eitaa logo
مشعل اندیشه
90 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
4 فایل
خدایا نور اندیشه و تفکر و ایمان را بر دلهای ما بتابان
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 🎤 به حبیب گفتم: وضع خط خوب نیست، گردان را ببر جلو. آهسته گفت: بچه‌ها بخاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند...!😔 امکان برگرداندن آن‌ها به عقب نبود و بچه‌ها با همان حال خراب، شش روز در حال دفاع بودند….. 😔 حبیب گفت: اگه می‌تونی یکی از بچه‌های مجروح را ببر. گفتم: صبر کن با بقیه بفرستم شون عقب. حبیب اصرار کرد؛ سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند. گفتم: باشه. دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد، ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می‌داد. سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد. تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم. گفتم: برادر اسمت چیه؟❓ جواب نداد، نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهایی می‌گوید. فکر کردم لابد اولین بار است جبهه آمده و زخمی شده، کُپ کرده[خیلی ترسیده] برای همین دیگه سوال نکردم . مدتی بعد مؤدب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد. گفتم: چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟ گفت: نماز می‌خواندم !! نگاهش کردم، از زخمش خون می‌زد بیرون… گفتم: ما که رو به قبله نیستیم، تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه! گفت: حالا همین نماز را می‌خونیم تا بعد ببینیم چی می‌شه؟ 😔 و ساکت شد. گفتم: نماز عصر را هم خوندی؟ گفت: بله. گفتم: خب صبر می‌کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می‌کردی، آنوقت نماز می‌خوندی! گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خوندم، رد و قبولش با خدا...🙏 گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست، یک جراحت مختصره زود بر می‌گردی پیش دوستات.. با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست و إلّا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی‌خونه!🙄🤔 درِ اورژانس پیادش کردم و گفتم: باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد! با برانکارد آمدند ببرنش. گفتم: خودش می‌تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه‌ای آن‌جا بودم بعد خواستم بروم؛ رفتم پست اورژانس پرسیدم: حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند: شهید شد، با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت…..😳 تمام وجودم لرزید. 😭 بعدها نواری از شهید شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده بود: 📢 آهای بسیجی ! خوب گوش کن چه می‌گویم! من می‌خواهم به تو پبشنهاد یک معامله‌ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود!😳 منِ دستغیب حاضرم یکجا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه‌ها و تهجدها و شب زنده‌داری هایم را بدهم به تو؛ 👈 و در عوض، ثواب آن دو رکعت نمازی که تو در میدان جنگ بدون وضو ، پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده‌ای را از تو بگیرم! آیا تو حاضر به چنین معامله‌ای هستی؟!😳😭 📚 از خاطرات «سردار شهید حاج حسین همدانی در کتاب مهتاب خیّن» 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 یه روزی توی یه کشور با ۸۰ ـ ۹۰ میلیون جمعیت یه عده‌ی کم پیدا شدن و خواستن ساز مخالف بزنن میگفتن باید عوض بشه‼️ میگفتن نداریم‼️ .... برای رسیدن به هدفشونم از هیچ کاری کوتاهی نکردند از خراب کردن اموال عمومی تاااا زدن و کشتن مردمی که همراهیشون نکرده بودن تو این اوضاع و احوال جوونهایی پیدا شدند و گفتند "ما برای آرامش و امنیت این کشور، خون دل خورده‌ایم" و رفتند تا نذارند دشمن داخلی پاش رو از گلیمش درازتر کنه یکی از اون جوون ها روح الله بود جوون ورزشکار و امید دل مادر و پدر... اغتشاشگرها اینقدر زدنش تا شهید شد باورتون میشه؟ مدعیان آزادی، حق زندگی کردن رو از یک جوون ۲۰ ساله گرفتند ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی 🥀 دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"