیر مستقیم تانک‌ها روی کانال می‌ریخت. اولین آتش سنگین دشمـن بعد از شروع جنگ و در جبهـه‌ها همان‌جا بود .» در حین حرکت نیـروها، گلوله‌های دشمـن وسط کانال روی زمیـن می‌نشست، رزمنـدگان گـردان ابوالفضل علیه‌السلام، شش نفر از همرزمانشان شهید و مجروح شدند. ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۱) 💎💎💎💎 عملیات طریق القدس بعد از سخنان حاج قاسم، رزمندگ
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۲) عملیات طریق القدس؛ اولین تجربه فرماندهی حاج قاسم 💎💎💎💎💎 وقتی نیروها به انتهای کانال رسیدند دیگر دشت صاف بود. به دستور علی‌اکبـر محمّدحسینی آن‌ها روی زمین نشستند. یکی از گروهان‌های گردان بلالی اهـواز، موفق به شکستن خط در این محور نشده بود؛ بنابراین رزمندگان گردان ابوالفضل علیه‌السلام باید منتظر می‌ماندند. حاج قاسم دراین‌باره می‌گوید: «به چند نکته باید توجه شود؛ مأموریت گـردان کرمان شکستن خط نبود. مأموریت گردان اهواز شکستن خط بود و ما باید پس از پاک‌سازی و شکستن خط اول توسط حسین کلاه‌کج به خط دوم دشمن حمله کنیم و ازآنجا به‌سمت پـل سابله برویم. به‌همین دلیل در کانال منتظر سقوط خط اول بودیم که بعداً به‌سرعت به‌سمت خط دوم حرکت کنیم؛ چون خط ما زیر آتش بود و عموماً هیچ سنگری برای مصون ماندن و سرعت عمل وجود نداشت. در کانالِ کوتاه جلوی خط بودیم که قبل از عملیات، سه بار من به‌اتفاق شهید محمّد‌حسینی و مجتبی هندوزاده شناسایی کرده بودیم.» دلیل عدم موفقیت گروهان باهنر در شکستن خط، اشتباه بَلدچی بود که نیروها را صحیح جلو نبرده بود. بالاخره محمّدباقر منتظری از نیروهای شناسایی کرمانی نیروهای گروهـان شهید باهنـر را به پشت خاک‌ریز دشمن هدایت کرد. با جان‌فشانی نیروهای اهوازی و باز شدن میدان مین توسط نیروهای این گروهان از گردان بلالی، رزمندگان گردان ابوالفضل علیه‌السلام پس از عبـور از میـدان میـن به خاک‌ریز اول عـراقی‌ها رسیدند. حاج قاسم در مورد روند اجرای عملیات می‌گوید: «در همان ساعت اول نیروهای تیپ کربلا که تازه تأسیس‌شده بود، گردان نجف‌آباد به فرماندهی شهید اکبری و گردان اهواز به فرماندهی حسیـن کلاه‌کج و نیـروهای تیپ تازه تأسیس عاشورا در مگاصیص و امامزاده زین‌العابدین موفق نشده بودند. با زمین‌گیر شدن گردان اهـواز، مرتضی قربانی از من خواست که این کار را انجام بدهم.» تیربارهای دشمن بی‌وقفه شلیک می‌کردند و برای لحظاتی امکان پیشروی را از نیروهای گردان گرفتند. نبرد طریق‌القدس در محور جنوب کرخه به اوج رسیده بود. عـراقی‌ها قصد نداشتنـد حتی به یک نفر از رزمندگان اجازه عبور از خاک‌ریزشان را بدهند. هرلحظه یکی از افراد گردان روی زمیـن می‌افتاد. علاوه بر تیـربارها، دشمن با انواع و اقسام سلاح‌های سبک و سنگین منطقـه را می‌کوبید. اینک تعداد شهدای گردان ابوالفضل علیه‌السلام به مرز بیست نفر رسیده بود. ادامه دارد ... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۲) عملیات طریق القدس؛ اولین تجربه فرماندهی حاج قاسم 💎💎💎💎💎
