✍لحظات زجرآور
🍂برای پدر و مادر سختترین امتحان، بیماری فرزند است.
به چشم خود، دردکشیدن و آبشدن گوشتجانِ عزیزشان را دیدن و غصه خوردن است.
همراه با مداوای فرزند، بهترین و تنها کاری که از دست آنها برمیآید دعاست.
🌱 در همین حین کولهبار گناه آنان سُبُک میشود.*
و چه زیبا خدا آنان را میخرد.
✨*قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - :
فِي الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ، كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ ؛
امام علي - عليه السلام - فرمودند: مريضي كودك، كفّاره گناهان پدر و مادرش مي باشد.
📚الکافي، جلد۶، ص۵۲.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
✍کیان ایران
🌾شب چادر خود را روی شهر پهن کرد. چراغهای روشنِ خیابان، دل تاریکی را شکافت. همهجا را مثل روز روشن کرد. آسمان شهر ایذه دلش گرفت. او شاهد رفتار تعدادی مردم ناآگاه بود که نظم شهر را بهم ریخته بودند. ترافیک، بوقهای ممتد و راهبندان توسط آن عده معدود درست شد.
🍃کیان پسر بچه دهساله همراه خانواده سوار بر ماشین از خیابانها عبور می کردند. صداهای آن جماعت به گوشش رسید که شعار میدادند: «زن زندگی آزادی.»
🍀کیان با خودش فکر میکرد: «مگه زنها آزاد نیستن؟ » ذهنش به کمک او آمد و گفت: «چرا آزادِ آزادن که ریختن تو خیابون و مردمآزاری میکنن. اینا به دنبال برهمزدن امنیتن نه اونی که شعار میدن!»
⚡️لحظاتی حادثه شاهچراغ جلوی چشمان مشکیاش جان گرفت. همان حادثهای که تروریستهای از خدا بیخبر، دانشآموزانی به نامهایِ آرشام، محمدرضا و علیرضا را به شهادت رساندند.
💫نمیدانست چرا ته دلش از آنهایی که مردم را اسیر خود کرده بودند، خوشش نمیآمد.
نگاهی به آسمان کرد. ستارهای به او چشمک زد. به نظرش رسید آسمان برای او آغوش باز کرده است.
🍃دوباره فکرش به زمان گذشته رفت همان روزی که قایقی را برای جشنوارهی ابنحیان ساخت. وقتی آن را تست کرد و کار کردن آن را دید، ذوق زده شد. یادآوری خاطره شیرینِ اختراعش، لبهایش را کش آورد. نگاهی به ماشینهای اطراف کرد. ناراحتی و خشم توی صورت تکتک سرنشینِ آنها دیده میشد.
🍂پدر پشت فرمان بود و به سمت اغتشاشگران میرفت. نیروهای امنیتی خطر را به آنها گوشزد کردند که برگردند. پدر لحظهای ماند چه کند؟ صدای پسرش کیان را شنید که میگفت: «باباجون به نیروهای امنیتی اطمینان کن و برگرد.» پدر ثانیهای تعلل نکرد. فرمان را به سمت دیگر چرخاند.
☘صدای گوشخراشی از فاصله دور به گوش کیان رسید. دلش هُری ریخت. صدایی شبیه گلوله، همان که در فیلمها دیده و شنیده بود.
صدای جیغ، بوق، گلوله و موتور درهمآمیخته شد. ماشینها و مردم راه گریزی نداشتند.
🎋چشمان دُرُشت کیان شیاطینی اسلحه به دست را روی موتور دید. بیهدف به طرف مردم و نیروهای امنیتی شلیک میکردند. گلولهای زوزهکشان به سمت او آمد. در بدنش فرو رفت. همان لحظه آرامش عجیبی را حس کرد. انگار روی زمین نبود. آخرین نگاه خود را به آسمان کرد. ستاره روشنتر از قبل به او چشمک میزد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
✍️چرا بچه نباید آرایش کند؟
💡بچه به اقتضای سنش باید به دور از خیلی چیزها باشد. یکی از آنها لوازم آرایشی است. دلایل زیادی را میتوان برشمرد که مهمترین آنها به قرار زیر است:
🌱۱. بچهای که از لوازم آرایشی استفاده میکند، دچار مشکل بیشفعالی میشود.
🌱۲. ناراحتیهای پوستی برایش بوجود میآید؛ چون لوازم بهداشتی برای بزرگترها تولید میشوند.
🌱۳. احساس کودکانه را از دست میدهند.
