eitaa logo
جامعه‌ایمانی‌مشعراستان‌یزد
801 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ اخبار؛اطلاع رسانی ها؛جلسات؛گزارشات؛ایده ها خوشحال مشم که ما رو دنبال کند... https://eitaa.com/joinchat/681836681Ca09c825ee2 ارتباط با ادمین : https://eitaa.com/Aht_313
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر : بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم ! ! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا؛ تکرار کردم! سحر برخاست،آبی نوشید! گفتم : دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! ! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم : پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛نداریم،نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا؛ که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت : حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! ! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌ هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، . من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟! چقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها همین است؛ سکوتشان است سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند! ┄┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/mashar_yazd