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت" (۲۳) کتاب منتخب بخش ویژه آثار شهید سلیمانی در سال ۱۳۹۹ 💎💎💎💎💎 حاج قاسم از لحظۀ آغاز عملیات همچنان به‌اتفاق بی‌سیم‌چی‌ها سوار بر یک دستگاه نفربر ارتش، گردان‌های کرمان را هدایت می‌کرد. نفربر در سنگری که برایش احداث کرده بودند، ثابت بود. دقایقی بعد از عبور گردان ابوالفضل علیه‌السلام از خاک‌ریز خودی، وقتی عـراقی‌ها رزمندگان را در کانال زیر آتش گرفتند، همین‌که خبر شهادت تعدادی از افراد گردان به‌وسیلۀ بی‌سیم به حاج قاسم رسید، وی به رانندۀ نفربر دستور حرکت داد. حاج قاسم دراین‌باره می‌گوید: «هم‌زمان با مقاومت دشمن و عدم توفیق نیروهای اهـواز در شکستن خط، وقتی‌که بنا شد ما وارد عمل شویم، بچّـه‌ها به‌دلیل آتش شدید دشمن زمین‌گیر شده بودند و هرلحظه به تعداد شهداء و مجروحان اضافه می‌شد. در این لحظه من به راننـدۀ نفربر گفتم که از خط عبور کند. راننده تردید داشت. با او با تحکّم برخورد کردم. او به‌سمت خط دشمن که سقوط نکرده بود، راه افتـاد. نفربر به‌موازات بچّـه‌ها در دشت جلو می‌رفت. با حرکت نفربر که اولین وسیله‌ای بود که باوجوداینکه هنوز خط شکسته نشده بود از خاک‌ریز عبور کرد و با صدای آن، دشمن آتش‌ها را متوجه نفربر کرد. من به گروهان حمید چریک رسیدم که پشت سیم‌خاردار دشمن و گروهان اول خط‌شکن ما بود.» حسین آبادیان؛ بی‌سیم‌چی همراه حاج قاسم می‌گوید: «بلدوزر خاک‌ریز را شکافت و با نفربر از خاک‌ریز عبور کردیم. حدود پانصد تا ششصد متر جلو رفتیم. حـاج ‌قـاسم با فرماندهان کرمانی مرتب در تماس بود و از اوضاع‌واحوال آن‌ها جویا می‌شد. در همان حال گلوله‌های خمپاره و موشک‌های هدایت‌شونده از اطراف ما می‌گذشت یا به زمین می‌خورد.» حاج قاسم نمی‌توانست نیروهایش را در آن شرایط و زیر یکی از شدیدترین گلوله‌باران‌های دشمـن تنها بگذارد و در اتاقک امـن آهنی نفربر بنشیند؛ بنابراین وقتی راننده نفربر که یک درجه‌دار از لشکر ۱۶ زرهی قزوین بود، نتوانست در تاریکی شب جلوتر برود از نفربر بیرون پرید. حاج قاسم دراین‌باره می‌گوید: «نفربر روی مین رفت و شنی‌های آن پاره شد و از حرکت افتاد. من با بی‌سیم‌چی‌هایم پیاده شدیم. تقریباً صد متر در دشت به‌سمت بچّـه‌ها رفتم. تیـربارها امـان نمی‌داد. فرصت خوابیدن (خیز رفتن) نبود، می‌دویدم. ابـری بودن هـوا بر تاریکی آن افزوده بود و فقط در نور تیربارها و منورها برای لحظاتی می‌توانستم، مسیر حرکت را ببینم.» حسیـن آبادیان می‌گوید: «نفـربر پی.‌ام.پی ایستاد. حالا نمی‌دانم چرا ایستاد ولی درهرحال ایستاد. در را باز کردیم و بیرون آمدیم. حـاج قاسم، من و اکبر برهانی بیرون آمدیم و حرکت کردیم. راننده و بقیۀ خدمه پی‌.ام.پی که ارتشی بودند، بیرون نیامدند. حاج قـاسم مشغول هدایت عملیات بودند که ناگهان انفجار مهیبی روی داد. اصلاً نفهمیدم گلوله کجا خورد و چه شد، ولی صدای وحشتناکی داشت. همان انفجار مرا بلند کرد و به‌طرف نفـربر پرت شدم چون در باز بود افتادم داخل نفربر. از نفربر خودم را بیرون کشیدم. اثری از حاج قاسم نبود. دیگر او را ندیدم. انفجار، اکبر برهانی را در جهت مخالف نفربر پـرت کرده بود. در آن تاریکی شب او را داخـل گودالی پیدا