🌱۴. اعتماد به نفس ندارد و فکر میکند باید آرایش کند تا زیبا به نظر آیند.
🌱۵. دچار غرور میشود.
🌱۶. تنها و جدای از همسنوسالشان میشود.
🌱۷. به جای بازی کردن، وقتش صرف آرایش کردن میشود.
💢حواسمان به این هدیههای آسمانی باشد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
✍️رویای سارینا
🍀باران تندی میبارید. برگهای خیس زرد و نارنجی کنار جاده، خودنمایی میکردند. قطرات درشت باران از روی شیشهی ماشین سر میخوردند. رویا برف پاککن را روشن کرد. سارینا باران پاییزی را دوست داشت. دست راست خود را از شیشه ماشین بیرون برد. قطرات باران کف دستش مینشست.
🍃او غرق رویا بود که با صدای مادرش به خود آمد: «سارینا! روسری تو سرت کن!»
⚡️_مامان! این جوری دوست دارم ... تازگیا بعضی از دوستام با موهای افشون، شهر رو زیبا میکنن.
🍃 رویا همین طور که رانندگی میکرد نگاه تندی به او انداخت. سارینا با اخم رو به مادرش گفت: «حالم از خودم بهم میخوره ... اصلا وقتی دوستام رو میبینم حسرت میخورم. امشب به بابا میگم با هودی میخوام برم بیرون. دیگه مانتو و روسری نمیپوشم.»
🌾رویا در حالی که سعی میکرد آرامش خود را حفظ کند. با لحنی آرام شروع کرد که هر کسی در دوران بلوغ چهرهاش کمی زشت به نظر میآید؛ اما طولی نمیکشد آثار بلوغ میگذرد و چهره زیبا میشود.
🎋یک مرتبه سارینا فریاد زد: «پریسا یه ماه پیش، دماغشو عمل کرد ... خیلی هم خوشگل شده ... تازگیا با یه پسری هم دوست شده.»
✨رویا از شنیدن حرف سارینا یک لحظه کنترل ماشین از دستش خارج شد. جاده لغزنده بود و به شدت با نیسانی که از روبرو میآمد برخورد کرد. سر رویا محکم به شیشهی ماشین خورد و خون به صورتش دوید.
🍂ماشینهایی که از پشت سر میآمدند سرعت خود را کم کردند تا به مصدومین کمک کنند. آمبولانس اورژانس رویا و سارینا را به بیمارستان رساند. وقتی اسماعیل با خبر شد که همسرش تصادف کرده است، خودش را به بیمارستان رساند.
🍁سارینا تازه به هوش آمده بود. پدرش نزدیک کنار تخت او شد. سارینا در حالی که کتفش درد میکرد با اشک و آه گفت: «بابا تقصیر من بود ... من باعث شدم تصادف کنیم.»
✨پدرش با بغض جواب داد: «مادرت تو کماست ... فقط دعا کن!» سارینا دلش میخواست زمان به عقب برگردد تا به مادرش بگوید: «چشم مامان! الان روسریام را سر میکنم و به حرفهای دوستام نه تنها گوش نمیدم بلکه تشویق میکنم دست از کاراشون بردارن.»
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
🆔 @masare_ir
✍️پنجقلو
🍃آخرین کسی که از من آمار بچهها را پرسید نرگس خانم همین چند ساعت پیش بود.
حواسم را جمع کردم، آمار خلاف واقع نگویم. همهچیز گل و بلبل است، سال به سال جوانترم، صبح تا شب بازی و نشاط احاطهام کرده است.
☘️لبهای گوشتیام کِش آمد. گلویم را صاف کردم. نگاهی به چشمان منتظرش کردم. شروع کردم به آمار حقیقی دادن: «جونم برات بگه من پنج قلو دارم. فقط بین اولی و آخری نه سال فاصله سنیه. تعجب نکن پنجقلو میگم چون اونا شیر به شیرن.»
🌾از اولین قُل تا همین الان، خواب کامل شب، به خاطر بارداری و شیردهی برام یه رؤیا شده.
خوب به یاد دارم برای بارداری چهارمین قُل، پیش خانوم دکتر رفتم فقط چند دقیقه میخندید و نمیتونست جلوی خودشو بگیره.
خداروشکر از اون دکترایی نبود که ته دلمو خالی کنه.
✨هر چند ثانیه یه بار میگفت: «الحمدلله سالمی، خیلیا با یه دنیا هزینهی دارو و درمون، بازم آرزو به دلِ باردار شدن و بچه موندن.»
