عمریست در اجابت خود سنگ میخوریم
نفرین به این دعا که به جایی نمیرسد...
#سیدهتکتم_حسینی
@mashaar🌱
در پیش آن دهان نتوان گفت هیچ حرف
از بس که تنگ بود به جز بوسه جا نداشت
#حسرت_اسفراینی
@mashaar🌱
چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید...؟
#هلالی_جغتایی
@mashaar🌱
هر قدر او چهره میافروخت ما میسوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
#بيدل_دهلوی
@mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
تا که لبخند تو را دیدم به روی دیگری تازه فهمیدم چه خاکی بر سرما رفته است #صادق_نیک_نفس @mashaar🌱
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه...؟
#شیخ_بهایی
@mashaar🌱
روح شیطان را درون ظرف انسان ریختند
گرگ هایی کآبرو از هر چه حیوان ریختند
انقدر گوساله اورده به دنیا سامری
که تمام مارها یکباره دندان ریختند
هدهدان را بال بستند و سَحر با دست سِحر
نقشی از بلقیس بر فرش سلیمان ریختند
مرکب جهل عوام الناس را وارونه نعل
کرده اند و گرد شک را روی ایمان ریختند
تا سیاوش دیو آتش را لگام مرگ زد
فتنه ها کردند و خونش را به توران ریختند
لشگر سایه دهان مهر را با مهر دوخت
شوکران را تیرها در حلق آبان ریختند
شور تار ذالفنون ها را چپاول کرده اند
دوره گردانی که "آتش در نیستان" ریختند
خُلق تنگِ ماهیان تنگ هرگز وا نشد
چون که دریا را به کام این نهنگان ریختند
#ناصر_مرادی
@mashaar🌱
موقع بد حالیام ؛ تنها رهایم کردهای
موقعِ بد حالیات لطفا سراغِ من نیا...
#حسین_راثی
@mashaar🌱
این سفره ها سهم شما پاداش بردارید
از هر قبیله پشت هم بکتاش بردارید
جنگل شما را می دَرَد یک شب که در خوابید
فعلا به جنجال تبرها راش بردارید
وقتی پرستوهایتان با جغد می خوابند
از لانه شاید جوجه ی خفّاش بردارید
در خاک ما نفرت بکارید و سَفیهانه
آینده را از سینه ی فرداش بردارید
من! زهرمارم مثل تاریخِ پر از دردم
دست از سر تلخی این خشخاش بردارید
راه نفس نه! بغض دارم گریه می خواهم
چاقویتان را از گلویم کاش بردارد
#کامیاب_مهری_پور
@mashaar🌱
مثل كوهیم و از این فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقى كردن ما شرح عدم در عدم است
مثل یك تابلوى نیمه ى نفرین شده اى
دست هر كس كه به سوى تو بیاید قلم است
عشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خدا
هر كه از عشق مبّرا بشود ، متهم است
مى روى دور مرو ، بد دل و ناجور مرو
فكر برگشتن خود باش و زمانى كه كم است
قبل رفتن بنشین خاطره اى زنده كنیم
بنشین چاى بریزم ، بنشین تازه دم است
#سیدتقی_سیدی
@mashaar🌱
ترسم خدا نکرده کشد از تو انتقام
آهی که عاشقان به سحرگاه میکشند
#فروغی_بسطامی
@mashaar🌱
کسی چون موج تا کی در کمند پیچوتاب افتد؟
درین دریا به قدر یک حباب آرام میخواهم...