کردم. از درد نالـه می‌کرد. به‌سویش رفتم و حالش را پرسیدم، گفت: «پـایم قطع‌شده». چراغ‌قوۀ کوچکی همراهم بود که نور آن را روی پایش انداختم. به‌شدّت صدمه‌دیده بود. پایش از زانو به بالا کاملاً خردشده بود.» حاج قاسم می‌گوید: «در همین لحظه، گلولۀ خمپاره کنارم منفجر شد. من افتادم. این (اتفاق) دقیقاً چسبیده به سیم‌خاردار دشمـن بود. اساساً فاصلۀ خط ما با دشمـن هفتصد متر تا یک کیلومتر بود و سیم‌خاردار در صد متری خاک‌ریز دشمـن قرار داشت. با انفجار خمپاره من پرت شدم. اول متوجـه نبودم از چه ناحیه‌ای زخمی شده‌ام. قدری احساس خنکی در ناحیه شکم داشتم. بلند شدم. دوباره افتادم. تاریک بود. فقط بچّـه‌ها را در کانال می‌دیدم و بی‌سیم‌چی‌هایم معلوم نبودند.» ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت" (۲۳) کتاب منتخب بخش ویژه آثار شهید سلیمانی در سال ۱۳۹۹ 💎💎💎💎
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد بهشت" (۲۴) 🔹عملیات طریق القدس 💎💎💎💎 حاج قاسم که براثر انفجار گلولۀ خمپاره از ناحیـۀ دست و شکم به‌شدّت صدمه‌دیده بود، حاضر به ترک صحنۀ نبرد نشد. وی خودش را به کانال رساند. کمی بعد حمید ایران‌منش به او رسید. حاج قاسم می‌گوید: «خون زیادی از من رفته بود. نمی‌خواستم بگویم زخمی شده‌ام و روحیۀ بچّـه‌ها را تضعیف کنم. حمید ایران‌منش خودش را به من رساند و اصرار داشت خودم را نزدیک معبر برسانم و بر کار آن‌ها نظارت کنم. ولی گفتم: «نمی‌توانم بیایم، خودت برو و هر کاری می‌توانی بکن». فکر کنم فهمید که حالم خوب نیست. خداحافظی کرد و رفت. به او گفتم برو به اکبـر (محمّدحسینی) بگو شما باید کار بچّـه‌های اهـواز را تمام کنید.» با روشن شدن هوا، حاج قاسم که براثر خون‌ریزی دچار ضعف شده بود به پشت خط منتقل شد. حاج قاسم در مورد نحوۀ مجروحیتش چنین می‌گوید: «اول از ناحیۀ شکم زخمی شدم. بعد معلوم شد کبدم پاره شده است. در سه‌نقطه پارگی شدید در شکم داشتم. در شب، دیگر کسی مرا نتوانست پیدا کند چون در مسیر کانال نیفتاده بودم. تا صبح دو بار دیگر در همان محل پشت سیم‌خاردار زخمی شدم. یک‌بار از ناحیۀ دست و بار دیگر از ناحیۀ پا. نزدیک صبح که چند بار بی‌هوش شدم و به هوش آمدم، دیدم کسی مرا صدا می‌کند. هـوا روشن‌شده بود. اول فکر کردم در عالم رؤیاست. حال خوشی داشتم. آن‌وقت‌ها من خیلی قوی بودم. اول مرا به پشت خط خودی، بعد به بیمارستان دهلاویه بردند.» اکبر مهاجری می‌گوید: «خبر رسید حاج ‌قـاسم زخمی شده. پرسیدم: «کجاست؟» گفتند: «زیر یک پی‌.ام.پی». یک گروه برداشتم و حرکت کردم. وقتی رسیدیم، گفتند: «ایشان را منتقل کردند عقب». با سیمرغ آبی آمدم سوسنگـرد و سراغ حاجی را گرفتم. اعزام شده بود اهواز. خودم را به بیمارستـان نـادری رساندم. تعداد زیادی مجروح کف بیمارستـان خوابیده بودند. حـاج قـاسم را آنجا دیدم. ترکش به ناحیۀ چپ بدن و دستش خورده بود.» حاج قاسم در مورد وضعیت مجروحان می‌گوید: «مجروحان زیاد بودند. من هم خیلی آرام بودم و صدایی نمی‌کردم. تا بعدازظهر هیچ درمانی روی من نشد. اکبر مهاجری نزدیکم بود. خون همۀ شکمم را پرکرده بود. احساس