جثهی ریز، سن کم و داشتن پنج تا بچه، مرا معجزه خدا در این عصر کرده.
💫نرگسخانم چهارچشمی به دهانم خیره مانده بود، لب به دندان میگزید. جرأت پلک زدن هم نداشت.
☘️بعدِ هر زایمان در دل میگفتم: «ایندفعه میذارم چند سالی فاصله بشه؛ ولی زمان کوتاهی نمیگذشت که مهمان بعدی از راه میرسید و تست مثبت بارداری خبر اومدنش رو میداد.»
🎋هر بار با خودم میگفتم: «زینب تو چکارهای که بخوای تعیین تکلیف کنی؟! خدا دوست داره تو رو در لباس مادری ببینه! مدال افتخار مادری رو همینا بهم دادن!»
🌾نرگس خانم کُپ کرده بود. همان لحظه یک جوجه روی پاهایم نشسته بود و در طول روز، حاضر نبود ثانیهای از من جدا شود. یکی از پنج تن قربونش برم، وقتی رگ نقزدنش بگیره، سیصدوشصت درجه دهانش باز میشه. مثل ناقوس کلیسا بیوقفه میزنه.
در این میان عُقزدن، نقزدن، تبکردن و گریههای همزمان هم اضافه کن.
✨مادری قشنگیاش به همین چیزاست. خدایی که تو را آفریده میخواد تو را اینجوری ببینه. امتحان پشت امتحان، امان از وقتی که فرشتههای معصومم شلوغکاری کنن و من به جای صبر طبق معمول رفوزه بشم. عجیب شیرین است مادری.
☘️نرگس خانم هر چقدر به من گفتند: «بچه نیار، پیر میشی، زشت میشی، خونهنشین میشی، ای وای پول پوشک، بیچاره شوهرت؛ ولی من وقتی ندای عاشقانهی خدا در گوشم میپیچد: " لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ"*
شیرین میشه همهی سختیهایی که او برام نوشته.
*که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم (و به بلا و محنتش آزمودیم).
سورهبلد، آیه۴.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
✍️تربیت با عشق
💡والدین به هر روش ممکن باید کاری کنند که بچهها عاشقانه دوستشان داشته باشند و به خاطر اینکه دوستشان دارند، حرفشان را مهم بشمارند و به آن گوش بدهند.
روشهایی مثل تشویق👏، تهدید😡 و یا تطمیع🍭، در واقع روشهای فرعی و کمکی هستند که در مسیر این عاشقانههای بین والدین و فرزندان، به یاری والدین میآیند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_قاصدک
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
✍️لاله لبخند بزن
🍀سر و صدای زیادی از داخل اتاق میآمد. یک مرتبه مریم در اتاق را باز کرد و به سمت آشپزخانه دوید. لاله به خاطر این که مریم بی هوا به او برخورد کرد ظرف شیر جوش از دستش افتاد. لاله مثل کوه آتشفشان شد و یک مرتبه با صدای بلند سر مریم داد کشید. مریم از ترس مادرش، سمت پنجره دوید و پشت پرده پنهان شد. لاله دو باره فریاد کشید و چند بار صدا زد: «مرضیه! بیا... مریم رو ببر تو اتاق، الان پرده رو هم کثیف میکنه.»
🍃لاله شیر ریخته شدهی کف آشپزخانه را جمع کرد و زمین را برق انداخت. روی صندلی نشست و با خودش فکر کرد که چرا من تا بچهها شلوغ یا خرابکاری میکنند عصبانی میشوم؟
✨علی با کلید در واحد را باز کرد و با صدای بلند گفت: «من اومدم.» لاله به استقبال او رفت.
🌾علی بعد از سلام و احوالپرسی از لاله سؤال کرد: «دخترا کجان؟»
⚡️_امروز شلوغ کردن... تنبیهشون کردم... حق ندارن از اتاق بیرون بیان.
🎋_خانم تنبیه هم حدی داره... الان باباشون اومده و دوست داره دختراشو بغل کنه و ببوسه... پس من میرم آزادشون کنم.
💫وقتی علی در اتاق را باز کرد مرضیه و مریم از کنج اتاق بلند شدند و به آغوش پدرشان دویدند. علی صورت دخترهایش را بوسید و با آنها به پذیرایی آمد. بعد از شام که بچهها خوابیدند. علی با لاله صحبت کرد و گفت: «فردا زودتر میام تا با هم بریم پیش خانم دکتر... تازگیا خیلی زود عصبی میشی.»