#صامت_اصفهانی
@mashaar🌱
گیرم که به هر حال مرا بردهای از یاد
گیرم که زمان خاطرهها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی... نه شنیدی... نه تو بودی...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
تقویم دروغ است! تو اصلا ننوشتی
میلاد عزیز دل من پنجم مرداد
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی
یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی!؟
یک ذره دلت تنگ نشد خانهات آباد
این بود جواب من دل خستهی عاشق
شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد
باشد گلهای نیست خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب دمتگرم دلتشاد
#محمدرضا_نظری
@mashaar🌱
یادش بخیر گشت و گذاری که داشتیم
با چشمهای هم سر و کاری که داشتیم
حالا رهاتریم اگر چند دورمان
جز دستمان نبود حصاری که داشتیم
سرد آنقدر شدیم که در گوشهی حیاط
پژمرده شد همیشه بهاری که داشتیم
شبها به شوق دیدن هم بسته میشدند
آن چشمهای روزشماری که داشتیم
دیشب بگو چه شد که به خوابم نیامدی؟
یادت نرفته است قراری که داشتیم؟
#علیرضا_نور_علی_پور
@mashaar🌱
و باز... شُرشُر باران میان دلتنگی
و باز... هدفون مشکی و باز آهنگی
و باز... حس عجیبی به دوست داشتنات
و باز... مستی من با خیال عطر تنات
و باز... رفتن تو از کنار من ناگاه
و باز... بر لب من مشت میزند یک آه
و باز... بوسه به دستی که نیست در دستم
و باز... دیدن انگشتریت در دستم*
و باز... بی تو نشستن کنار تصویرت
و باز... گریه به لبخندهای دلگیرت
و باز... هجمهی یادت کنار شببوهام
و باز... جای تو خالی میان بازوهام
و باز... گریهی یک مرد و سینهی دیوار
و باز... یک شب پر دردِ تا سحر بیدار
و باز... شورش یک بغضِ در گلو خفته
و باز... درد دل و حرفهای ناگفته
و باز... حسرتِ تکرارِ آخرین دیدار
و باز... یک پُکِ سنگین به اولین سیگار...
#هخا_هاشمی
@mashaar🌱
در دلم از تو انقلابی بود
نرسیدم ولی به آزادی
#سید_مهدی_موسوی
@mashaar🌱
گفت:
فدای سرت
این نشد یکی دیگر.
و نمیدانست
این که رفت ″جان″ بود
و آدمی را همین یک بیش نیست!
#رضا_کاظمی
@mashaar🌱
مامان! تمام زندگیام درد میکند
دارد چکار با خودش این مرد میکند؟!
دارد مرا شبیه همان بچّهی لجوج
که تا همیشه گریه نمیکرد میکند
این باد از کدام جهنّم رسیده است
که برگ، برگ، برگ مرا زرد میکند
هی میرسد به نقطهی پایان،به خودکشی
یک لحظه مکث، بعد عقبگرد میکند
ابری ست غوطهور وسط خوابهای مرد
که آتش نگاه مرا سرد میکند
بی فایدهست سعی کنم مثلتان شوم
دنیای خوب! باز مرا طرد میکند
هی فکر میکنم… و به جایی نمی رسم
هی فکر میکنم… و سرم درد میکند
#سید_مهدی_موسوی
@mashaar🌱
بعدِ یک عمر
تازه فهمیدم
جسدی لایِ
پیرهن بودم...!
#علیرضا_آذر
@mashaar🌱
گوشهاى دارى بميرم؟! غار باشد بهتر است
مرد عاشق از خودش بيزار باشد بهتر است
"سر" كه با زانو رفاقت مىكند از غم پُر است
همدمش عمرى اگر ديوار باشد بهتر است
وقت دلتنگى چه شيرين ترشرويى مىكنى
برگ گل گاهى كنارش خار باشد بهتر است
با خودم گفتم -نمى شد راه آسانتر شود؟-
عشق پاسخ داد: ناهموار باشد بهتر است
باز با يادت نوشتم، باز بارانى شدم
چشم شاعر اندكى نمدار باشد بهتر است...
#ايمان_فرقانى
@mashaar🌱
ناخوش شدهام درد تو افتاده به جانم
باید چـــه بگویم به پرستار جوانم؟
باید چه بگویم؟ تو بگو ، ها؟ چه بگویم
وقتی کـــه ندارد خبــــر از درد نهانم؟
تب کردهام امــا نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه جانم
بیمـــــاری من عامل بیگانـــه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟
لب بستهام از هرچه سوال ست و جواب ست
می ترسم اگـــر بـــــاز شود قفــل دهانـــم
این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تـــو از زیـر زبانــم!
میپرسد و خاموشم و میپرسد و خاموش...
چیزی کـه عیانست چه حاجت به بیانم *
#بهروز_یاسمی
@mashaar🌱