خفگی می‌کردم. آن‌وقت نمی‌دانستم ریه‌ام آسیب‌دیده است. به اکبر گفتم من دارم تمام می‌کنم و خداحافظی کردم.» با توجه به شلوغی بیش‌ازحد بیمارستان نادری و حضور ده‌ها مجروح در اتاق‌ها، راهرو و محوطۀ خارج بیمارستـان، مهاجری و محمّد گرامی به‌سرعت حاج قاسم را به بیمارستان شرکت نفت اهواز بردند و او را خارج از نوبت وارد اتاق عمل کردند. اکبر مهاجری: «بیمارستـان نـادری شلوغ بود. معلوم نبود چه موقع فرصت رسیدگی به حـاجی را پیدا می‌کردند. وضع حاجی هم وخیـم به‌نظر می‌رسید. به‌اتفاق گـرامی که همراهم بود یک برانکارد از ماشیـن خودمان آوردیم و بدون آنکه باکسی هماهنگ کنیم، حـاجی را روی برانکارد گذاشتیم و کف ماشیـن خواباندیم و به بیمارستان شرکت نفت بردیم. آنجا لباسش را درآوردیم و لباس اتاق عمـل تنش کردیم و یک‌راست به اتاق عمـل بردیم. دکتر اتاق عمـل اول اعتراض کرد که شماها که هستید؟ ولی بعداً کوتاه آمد و بلافاصله حـاجی را عمل کرد. وقتی از اتاق عمل خارج شد در همان بی‌هوشی، عملیات را هدایت می‌کرد.» ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد بهشت" (۲۴) 🔹عملیات طریق القدس 💎💎💎💎 حاج قاسم که براثر انفجار گلولۀ
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۵) ادامه ماجرای عملیات طریق القدس 💎💎💎💎💎 حاج قاسم پس از مداوای اولیه به بیمارستان قائم مشهد اعزام شد. وی تا پایان عملیات طریق‌القدس در بیمارستان دوران نقاهت را می‌گذراند. حاج قاسم: «آن‌وقت مجروحان وخیم را به استان‌ها می‌فرستادند. مرا و تعدادی مجروح دیگر را بیمارستان قائم مشهد فرستادند. آنجا سه بار عمل جراحی بر روی من انجام دادند. بااین‌همه برای دستم کاری نکردند. آتل هم به دستم نبود؛ چون شدّت جراحت در شکمم بود. بعداً چند مجروح دیگر گردان را به آنجا آوردند.» قبل از انتقال حاج قاسم به بیمارستـان، به‌دستور ایشان حمید چریک خودش را به خاک‌ریز اول دشمـن رساند. وی اراده کرده بود که تیرباری را که مستقیماً روی رزمندگان گردان شلیک می‌کرد را خاموش کند. چند دقیقه بعد یک‌بار برای همیشه از کار افتاد. خروج حاج قاسم از صحنۀ نبرد پس از جراحات وارده، شهید و مجروح شدن تعدادی از رزمندگان عضو گردان ازجمله شهادت محمّد نگارستانی؛ فرماندۀ دسته و زخمی شدن حمید ایران‌منش فرماندۀ گروهان و از همه مهم‌تر ناکام ماندن تلاش نیروهای سپاه و ارتش در این محور عملیاتی، همه و همه دست‌به‌دست هم داد تا به افراد باقی‌ماندۀ گردان ابوالفضل علیه‌السلام دستور بازگشت داده شود. حاج قاسم: «گردان ابوالفضل علیه‌السلام، موفق به شکستن خط شد و خط اول را تصرّف کرد اما تیپ عاشورا که در سمت چپ می‌بایست خط مگاصیص را تصرّف کند، موفق نشد و نیروهای چمران در نهر عبید موفق نشدند. نیروهای روی جادۀ دهلاویه به بستان نیز پیشروی ضعیفی داشتند. این‌ها همه باعث شد که فشار دشمـن از دو طرف بر گـردان ابوالفضل علیه‌السلام زیاد شود و آن‌ها را مجبور به کنار زدن نموده بود. صبح که هوا روشن بود و خمپاره به‌شدّت پشت خط خودمان می‌بارید، هنوز به هوش بودم و بچّـه‌ها در خط دشمن می‌جنگیدند.» حسین کلاه‌کج در مورد