eitaa logo
مشعر قزوین
364 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
73 فایل
اجتماع هیئات حسینی قزوین
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم کشتی شکست خورده‌ی طوفان گریه‌ایم امشب عجیب بی سر و سامان گریه‌ایم ما غیرِ گریه پیش تو چیزی نداشتیم این آبروی ماست به قربان گریه‌ایم با رو به کربلا شده شاید که جان دهیم یا اینکه رو به سوی خراسان گریه‌ایم وقتی نداشتند حُرمتِ مهمان کربلا حُرمت نگاه داشته مهمان گریه‌ایم دامان لطف را نکش از دست های ما جان تو دلشکسته به دامان گریه‌ایم   یعقوب چشم‌های شما هم سفید شد یوسف کجاست خسته‌ی کنعان گریه‌ایم با گریه زخمهای شما خوب می‌شود حیران چشمهای تو حیران گریه‌ایم بیچاره‌های امشب احوال زینبیم آواره‌های شام غریبان گریه‌ایم امشب صدای پای عمو میرسد هنوز فردا میان خیمه‌ی سوزان گریه‌ایم امشب هنوز حس یتیمی نیامده است فردا اسیر هِق‌هِقِ طفلان گریه‌ایم @mashareqazvin
بسم الله الرحمن الرحیم علیها دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد در راه  کارِ زجر فقط این دو کار بود یا پشتِ دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خونِ تازه  رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمانِ شام طفلت نشست و دستِ دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رُباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم میخورَد گره با خارهای دور و برم میخورَد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسویِ من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دخترِ شامی نگاه کرد بال و پَرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دخترانِ شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ،  نمیرَوَم من جز به روی دوش عمویم نمیرَوَم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از  رویِ این طبق بویِ تنور می‌رسد از بویِ این طبق بابا رسیده پاره گلو رویِ دامنم عمه چقدر ریخته مو رویِ دامنم این هدیه خوب  گریه‌ی ما را بلند کرد این زخمِ چوب  گریه‌ی ما را بلند کرد @mashareqazvin
بسم الله الرحمن الرحیم در غار حرا سینجلی می‌گویند از نور نبی و از ولی می‌گویند تثلیث مسیحیان شکست و زین بعد الله محمد و علی می‌گویند انوار شگفت ایزدی می‌آید با جاه و جلال احمدی می‌آید آنروز خدیجه دید از غار حرا یک دسته گل محمدی می‌آید فرمود خدا که دین حق غالب هست تا هست نبی برای حق طالب هست پیروزی از آنِ دینِ احمد باشد وقتی که علی ابن ابی طالب هست در آرزوی آل علی می‌گردند هی آمده دنبال علی می‌گردند جبریل رسید و گفت در عرش فقط دورِ سر تمثال علی می‌گردند لطف ازلیِ بی نهایت این است توحید و نبوت و امامت این است باید که به بعثت حقیقی برسیم معنی ادامه دار بعثت این است عمریست که دلواپس مهدی هستیم دلسوخته‌ی بی کَسِ مهدی هستیم جبریل دوباره  بعثتی می خواهیم ما منتظر مبعث مهدی هستیم @mashareqazvin