🌺_همیشه فکر میکردم بدترین اتفاقی که میتونه برای آدما بیوفته اینه که تو زندگیشون تنها بشن؛ اما حالا میفهمم که اینطوری نیست. بدترین اتفاق اینه که آدمهایی دور رو اطرافت باشن که وقتی کنارشونی احساس تنهایی کنی!
✨_تو تنها نیستی... از وقتی پدر و مادرت تو جاده شمال تصادف کردن و به رحمت خدا رفتن تو احساس تنهایی میکنی، تو منو و دخترا رو داری. عزیزم به زندگی لبخند بزن که با لبخندت بچهها شاد میشن.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
🆔 @masare_ir
✍️احترام به کودک
💡اگر میخواهی فرزندی با اراده و شخصیت قوی تربیت کنی، آزادیاش را از او نگیر و پیوسته تمام حرکاتش را زیر ذرّه بین، قرار نده تا مستقل بار آید و بتواند در هر شرایطی فردی مفید و نترس شود. در صورت بروز مشکلی، قالب تهی نکرده و شجاع میدان باشد.
❌وقتی با هم همراه هستید دستش را به نشانهی اینکه گم نشود نگیر! با اینکار هم روحیه و شخصیتش را قوت میبخشی و هم لجبازی را از وجودش، دور میسازی.
🌱کودکان موجوداتی هستند تابع بزرگترها و در عین حال سرکش و نافرمان، الگوی خوبی باش برای جگر گوشهات تا فردی سازگار با جامعه رشد یابد و کارهایش را پیش ببرد.
🪞پدر و مادرها! آیینهاید برای فرزندانتان، بهترین صفات را انعکاس دهید تا بهترینها را تحویل بگیرید.
💫پيامبر صَلّي الله عَليهِ و آلِه: مِهر خداوندى از آنِ بندهاى باد كه فرزند خود را با نيكى كردن به وى و دَمسازى با او و آموزش و ادب كردن وى، در نيكو شدنش يارى دهد.*
📚*مستدرک الوسائل،ج ۱۵،ص ۱۶۹
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_پرواز
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
✍️لحظاتی نفسگیر
🌱برای مشاوره قبل از ازدواج پیش مشاور رفتیم. من هفده ساله بودم و علی بیست ساله.
در چوبی را که باز کردیم. رنگ دیوار و وسایل روی میز و اطراف، همه آبی بود.
دکتر سرمد پشت میز چوبی روی صندلی چرخدار نشسته بود و با روی باز به ما نگاه میکرد.
علی خلاصهای از خصوصیات خود و اینکه با هم فامیل هستیم برای دکتر توضیح داد.
او گفت: :اگه از من میشنوید؛ چون ازدواج فامیلی دارین، هیچ وقت بچهدار نشین!»
اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتیم. چند لحظه دچار شوک شدیم.
👶من و علی عاشق بچه بودیم.
سهماه از ازدواجمان گذشت که باردار شدم. با ترس و لرز آزمایشات را میرفتم. خدا خدا میکردم بچهام مشکلی نداشته باشد.
قبل از سالگرد ازدواجمان خدا دختربچه سالم و زیبا به ما هدیه داد.
🌸از به دنیا آمدن زینب، زمان زیادی نمیگذشت که ساخت خانهمان را شروع کردیم.
باورمان نمیشد به این زودی داریم صاحب خانه میشویم.
ته دلم زمزمهای میگفت: «پا قدم زینب کوچولو هست! همونی که دل رو زدی به دریا و توکل به خدا کردی.»
قشنگ دستهای خدا را توی زندگیمان میدیدیم.
☘️تابستان همان سال بود که اتفاق تلخی برایم رُخ داد.
هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. توی آشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم. گوشه چشمی هم به زینب داشتم.
یهو دیدم دستهای سفید و تُپُلش چیزی از روی زمین برداشت و توی دهانش گذاشت.
کارد آشپزخانه را روی اُپن انداختم و به طرفش پا تند کردم.
🍁ولی دیر رسیدم. ابتدا چند سرفه زد. بعد از مدتی نفس بچه بُریده شد. لبهایش سیاه و صدای سرفهاش قطع شد. صورتش رو به کبودی رفت.
با صدای جیغ و فریاد من، خدیجه خانم همسایهی واحد کناریمان خودش را پشت در رساند و زنگ خانه را زد.
بچه بغل در حالی که اشک میریختم و میلرزیدم، در را باز کردم.