چگونگی ادامۀ عملیات بعد از مجروحیت حاج قاسم می‌گوید: «همان شب برادر قاسم، مسئول دو گردان از نیروهای کرمانی، مجروح شده و او را عقب بردند و پس‌ازآن نیروهایشان سرپرست نداشتند. ما هم هرچه به آن‌ها می‌گفتیم؛ چون مرا نمی‌شناختند برایشان تازگی داشت. ازاین‌رو در فردای عملیات به‌طورکلی نیروهای این دو گردان از محور ما خارج و به قسمت دیگری رفتند.» نیروهای گردان شهیدان رجایی و باهنر نیز که در ردۀ احتیاط و پشتیبانی قرار داشتند بدون آنکه مأموریتی به آن‌ها واگذارشده باشد، تمام شب پشت خاک‌ریز خودی به انتظار نشستند. چیزی از ساعت 02:00 روز جمعه سیزدهم آذرماه نگذشته بود که علی‌اکبر محمّدحسینی؛ فرماندۀ گردان از ناحیۀ پشت ران مجروح شد. چندنفری که شاهد اصابت گلولـه به پشت فرمانـدۀ گردان بودند، از او خواستند عقب برگردد. علی‌اکبر محمّدحسینی نپذیرفت و با این توجیه که عدم حضور فرمانـده در صحنۀ نبـرد روحیـۀ رزمندگان را تضعیف خواهد کرد، از آن‌ها خواست مجروح شدن وی را علنی نکنند. ادامه دارد... 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn
شبکه تربیتی بسیج استان زنجان
برش هایی از کتاب 📚"پرواز بغداد - بهشت"(۲۵) ادامه ماجرای عملیات طریق القدس 💎💎💎💎💎 حاج قاسم پس از مدا
برش هایی از کتاب 📚پرواز بغداد بهشت (۲۶) آخرین بخش عملیات طریق القدس و اولین تجربه فرماندهی حاج قاسم در طول دوران دفاع مقدس 👇👇👇👇👇👇 دقایقی بعد، وقتی احساس کرد خونریزی توانش را کاهش داده، به کمک همان چند نفـر به زیر یکی از پل‌های کوچک جـاده رفت. محمّدحسینی افرادی را که تا زیر پل همراهی‌اش کرده بودند، برای ادامۀ نبرد مرخص کرد و در تنهایی به شهادت رسید. حاج قاسم دراین‌باره می‌گوید: «خدا رحمتش کند. ایشان روی پـل زخمی شد. چون روی‌ پـل درگیریِ خیلی شدیدی شد، زمانی که روی پـل زخمی شده بود به بچّـه‌ها گفته بود: «من را بِکشید زیر پل». چون از داخل شکم تیر خورده بود، گفته بود: «من را به رو بخوابانید که بچّه‌ها نبینند و هر که هم پرسید فلانی کجاست؟ بگوئید همین‌جا دارد، می‌جنگد. بگوئید جلو است» که بچّـه‌ها با این خبر که بشنوند فرمانـده شهید شده، تزلزلی در آن‌ها به‌وجود نیاید. بعد هم زیر همان پل شهید شده بود.» محمّدرضا بنی‌اسدی مسئول واحد آموزش سپاه کرمان که در نخستین روزهای آغاز عملیات طریق‌القدس به سوسنگرد آمده بود، پس از مجروح شدن حاج قاسم و شهادت علی‌اکبر محمّدحسینی فرماندهی باقی‌ماندۀ نیروهای اعزامی از کرمان را به‌دست گرفت. محمّدرضا بنی‌اسدی می‌گوید: «به‌هرحال وقتی رسیدیم که حاج قاسم مجروح شده بود و از منطقه خارجش کرده بودند. خودم را به آقای مرتضی قـربانی معرّفی کردم و با توجه به نبود حاج قاسم قرار شد بچّـه‌ها را جمع‌وجور کنم. از نیـروهای کرمانی چیزی حدود هشتاد نفر باقی‌مانده بود. بقیه یا شهید یا مجروح شده و یا به هر دلیل عقب ‌رفته بودند. آقای غلام‌علی رشید و آقای قربانی تأکید داشتند که خط باید حفظ شود.» 🔍           •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• ✅ با ما همراه باشید.. کانال فعالان تربیتی، فرهنگی استان زنجان 🆔 @salehinzn