سحری معمولا چای نون و حلوا شکری یا چای و نون و پنیر
افطار هم که معمولا چای و نون و حلوا شکری یا چای و نون و پنیر
اما از زرشک پلو بیشتر میچسبه بخدا
یکی یکی همدیگه رو پیدا میکنن
و چند تا میشن دور هم میشینن رو خاک و چفیه رو پهن میکنن و بعد از تعارف و قبول باشه به هم توی دهن هم دیگه لقمه میذارن و میگن منم دعا کن رفیق
دعای سماوات
جوشن کبیر
دعای فرج
زیارت عاشورا
هر کدوم یک چیزی زیر لب زمزمه
توی سنگر
رو به دشمن
چشم از دنیا شسته
اصلا قابل توصیف نیست حس و حالشون
اما خداییش ماه مبارک امسال
بدون حاج منصور تا نیمه شب و بدون کهف الشهدا تا سحر
صفای کمتری داره هااااااا
خدا ریشه ی کرونا رو بکنه تا این نامردایی که به بهونه ی این ویروس همه جا رو باز کردن اما اماکن مذهبی رو بستن بهونه ی دیگه ای نداشته باشن
یادمرتضی عطایی بخیر
سال نود و پنج
هر شب حرم اقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام پیام و عکس میفرستاد و نایب الزیاره بود
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست حرفهاي دل یک جامانده از شهدا شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفترمشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه... @seyed_motarjem
https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
سلام
خوبی؟
خدا کنه برات پیش نیاد
هر چند که هر کسی توی زندگیش حتی اگر شده یکبار ، ولی با مغز استخونش احساسش کرده ...
چیو؟!
الان میگم
همون دردی رو که هیچ درمونی براش نیست
ببین همه ی درد ها و امراض (البته دور از جون جمع ) دوا و درمون داره
حتی همین کرونا که هیچ دارویی براش اختصاصی ساخته نشده اما خیلی ها با همون داروهای قدیمی خوب شدن و بهبود یافتن
ولی دلتنگی ...
فقط بک درمان داره
اونم وصال ...
بیاین با زبون و چشم و دل روزه دار دعا کنیم :
الهی هیچکسی از رفقاش جانمونه ...
دعا کنیم :
الهی هر کی جامونده به رفقاش برسه
دعا کنیم این چشمهای دور مانده از جمال حضرت حجت عجل الله کور نشه قبل از زیارت اقا
توی یک غروب حلبی نشسته بودیم گپ میزدیم
چشاش غرور خاصی داشت ولی لحن اروم و صبور ...
زبان ساده با گویش افغانستانی
لباسهای خاکی و پر از نشونه های ایثار و فعالیت
کل کل مون بالا گرفت و اون میگفت من
من میگفتم من
گفت برو بابا من اعلامیه ی شهادتم رو هم طراحی کردم خودم
زدیم زیر خنده ...
از بچه های فعال و کار درست زرهی بود
یک مجروحیت شدید گرفت و دیگه نمیتونست توی زرهی باشه
تصمیم گرفت بیاد و پشتیبانی تیپ کار کنه
تا اخرین نفر از بچه ها غذا نمیگرفت غذا نمیخورد
تا همه تجهیزات رو بین همه تقسیم نمیکرد نمینشست