😘بوسیدن فرزند
🌺عنه صلى الله عليه و آله ـ في رجُلٍ قالَ:ما قَبَّلتُ صَبِيّا قَطُّ ، فلَمّاولَّى قالَ : هذا رجُلٌ عِندي أنّهُ مِن أهلِ النّارِ .
🌹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ درباره مردى كه گفت: من هرگز كودكى را نبوسيده ام. وقتى كه رفت_ فرمود : اين مرد در نظر من از دوزخيان است.
📚الکافی،ج۷،ص۵۰،ح۶
#حدیث
#ارتباط_با_فرزندان
#محبت
🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️مهر مادرانه
🌸چشم های آسمان بارانی شده بود. دانه های باران شلاق وار بر سقف خانه می کوبیدند. سماور قدیمی نقره ای گوشه اتاق غل غل می کرد.
🍃مریم خیره به شعله های آبی شومینه به خود می لرزید. سرفه های خشک گلویش را می خراشید. مادر پتو را دور مریم محکم کرد. تشک را نزدیک شومینه پهن کرد. گفت:« عزیزم دراز بکش.» مریم بلند شد. چشمانش سیاهی رفت. استخوان هایش مثل چوب خشک شده بودند. مادر قبل افتادن مریم زیر بغلش را گرفت. مریم را خواباند. دست روی پیشانی مریم گذاشت؛ مثل کوره داغ بود. مریم آب گلویش را با اخم و فشردن چشم هایش قورت داد.
🌸مادر دلش مثل سیر و سرکه می جوشید. پدر مریم مأموریت بود و مادر نمی دانست دست تنهایی چه کار کند. او به آشپزخانه رفت و برای مریم سوپ پخت. از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. رشته های باران زیر نور چراغ برق مثل رشته های نقره ای می درخشیدند. با خودش گفت:« اگه تب مریم پایین نیاد، چطوری دکتر ببرمش؟»
🍃کنار مریم نشست. صورت مریم سرخ شده بود. دوباره دست روی پیشانی اش گذاشت. تبش بالاتر رفته بود. سلول،سلول بدن مادر مثل قلب دونده ها به تپش افتادند. مادر لبخندی بر لب نشاند. مریم را به خود تکیه داد. چند قاشق سوپ به مریم خوراند؛ اما مریم هر چه خورد را قی کرد.
🌸رنگ پریده مریم و سرد شدن دست هایش، لرز بر اندام مادر انداخت، به سمت در خانه دوید. چادر به سر کشید و سراغ همسایه اش رفت. فائزه زن همسایه در را باز کرد. مادر اشک ریزان گفت:« فائزه جون! بچم داره از دستم میره؛ کمک کنید.» فائزه و شوهرش با ماشین قدیمی و خراب خود آنان را به بیمارستان رساندند.
🍃مریم در بیمارستان بستری شد. دو شب در تب می سوخت. مادر مثل پروانه دور مریم می چرخید. خواب با چشمانش قهر بودند. زیرچشم هایش گود افتاد.
🌸مریم چشم هایش را بعد از دو روز باز کرد. مادرش را دید. سرش را روی تخت گذاشته وخوابش برده بود. مریم با دستان بی جانش دست مادرش را بلند کرد و بوسید.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
🌺خدای مهربانم
🍃برای همه نعمت هایی که به من بخشیدی تو را شکر می گویم.
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️روزت را با امید بر خدای توانا شروع کن.
☘ بدان تو در ساختن روزی خوب برای خودت و اطرافیانت تأثیر گذار هستی.
#صبح_طلوع
#کوته_نوشت
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حقوق والدین از منظر دین مبین اسلام
🌺خداوند در سوره مبارکه إسراء آیه 23، بلافاصله بعد از امر به عبادت و پرستش خود، احسان و نیکی به پدر و مادر را سفارش کرده است. معلوم می شود خدمت به والدین از مهم ترین و بالاترین عبادات است. (وبالوالدین احسانا) و به پدر و مادر احسان کنید، چگونگی این احسان، خدمت و نیکی فرزند به پدر ومادر را نیز شرح داده است.
🌸خداوند می فرماید: « وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا؛ پروردگار تومقرر کرد که جز او را نه پرستید وبه پدر ومادر(خود) احسان کنید،اگریکی از آن دویا هردو درکنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها حتی(اف)مگو وبه آنان پرخاش مکن وبا آنها سخن شایسته بگوی .واز سرمهربانی بال فروتنی برآنان بگستر وبگو:پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردی پروردند"
🌼بنابراین خداوند متعال علاوه بر دستور دادن به احسان به والدین، چگونگی آن را نیز بیان فرموده است. مخصوصا در زمان پیری، پدر ومادر معمولا دچار ضعف و ناتوانی هستند و نیاز بیشتری به خدمت، احسان واحترام فرزندان دارند.
🍀طبق آیه فوق رفتار شایسته در مقابل پدر و مادر به شرح زیر است:
🔹1-کوچکترین بی ادبی در مقابل آن ها صورت نگیرد. مثلا: کلمه (اُف) هم نگوئید.
🔹2- با آن ها نباید با صدای بلند و تندی و پرخاش سخن گفت. حتّی از گفتن کلمه ای که موجب ناراحتی آن ها شود بپرهیزید.
🔹3- با آنان مؤدبانه، محترمانه و با کلمات شیرین سخن بگوئید.
🔹4- رفتاری متواضعانه، محترمانه و فروتنانه همراه با مهربانی نسبت به آن ها وجود داشته باشد.
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
😍 علاقه به مادر
✨حضرت زینب سلام الله علیها علاقه زیادی به مادرشان داشتند.در تمام لحظات زندگی از ایشان الگوبرداری کردند.مثل مادرشان یک فاطمه ی به تمام معنا بودند.