💡خدیجه خانم که دنیا دیده بود با دیدن زینب همهی ماجرا را فهمید. معطل نکرد. بچه را از من گرفت. چند ضربه محکم به پشتش زد. هستهی زردالو به بیرون پرتاب شد. نفس بچه برگشت. کمکم رنگ صورتش باز شد. قرمزی لبهایش نمایان گشت.
حال خودم را نمیفهمیدم. وِردِ زبانم تشکر از خدیجه خانم و شکرخدا بود.
💦زینب را محکم بغل کردم و میبوسیدم. اشک پهنای صورتم را پوشانده بود. زینب هاج و واج به من نگاه میکرد و من قربان صدقهاش میرفتم.
همان لحظات سخت در دل با خدا عهد بستم، فرزندان زیادی به دنیا بیاورم و برای خدمت به اسلام تربیت کنم.
🌾از آن روز پانزده سال میگذرد. به چهرهی محمدرضا یکسالهام نگاه میکنم. پنجمین بچهی خانواده است. ملچملوچ شیرخوردنش سکوت خانه را میشکند. به رویش لبخند میزنم. بچهها به همراه پدرشان به شهربازی رفتهاند. بهترین فرصت است چُرتی بزنم. مژههای بلندم در هم فرو میروند. خوابم چنان عمیق است که با صدای زنگ آیفون از جا میپرم.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
✍خوشبختی
💡وقتی پدر و مادر با فرزند نوجوانش محترمانه صحبت میکند، گامی مفید در رشد تربیتی فرزندش بر میدارد.
🌱گفتگوی بدون تندی و لجبازی، راه و روش منطقی در تربیت است.
✨پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله:
«به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.»
📚بحارالأنوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
✍️دزدی
🌾سفره هنوز پهن بود. مادر و پدر بلندبلند سر سفره، بر سر مهمان کردن پدربزرگ بحث می کردند. سمانه، غذایش را خورده بود اما آنقدر خسته بود که با دستهای نشسته، کنار سفره خوابش برده بود.
☘️بابا محمود او را که دید، دلش سوخت. با صدای بلند قربان صدقهاش رفت. دختر کوچولو را توی بغل گرفت. بوسهای روی صورتش نشاند. سمانه یواشکی لای چشمهایش را باز کرد. از گرمای آغوش پدر لذت میبرد. میدانست موقع بیداری چنین فرصتی ندارد و با عطر آغوش پدر، مست میشد.
✨دلش میخواست فاصلهی هال تا اتاقش چند برابر میشد تا بیشتر در آغوش پدر بماند؛ اما تمام شد.
🌺سمانه دوباره روی زمین رسید و کاخ آرزوهایش فرو ریخت. باید چند شب صبر میکرد تا بتواند باز خود را به خواب بزند و سهمش را از آغوش پدر، بدزدد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @masare_ir
✍دنیای بازیها
👀چشم هایش را به سمت اتاق خواب با یک چرخش ۹۰درجه چرخاند. پاورچین پاورچین به سمت کشوی کمد اتاق رفت. نفس هایش را در سینه حبس کرده بود. دستش که به گوشی برخورد کرد برق چشمانش را مهمان کرد.
⚡️غرق در دنیای بازیها شده بود.
مدتی بود که دیگر گوشی به دست نشده بود.
🧕مادر کنار در اتاق دستی به چشمان نیمه بازش کشید و به سمت علی خیره ماند.
🧔♂پدر نیز با خمیازه ای پشت خمیازه ی دیگر چشمانش را به علی دوخت .
پدر و مادر هر دو به فکر فرو رفتند.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @masare_ir
✍تصمیم درست
🍃مهرام مثل همیشه روی مبل لم داد و بعد از خوردن یک جرعه آب، دکمهی تلفن را زد تا پیغامهای ضبط شده را گوش دهد. تعجب کرد. صدای فرناز بود. با خود جملهای را گفت و خندهای ریز و طعنهدار بر لبانش نشست: «اگه کاری داشتی چرا به خودم زنگ نزدی! برای ارواح توی خونه پیغام گذاشتی آخه فرناز؟!»
☘_من زنگ نزدم که بهت بگم نمیتونم بدون تو زندگی کنم، میتونم بدون تو زندگی کنم؛ فقط بخاطر بچه ها نمیخوام زندگیمون به این راحتی از هم بپاشه.
