سپرده ام به دلم تا پی نگاه تو باشد
ز صبح تا به شب و شب به صبح ، ماهِ تو باشد
#روحاللهعمران
@mashaar🌱
از عشق پشیمانم! از این بندِ اسارت!
یک بار غلط کردم و صد بار ملامت
در آینه خود دیدم و، یک قابِ شکسته!
دلگیرم از آیینه از اینقدر شباهت
رفتی تو و با شعر و غزل قبرِ خودم را
میکندم و میگفتم عزیزم به سلامت!
در شهر تو نارنج به دستان چه زیادند
دل خستهام ای یوسف از این دردِ حسادت!
این خواب چه دانم که به صبحم برساند
ترسم که بخوابم برسم تا به قیامت...
#رضاوطندوست
@mashaar🌱
و او از خانه رفت و من برای رفعِ دلتنگی
نشستم رو بہ آیینہ ادایش را درآوردم...
#حسینطاهری
@mashaar🌱
امروز ڪه آیینه جوابش سنگ است
در ذهن زمانه عاشقی هم ننگ است
هر ڪس ڪه نداند تو خودت می دانی
آقا به خدا دلم برایت تنگ است
#میلادعرفانپور
#دلتنگکربلا
@mashaar🌱
ساعات آخراست ، دلم شور میزند ...
آقا چه شد حواله ی کرب و بلای من ...؟
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
@mashaar🌱
چروکِ پیرهنم را اُتو زدم اما
چروک چهره ، بمانَد ، که یادگار تو است...!
#احسانپرسا
@mashaar🌱
مثل برفی که ببارد وسط تابستان
وصل من با تو بعید و چه محال است عزیز
#فاطمهحیدری
@mashaar🌱
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود
از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند...
#فاضلنظری
@mashaar🌱
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون نالهی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بودهام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم.
#سیمینبهبهانی
@mashaar🌱
در شهر من که در آن لبخند کارگر نیست
دستان پینه بسته آثار باستانی ست!
#غلامرضاطریقی
@mashaar🌱
چـنان مشغـول یـادت شـد دل مـن
که رفـت از خاطـرم فـقر و نـداری
#جوادمحمدیدهنوی
@mashaar🌱
شانهات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشتخشت و آجرآجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بهجا
بیتهای روشن و شعلهورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامدعسکری
@mashaar🌱
نادان به عمارت بدن مشغول است
دانا به کرشمه سخن مشغول است
زاهد به فریب مرد و زن مشغول است
عاشق به هلاک خویشتن مشغول است...
#عرفیشیرازی
@mashaar🌱
درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده درخنده ی من بغض عجیبی
#سیدهادیبهشتی
@mashaar🌱
قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هر قبا که بدوزی به قدّ ادراک است
#هوشنگابتهاج
@mashaar🌱
شرمنده ام ای خدا از این غم چه کنم؟!
با معصیت و بندگیِ کم چه کنم؟!
ماه رمضان رفت و اگر عصیان را-
بخشیده نباشی؛ دم ِ مرگم چه کنم؟!
#مرضیهعاطفی
@mashaar🌱
شبیهِ صندوق فطریه ای شدم خالی....
که در محلِ مسیحی نشینِ تهران است
#سعیدصاحبعلم
@mashaar🌱
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آن که جُسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خستهی خزانزده را
حلول کن به تنـم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنه ی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش
دوباره سبز کن،این شاخه ی خزان زده را
دوباره در تن من، روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقـم هزاردستان باش
#حسینمنزوی
@mashaar🌱
لکنتِ شعر و پریشانی و جنجالِ دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حالِ دلم ...
#نجمهزارع
@mashaar🌱
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم! این زخم هم رویش...
#حامدعسکری
@mashaar🌱