زبانحال آن بانو در فراق مادر بیانگر شدت علاقه ایشان است.
🔹پس از مصیبت در، در بدر شدم، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر
🔹نوشته اند: چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر
🔹میان شعله ی آتش چه آمده به رخت
که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟
🔹چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی !
دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟
🔹حسن نگاه به دیوار خانه می نالد:
شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!
🔹نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی
شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر
#سیره_معصومین
#ارتباط_با_والدین
#حضرت_زینب سلام الله علیها
🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️ احسان بعد از مرگ
✨لازم است پس از درگذشت پدر و مادر نیز به ایشان احسان کنید:
🌸برایشان نماز بخوانید.
🌸از طرف آن ها حج بروید.
🌸از طرف آن ها روزه بگیرید.
🌸برایشان استغفار کنید و. ..
🌸پس از مرگ آنان، تعهدات و بدهی هایشان را ادا کنید.
#نکته_اخلاقی
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بخش آی سی یو
🌸با سرفه های سوزناک پدر، بند بند وجودش پاره شد. می خواست حرفی بزند اما نتوانست. بغض وجودش را فرا گرفته بود. پدر اشاره کرد به خودکار روی یقه لباسش. کاغذی دستش داد. چند جمله با دستان لرزان روی کاغذ نوشت. سرفه، امانش را برید. پرستار سرنگی داخل آنژیوکت کرد. سرفه های پدر کمی آرام گرفت. نگاهش روی نوشته پدر بود که صدای بوق ممتد دستگاه، او را به وحشت انداخت. پرستار او را کنار زد و مشغول عملیات احیاء شد.
****
🍃 صدای گریه و شیون از بیرون به گوشش رسید. هیچوقت نتوانست به این صداها عادت کند. هر چقدر هم این بیماریِ ناشناخته، هر روز از آن ها کشته می گرفت اما برای او، تازگی داشت. غربتی که بیماران داشتند او را اذیت کرده و انرژی اش را کم می کرد. کاغذ دست خط پدر را از کشو در آورد و خواند:«نازنینم، از تو راضی ام. خدا هم از تو راضی باشد. ثابت قدم بمان. دعایت می کنم. »
🌸با جرعه جرعه نوشیدن چای زنجبیلی اضطراب را از تن رنجورش بیرون کرد. هنوز همکارانش به استراحتگاه نیامده بودند و او توانست با سکوتی که آنجا بود آرامش را به چشمانش برگرداند. سردرد، امانش را بریده بود. پلک هایش روی هم رفت و روی صندلی، خوابش برد.
🍃دلتنگی و دوری از دختر شیرین زبانش، در خواب به سراغش آمد. دل سیر دخترش را بوسید و در کنار همسرش ناهاری که در بیداری نخورده بود را خورد. آب گوارایی از دست پدر گرفت و نوشید. سیب قرمز رنگ زیبایی را از مادر هدیه گرفت. با صدای یکی از همکارانش، از جا پرید: «معصومه. معصومه. بیا کمک. اورژانسیه.»
🌸نگاهش به نگاه مضطرب و نگران همکارش گره خورد. ماسک و تلق محافظ را زد و دوید. صدای خنده های شیرین دخترش، با بوق ممتد دستگاه اتاق آی سی یو، قاتی شد.
#ارتباط_با_والدین
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨ای آرامش دهنده قلب ها
✨ای پناه بی پناهان
🍃امشب هم دلم را به تو می سپارم می دانم که بهترینها را برایم رقم زده ای
می دانم که آگاهی به درونم.
🌿می دانم هر آنچه پیش آید خیر است
پس راضیم به رضایت ای خالق و رازقم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌾 مثل طبیعت
🌸#زیبایی می تواند همین قدر ساده باشد.
#پاک، بی آلایش،
🌺ساده، اما #غرق در زیبایی؛
🌿ساده است و زیبا..
🌱مثل #طبیعت..
#صبح_طلوع
#کوته_نوشت
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍃در سوگ هفتمین ستاره ولایت (امام کاظم علیه السلام)
هر کجا مرغ اسیری است، ز خود شاد کنید
تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید
مُرد اگر کنج قفس،طایر بشکسته پری
یاد از مردن زندانی بغداد کنید
چون به زندان به ملاقات محبوس روید
از عزیز دل زهرا و علی یاد کنید
کُند و زنجیر گشائید،زپایش دم مرگ
زین ستمکاری هارون،هه فریاد کید
چار حمال، اگر نعش غریبی ببرند
خاطر موسی جعفر، همه امداد کنید
تا دم مرگ،مناجات و دعا کارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عباد کنید
پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش
پش شما گریه بر آن کشته بیداد کنید
نگذارید که معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید
🖋خوشدل تهرانی
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام تسلیت
#مناسبتی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شهید حجتالاسلام نواب صفوى
🌺همسر شهید نواب صفوى درباره هنرمندی در جدا ساختن روحیات خارج از محیط خانه از رفتار خانوادگیاش میگوید: شهید نواب صفوى ازنظر اخلاق اصلاً خشن نبود. گاهی در اوج هیجان که با دوستانش در مورد مسائل مملکتی و جنایتهای شاه گرم صحبت بود، ایشان را صدا میزدم و از او درخواستی میکردم. میدیدم آن آدم پرشور و جدی و هیجانى، بهیکباره با من و در جواب من آرام و ملایم میشد. ایشان آنقدر به من محبت داشت که این محبت را گاهی با جملاتی مثل «کوچکت هستم» یا «نوکرت هستم» به من ابراز میکرد.
📚افلاکیان زمین، ش ۱۳، ص ۱۱
#همسرداری
#سیره
#شهید_نواب_صفوی
🆔 @tanha_rahe_narafte