هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله تقصیر تو هر چند نبود...
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
وزش باد شدید است و نَخَم محکم نیست
اشتباه است مـــرا دورتــــر از ایـــن کردن
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
آمدی بر سر قبرم... نشد از قبر در آیم
تازه فهمیدهام این بندِ کفن فلسفه دارد!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
ساده عاشق شده ام ساده تر از آن ، رسوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان سخت است...
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
به چشم های خودت هم بگو: فراق بخير!
اگر چه خيری از آنها نديدم از اول
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه این که این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات !!!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
رسیده سنّ حضورت به سنّ نوح، اما
شمار مردم کشتی "نکرده تغییری"
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست
آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد
#كاظمبهمنی
@mashaar🌱
آرزویی را که حبس اش کرده ام در سینه ام
از همه زندانیان شهر زندانی تر است...
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
مثل یک دیوانه ی لالِ بریده از همه
همکلامی های من با خویش طولانی تر است!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
بازیِ ماهی و گربه ست نظربازی ما
مثل یک تنگ شبی می شکنم ، می میرم !
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
دهخدا تجربهی عشق ندارد ورنه
معنی مرگ و جدایی به یقین هر دو یکیاست
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
وزش باد شديد است و نَخَم محكم نيست!
اشتباه است مرا دورتر از اين كردن....
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد میشد مطمئناً کاج اگر میکاشتم
آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بیسر قدم برداشتم
ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویرانشده
کاش از اول تو را کوچک نمیپنداشتم
آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
آمدی بر سر قبرم... نشد از قبر در آیم
تازه فهمیدهام این بندِ کفن فلسفه دارد!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
همه گفتند مرو، دیدم و نشنیدمشان
مثل این بود به یک رود بگویند:بایست
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
به زلیخا بنویسید، که یوسف بلد است کی به فریاد دل خانه خرابش برسد... #ناشناس @mashaar🌱
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
مینشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
قصه ام را همه خواندند! چگونه ست که او
خاطرات منِ انگشت نما یادش نیست؟!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا..!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد قریب پنج دیوان داشتم
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم!
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
آمــدی بــر ســر قــبــرم، نـشـد از قـبــر در آیــم
تـازه فـهـمـیـده ام ایـن بـنـدِ ڪفــن فـلـسفه دارد..
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱
گفت دیدسٖت مرا این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
#کاظمبهمنی
@mashaar🌱