eitaa logo
مسار
329 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
731 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨جلوه‌ای از محبت به حضرت زهرا (س) 🍃یک روز مانده بود به عملیات بیت المقدس. شهید محمد جعفر نصر اصفهانی رفته بود حمام برای غسل شهادت. آمد گردان با هم، هم صحبت شدیم و آخر سر رساندمش. 🌺 تا حرکت کردیم گفت: «روضه حضرت زهرا بخوان. تا شروع کردم حالش بارانی بارانی بود.» خواست پیاده شود گفت: «اگر من شهید شدم، روز قیامت شهادت بده که من برای حضرت زهرا (س) گریه کردم.» راوی: غلام رضا رمضانی 📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، خاطره ۶ به نقل از کتاب راز شکست قله سپید، ص ۱۲۶ عکس نوشته حلما 🆔 @masare_ir
✨دعای کمیل شهید عبدالله میثمی 🍃با یک کمونیست بدعنق هم سلولیش کردند. وقتی آب یا غذا می‌آوردند، هم سلولیش اول می‌خورد تا عبدالله نتواند بخورد. نماز و قرآن خواندنش را هم به تمسخر می‌گرفت. 🌾شب جمعه بود. دلش خیلی گرفته بود. شروع کرد به خواندن دعای کمیل. دعا که به جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» رسید، دیگر نتوانست تاب بیاورد. به سجده افتاده با هق هق گریه. 🌺سر از سجده که برداشت، دید هم سلولی کمونیست هم به خاک افتاده و زار زار گریه می کند. 📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۰ عکس نوشته حلما 🆔 @masare_ir
✨رعایت حق الناس ☘نزديك‌ ظهر بود. از شناسايي‌ برمي‌گشتيم‌. از ديشب‌ تا حالا چشم روي‌ هم‌ نگذاشته‌ بوديم‌. آن‌قدر خسته‌ بوديم‌ كه‌ نمي‌توانستيم‌ پا از پا برداريم‌؛ كاسه‌ زانوهامان‌ خيلي‌ درد مي كرد. 🌾حسن‌ طرف‌ شني‌ جاده‌ شروع‌ كرد به‌ نماز خواندن‌. صبر كردم‌ تا نمازش‌ تمام‌ شد. گفتم‌: «زمين‌ اين‌ طرف‌ چمنه‌، بيا اين‌جا نماز بخوان‌.» گفت‌: «آن جا زمين‌ كسي است، شايد راضي‌ نباشد.» 📚کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر روایت فتح، چاپ پنجم ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۲۳ عکس نوشته حلما 🆔 @masare_ir
✨خنده‌رویی و خوش‌صحبتی 💠عبدالله خیلی خوش صحبت بود. بی لبخند دیده نمی شد. می گفت: «از صبح که از خواب بیدار می شوید، اگر به همه لبخند بزنید و آنها را شاد کنید، برای تان حسنه نوشته می شود.» 🌾آشنا که می دید صورتش پر از خنده می شد و پیشانی اش را می بوسید. تا وقتی ایستاده بود و حال و احوال می کرد، دستش را رها نمی کرد. 📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۴۲ و ۷۸ عکس نوشته حلما 🆔 @masare_ir
مردمی بودن 💠رفته بودیم بازدید مناطق جنگی. میثمی هم آمده بود برخی قسمت ها را نشان‌مان می داد. خواستیم برگردیم مقر. میثمی گفت: «فعلا کار دارم، شما بروید.» در مسیر دیدمش. پشت ماشینی که رزمنده ها را می برد، سوار شده بود. 📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۶۸ عکس‌نوشته‌حلما 🆔 @masare_ir
✨مجازات قضا شدن نماز 🌾حسن در ایلام سرباز كه‌ بود، دو ماه‌ صبح‌ها تا ظهر آب‌ نمي‌خورد. نماز نخوانده‌ هم‌ نمي‌خوابيد. مي‌خواست‌ يادش‌ نرود كه‌ دو ماه‌ پيش‌ يك‌ شب‌ نمازش‌قضا شده‌ بود. 📚 کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر روایت فتح، چاپ پنجم ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۳ عکس نوشته حلما 🆔 @masare_ir