از روز اولی که به تو بله گفتم پای همه چیزت یک تنه ایستادم حتی خودت دیدی که بارها جلوی پدر خدابیامرزم از تو طرفداری کردم.
💫اما تو نمک خوردی و نمکدون رو شکستی. به جای این که هر روز به فکر من و بچه ها باشی، بیشتر غرق رفیق و قمار شدی. حالا هم فقط بخاطر حسام و هستی ازت میخوام به زندگی برگردی، نذار بچه هات جلوی دوستاشون سرافکنده باشند.
من بخاطر بچه ها همه چیز را فراموش می کنم. تو هم دوباره به زندگی برگرد.
🍃از اول زندگیمون را دوباره میسازیم.
به حرفام فکر کن، خیلی هم فکر کن! من حاضرم خودم را فدای بچه هام کنم تو هم مقداری از خواسته هات کوتاه بیا.
🌾الان که رفتم خونهی بابام منتظر خبرت تا آخر هفته هستم ، چهره معصوم حسام و هستی را جلوی چشمات فرض کن و بعد تصمیمت را برای همیشه بگیر.
#داستانک
#به_قلم_بهاردلها
#ارتباط_با_فرزندان
🆔 @masare_ir
✨بازی با کودکان
🌾گاهی والدین آن قدر برای تأمین نیازهای جسمی کودک از تهیه غذا، پوشاک و... درگیر می شوند و از نیازهای دیگر او غافل می شوند. از جمله گذراندن وقت با کودک و بازی با او که یکی از مهم ترین نیازهای روحی او می باشد.
🌷کودکانی که والدینشان وقت بیشتری با آنان می گذرانند دارای اعتماد به نفس بیشتر و روحیهی شادابتری هستند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨حسادت
🍃گاهی فرزندان از همان کودکی به بچههای اطراف خود حسادت میکنند. حسادت به اسباب بازی، لباس ها و وسایلی که آنان دارند و او ندارد.
🌾در چنین مواقعی باید اول تا حدی که کودک میفهمد برای او توضیح بدهیم که قرار نیست هر چیزی که همه دارند او داشته باشد، وسایلی هم او دارد که بقیه ندارند. در ادامه نیز می توانیم به او یاد بدهیم که با پس انداز کردن می تواند چیزی که دوست دارد بخرد اما باید تا آن زمان صبر کند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_ولایت
🆔 @masare_ir
✨ارتباط پدر و فرزند
🍀ارتباط پدر با کودکان در خانه، بسیار مهم است و به عنوان یک فرآیند طبیعی، باید تقویت شود. برخلاف باورهای قدیمی، پدران همانند مادران، میتوانند نقش مهمی در رشد و توسعه کودکان خود داشته باشند.
🌾ارتباط پدر با کودکان در خانه به عنوان یک فرآیند پویا و دوسویه، باید تقویت شود. با تأمین فضای مناسب برای تعامل با کودکان، پدران میتوانند نقش مهمی در رشد و توسعه کودکان خود داشته باشند.
💠پس نباید تصور داشت که پدران فقط باید فرزندان را از لحاظ مالی تأمین کنند، گاهی یک ارتباط خوب پدر با فرزند تأثیر مثبت طولانی مدتی بر روی او می گذارد که با هیچ چیز دیگر امکان جایگزینی ندارد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکسنوشته حسنا
🆔 @masare_ir
✨همکاری و هماهنگی تیمی
☘در خانواده همکاری و هماهنگی بین والدین در تربیت فرزندان بسیار مهم است. ایجاد محیطی امن و محبتآمیز برای کودکان نیازمند همکاری و همزیستی مثبت بین والدین است.
🌾آنها باید به عنوان تیم کار کنند و در تصمیمگیریهای مربوط به تربیت کودکان به توافق برسند. اینطور نباشد که هریک از والدین بخواهد ساز خودش را بزند. مثلا مادر به کودک اجازه ندهد الان بستنی بخورد اما پدر به او این اجازه را بدهد.
🌺با دیدن چنین شرایطی فرزند برای والدین خود ارزش قائل نخواهد بود و یاد می گیرد از این شرایط به هر طریقی که شده به سود خودش استفاده کند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکسنوشته گلنرجس
🆔 @masare_ir
✨سه نکته درباره ی صحبت کردن با فرزندان
🌾والدین باید همیشه زمانی را برای صحبت کردن با فرزند خود بگذارند. این کار باعث تقویت ارتباطات آن ها با هم میشود. اما باید نکاتی را در این زمینه رعایت کنند:
✅۱: با زبان ساده و قابل فهم بسته به سن و سطح توانایی و فهم او صحبت کنند.
