eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بغلم کن ‹غمِ در زخم شناور› شده ام! بغلم کن گلِ بی طاقتِ پرپر شده ام... @mashaar🌱
واے‌بر‌حالِ‌نگاهےڪھ‌پے‌دل‌برود! @mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
واے‌بر‌حالِ‌نگاهےڪھ‌پے‌دل‌برود! @mashaar🌱
زیر‌لب‌با‌اخم‌گفتی:‌چادرت‌را‌جمع‌کن خنده‌روآهسته‌تر‌گفتم:‌اطاعت‌سرورم @mashaar🌱
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی باشد همانا مرگ پایان سرور آمیز دلتنگیست . . . @mashaar🌱
‌ ‌هر آرزوی تلخ خود را قهوه خوردم فنجان به فنجان ذکر شد امکان ندارند... وقتی شروع قصه با تردید باشد تردیدهای داستان پایان ندارند.. @mashaar🌱
و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم! که رازِ زندگی و مرگِ آدمی، این بود... @mashaar🌱
دوست كه دل خوشى ام بود فقط خنجر زد... دشمنان را بسپاريد كه مرهم بدهند! @mashaar🌱
ببین چگونه غمت پشت من شکست! ببین! غروب وار، طلوعم به خون نشست ببین... @mashaar🌱
چو قناری به قفس؟ يا چو پرستو به سفر؟ هيچ یک! من چو كبوتر، نه رهايم نه اسير... @mashaar🌱
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق! قایقی در طلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق! @mashaar🌱
به او که رفت بگو: ما ضرر نخواهیم کرد...! @mashaar🌱
عشق است دکانی که متاعش همه درد است! اینجا دلِ شاد و لبِ خندان نفروشند.... @mashaar🌱
دوستَت دارم نفس؛ اقرار گاهی لازم است.. یک بغل با بوسه‌ی؛ بسیار گاهی لازم است.... @mashaar🌱
عاقل نمی‌باشم دمی،عشق این تقاضا می‌کند غافل نمی‌باشم دمی،عشق این تقاضا می‌کند در عشق تا گشتم عَلَم،علمم فزاید دم‌به‌دم جاهل نمی‌باشم دمی،عشق این تقاضا می‌کند برداشتم خود را ز پیش،دیگر میان او و خویش حایل نمی‌باشم دمی،عشق این تقاضا می‌کند هرچه‌او کند من راضی‌ام،هرچه‌اودهد من‌قانعم سایل نمی‌باشم دمی،عشق این تقاضا می‌کند @mashaar🌱
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست... @mashaar🌱
آمد به مزار من و خشنودترین بود پس وعده دیدار که می‌گفت، همین بود! @mashaar🌱
تو را به یُمنِ دیدنش، چه وعده‌ها که داده‌ ام ولی نیامد آخرش... دلم! مرا حلال کن @mashaar🌱
به هیچ‌جا نرسیدیم چون پرستوها میان مبدا و مقصد فقط سفر کردیم @mashaar🌱
آنها حواسشان به همدیگر است در وجود یکدیگر زندگی می کنند، عشق غیر از این چیست؟ @mashaar🌱
هر چه هستی‌ باش ...! اما كاش ... نه ...! جز اينم آرزويی‌ نيست، هر چه هستی‌ باش ؛ اما باش ...! @mashaar🌱
ای جان جهان! جز تو کسی کیست؟ بگو بی‌جان و جهان، هیچ‌کسی زیست؟ بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو @mashaar🌱
کیستم من؟ پای‌ تا‌ سر نسخه‌ای از زلف او تیره‌روزی بی‌قرار، آشفته‌حالی، درهمی... @mashaar🌱
روز و شب خواندم برایش"تا بفهمد عاشقم" ڪف زد و گفتا ڪه ایول،پس شما هم شاعری! @mashaar🌱
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد... همانا مرگ، پایانِ سرور آمیزِ دلتنگی ست @mashaar🌱
تو چه کردی، که دلم را، به تنم لرزاندی یک شَبه آمدی،، وُ در دلم عُمری ماندی در نگاهت چه فروغی، نهان بود، که از پرتو ِآن عشق، بر دخمه ی تاریکِ دلم،، افشاندی نه تو،، آن سان،، بر ِمن بودی،، وُ نه من بَر ِتو که بدین سان،، تو مرا،، واله ی خودگرداندی این چه حسّی ست،، که من،، بَهر ِتو،، در دل دارم آن چه احساس خوشی بود، که سویم راندی توچه کردی که با جرعه ای از جام ِ لبت چشمه ی مِهر، به صحرای دلم،، جوشاندی تو نبودی من از عشق، چه میـدانستم؟ تو چه خوب آمدی،، وُ خوب به من فهماندی @mashaar🌱
شبیه ســــــــــوّم خرداد و فتح خرّمشهر تو را ز چنگ رقیبان جدات خواهم‌کرد @mashaar🌱
نقشی ضعیف بودیم بر صفحه‌ی شکستن چون هایِ روی شیشه، رفتیم رفته رفته @mashaar🌱
ڪـاش میشد بچه بود و بچه ماند غُصه ها را لاے بازیهاے ڪـودڪانه قصه خواند.. @mashaar🌱