✅۲: درباره ی احساسات و علایق فرزند خود نیز با او صحبت کنند.
✅۳: شنونده های خوبی برای فرزندان خود باشند و به علاقه و نگرانی های آنان گوش دهند و آن ها را بپذیرند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکسنوشته گلنرجس
🆔 @masare_ir
✨نحوه آموزش راز داری
🍃برخی والدین از فاش کردن رازهای خانواده توسط فرزندان خود ناراحت هستند. باید دقت کرد برخورد با این مسئله بسیار حساس است. اول باید والدین خودشان، راز نگه دار حریم خانه باشند و سپس با فرزند خود صحبت کنند که برخی مسائل خصوصی است و باید از آن ها محافظت شود. تا فرزند حداقل مفهوم رازنگه داری را متوجه شود.
🌾هم چنین فرزندان را تشویق کنند و به آنان بگویند چون شما بزرگ شدهاید به شما مسئولیت میدهیم که رازهای خانوادگی را حفظ کنید. و مهمتر از همه که والدین به عنوان یک الگو نباید هیچ وقت راز فرزندانشان را برای بقیه بازگو کنند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکسنوشته گلنرجس
🆔 @masare_ir
✨همکاری در خانه
🌾آموزش همکاری در خانه به کودکان یک مهارت بسیار مفید است که برای زندگی آیندهی آن ها ضروری است. این مهارت از همان کودکی می تواند شامل تمیز کردن اتاق خود، جمع آوری اسباب بازیهای خود، پهن و جمع کردن سفره و نظافت خانه باشد.
🍃آموزش این مهارتها می تواند به تدریج آنان را مسئولیت پذیر و مستقل بار بیاورد. همچنین بچهها متوجه خواهند شد هر فردی در خانواده نقش و مسئولیتی دارد که باید به آن پایبند باشد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکسنوشته حسنا
🆔 @masare_ir
✨به سمت خانواده ایدهال
💠اگر همه ما بپذیریم که نظام خانواده مانند هرنظام دیگر باید از قواعد سیستم و نظام پیروی کند، آن وقت راحتتر این اصل را میپذیریم که مدیریت اصولی در خانه با مرد است و زن مانند رییس جمهور باید وظایف اجرایی و پرورشی فرزند را تا هفت سالگی انجام دهد.
🌾در چنین خانوادهای فرزندان، تحت تربیت پدر و مادر هستند. رییس خانواده پدر است که با مدیریت و نظارت خود، قوانین ورودی و خروجی افراد و اطلاعات خانواده، را از منزل مدیریت میکند و زن و مرد در مجموعه همسری نیاز یکدیگر و همچنین در مجموعه والدینی، که هردو از زیر مجموعههای نظام خانواده است، نیاز فرزندان را برطرف و تربیت آنها را برعهده میگیرند.
☘در چنین خانوادهای، همه به دنبال رفاه بیشتر فرزندان و اطاعت از آنها نیستند، وظایف به صورت جنسیتی و براساس توانایی مرد و زن، طبقه بندی شده و فرزندان ذیل اصول تربیتی پدر با اجرای مادر زیست میکنند. بنابراین شرایط برای رشد و همراهی هم کاملا مهیاست برخلاف خانوادههایی که جایگاه پدر در آنها تضعیف شده یا فرزندان نقش ریاست مستقیم یا غیرمستقیم را برعهده دارند.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
به قلم ترنم
عکس نوشته حسنا
🆔 @masare_ir
✨چهار دلیل اهمیت خواب کودکان
🌾خواب کودکان بسیار اهمیت دارد و برای سلامت و رشد صحیح آنها بسیار ضروری است. به برخی دلایل اهمیت خواب کودکان اشاره می شود:
💠۱. خواب کافی باعث می شود کودک، رشد و توسعه عقلی اش را به خوبی پشت سر بگذارد. در طول خواب، بدن کودک در فعالیتهای ترمیمی و بازسازی سلولی فعالیت میکند و در نتیجه رشد و توسعه سالمی را تجربه میکند.
💠۲. خواب عمیق و کافی باعث می شود کودک، بتواند حافظه خود را تقویت کنند و اطلاعات یادگرفته شده را به خوبی ذخیره کند. همچنین، خواب کافی به کودکان امکان میدهد تا اطلاعات جدید را بهتر جذب و یاد بگیرند.
💠۳. خواب کافی باعث می شود کودک، رفتار منظم و متعادلی داشته باشد و مزاج بهتری داشته باشد. کودکانی که به طور منظم خواب میکنند، احتمالاً کمتر با مشکلات رفتاری مانند خشونت، خستگی یا نارسایی تمرکز روبرو میشوند.
💠۴. خواب کافی باعث می شود کودک، سیستم ایمنیش به خوبی عمل کند و در مقابل بیماریها و عفونتها مقاومت نشان دهد. در طول خواب، بدن به ترشح هورمونهایی میپردازد که سیستم ایمنی را تقویت میکنند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
عکس نوشته حسنا
🆔 @masare_ir
✨ نحوه ی برخورد والدین با اضطراب و استرس کودکان سال اولی به مدرسه:
💠هنگامی که فرزند شما برای اولین بار وارد مدرسه میشود، ممکن است اضطراب و استرسی را تجربه کند. به عنوان والدین، مسئولیت دارید که به او کمک کنید این تجربه را به خوبی تجربه کند. در ادامه، چند نحوه برخورد والدین با اضطراب کودکان سال اولی را بیان می کنیم:
🌾۱: اطمینان به فرزندتان دهید که مدرسه یک محل امن و دوستانه است. توضیح دهید که معلمان و کادر مدرسه برای کمک به او در دوران تازه ورود به مدرسه حضور دارند.
🍃۲: قبل از روز اول مدرسه، به فرزندتان در مورد برنامهریزی روزانهاش در مدرسه بگویید. توضیح دهید که چه زمانی به مدرسه میرود، چه زمانی خانه برمیگردد و چه فعالیتهایی در مدرسه انجام خواهد داد.
🍀۳:قبل از شروع تحصیل، امکان دیدن محل مدرسه و ملاقات با معلمان و کادر مدرسه را فراهم کنید. این کمک میکند تا فرزندتان با محیط مدرسه آشنا شود و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.
ادامه دارد...
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکس نوشته حلما
🆔 @masare_ir
✨ ادامه نحوه ی برخورد والدین با اضطراب و استرس کودکان سال اولی به مدرسه:
💠۴: به فرزندتان بگویید که در مدرسه او را با دوستان جدیدی آشنا خواهند کرد. این کمک میکند تا او به احساس تنهایی و خارج شدن از محیط آشنا عادت کند.
💠۵: اعتماد به نفس: فرزندتان تشویق کنید و به او اعتماد کنید. اعتماد به نفس میتواند به او کمک کند تا از ترس و اضطرابش عبور کند و به خوبی در مدرسه عمل کند.
💠۶: به او گوش دهید: اگر فرزندتان در مورد ترسها و نگرانیهایش صحبت میکند، به او گوش دهید و احساساتش را تحلیل کنید. ارائه حمایت و توجه به او میتواند او را از اضطراب خود آزاد کند.
همچنین، باید به یاد داشته باشید که هر کودک ممکن است به طور متفاوت با اضطراب مقابله کند، بنابراین باید به نیازها و واکنشهای خاص فرزندتان توجه کنید.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم بهاردلها
عکس نوشته حلما
🆔 @masare_ir
✨علل بی اعتنایی کودکان
💠صدایش را بلند کرد و فریادگونه گفت: «چرا مشقهایت را نمی نویسی؟» بار هشتمی بود که لیلا به پسر نه سالهاش حمید این جمله را می گفت؛ اما واکنشی از سوی حمید در پی نداشت. بی اعتنایی فرزندان در مقابل برخی حرفهای والدین علتهای مختلفی دارد که به چند مورد آن اشاره می شود.
🍃1. یکی از علل بی اعتنایی کودکان این است که والدین زیاد به فرزندانشان امر و نهی می کنند، و بکن! نکن! های مکرر دارند.
🍃2. دلیل دیگر این قضیه این است که کودک می داند که والدینش تکرار خواهند کرد، پس لازم نیست او به حرف آنها گوش کند.
🍃3. علت سوم بی اعتنایی فرزندان شاید به علت عدم توجه و تمرکز در حافظه شنیداری و یا دقت شنیداری آنها باشد؛ در نتیجه نیاز به بررسی و درمان توسط درمانگر دارد.
🍃 ۴. علت دیگر شاید وجود اختلال در کودک باشد خصوصا اگر عدم توجه با لجبازی و فقط در برابر مراجع قدرت صورت گیرد که بهتر از نظر بالینی بررسی های لازم صورت بگیرد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
به قلم صبح طلوع
🆔 @masare_ir