eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
120 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و هفت🌹 «فصل بیست و پنجم» 🌹هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده‌ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است... ای اهل ایمان!🍃 🌺آن هنگام که دفترچه خاطرات روزانه مرا از زیر متکایم ناغافل تک می‌زنید و بلند بلند می‌خوانید و به خط من می‌خندید☺️‌، به روزی بیاندیشید که من بین شما نباشم و آن روز از درد دلتنگی و غم دوری من‌، همین چند ورق کاغذ و خط کج و معوج مرا خواهید خواند و صد البته خواهید گریست!!😭 باشد که رستگار شوید... اصلاً هم معلوم نیست که روی سخنم با محمد رضا است!🍃 🌺همین که اورژانس خلوت می‌شود و می‌خواهیم نفسی تازه کنیم، دفترچه‌ام را طی یک عملیات پیچیده برمی‌دارد و می‌رود یک گوشه‌ای که دور از دسترسم باشد و هر کلمه‌ای که نمی‌تواند بخواند هی تکرار می‌کند:«خدایی محمد حسن زشته برای تو، این چه خطیه آخه!!!» و خوابگاه از صدای خنده😊 دست جمعی رفقا می‌رود روی هوا‌... و این‌گونه است که تفریحات سالم کادر درمان در زمان جنگ جور می‌شود. این‌ها را نوشتم که بگویم مرگ از رگ گردن هم نزدیک‌تر است به انسان!🍃✨🍃 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 «فصل بیست و ششم» 🌹گاهی وقت‌ها اینجا یادم می‌رود که زمان با چه سرعتی درگذر است... قرار است امشب سید حسن نصرالله برای جوامع عربی سخنرانی✨ کند. هر نیم ساعت یکبار به محمد رضا می‌گویم: «یادم بنداز امشب سخنرانی سید رو گوش بدیم!» او هم با خونسردی‌، هر نیم ساعت یکبار جواب می‌دهد: «الان گفتی اینو!» و بعد با هم می‌خندیم‌، هر نیم ساعت یکبار!!!🍃 🌷نیروهای سوری بیمارستان هم مثل ما منتظر سخنرانی هستند. فقط یک تلویزیون داریم که آن هم داخل اتاقک نگهبانی بیمارستان است و در اختیار آقا ماجد!🍃 💐موعد سخنرانی فرا می‌رسد و ما به خاطر سرمای منطقه‌ مایر، پتو می‌پیچیم دور خودمان و می‌رویم اتاق آقا ماجد! سخنرانی شروع شده است؛ فقط من و محمد رضا فارس زبان هستیم و بقیه عرب‌اند!👌 تقریباً می‌توانیم متوجه سخنان سید حسن نصرالله بشویم. بیست دقیقه از سخنرانی می‌گذرد‌... سکوت عجیب اتاقک نگهبانی خیلی مشکوک است.🤔 یک دفعه محمد رضا می‌زند به پهلویم و به پشت سرمان اشاره می‌کند! برمی‌گردم و نگاه می‌کنم و.... صدای انفجار نابهنگام و بلند خنده😂 من! عجب صحنه‌ای! همه ده ـ یازده نفری که با ما آمده‌اند خوابشان برده است!!! از صدای قهقهه‌ من‌، بچه‌ها از خواب می‌پرند. به عربی می‌گویم:« منو محمد رضا هر دو فارس هستیم و خیلی هم عربی بلد نیستیم‌، داریم سخنرانی سید حسن✨ رو می‌بینیم، اون وقت شماها که عرب هستین گرفتین خوابیدین؟!» با گفتن این حرف‌، می‌خندند و می‌گویند: «آره واقعاً، شما دو تا ایرانی از ما مشتاق‌ترید انگار!»سخنرانی سید تمام می‌شود و امشب هم با این ماجراها خاطره‌ای می‌شود برای خودش!🍃 🌻قرار است با محمد رضا برویم ژنراتور برق بیمارستان را خاموش کنیم و بعد بخوابیم‌. قبلاً که بیمارستان الحاضر بودیم به جای خاموش کردن ژنراتور، نصف شب با دکتر سلیمان می‌رفتیم گشت می‌زدیم و مچ آن‌هایی که از برق بیمارستان استفاده می‌کردند می‌گرفتیم.🍃✨🍃 ادامه دارد ........ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و هشت 🌹 «فصل بیست و هفتم» 🌹امروز پانزدهم اسفند 1394است. بین حلب و مرکز درگیری‌، در منطقه‌ای به نام خناصر، یک پست امداد تخصصی زده‌اند. از بهداری حلب‌، اعلام شده که یک تیم اورژانس‌، ✨جهت جابه‌جا شدن با نیروهای خناصر به پست امداد‌، اعزام شوند‌. مسئول بیمارستان الحاضر میلاد و حمزه را که داوطلب هستند معرفی کرده‌است.🍃 🌷از طرفی بیمارستان مایر تقریباً غیرفعال شده و بیشتر مراجعات منحصر به مردم عادی است، چون فعلا مرکز درگیری جایی دورتر از مایر می‌باشد. گذشته‌ام را مرور می‌کنم و می‌بینم محمد حسن قاسمی❣‌، در تمام زندگی 26ساله‌اش، هرگز آدمی نبوده که یک جا بنشیند و استراحت کند و با آرامش‌، چای داغ بنوشد و ظهر که می‌شود برای خودش دراز بکشد و ساعت 10شب هم با خیال تخت‌، برود بخوابد. حالا که‌ آمده‌ام این‌جا‌، دلم نمی‌خواهد بی‌کار بمانم. اصرار می‌کنم و مرا هم با میلاد و حمزه می‌فرستند پست امداد‌. انگار خدا دارد نگاهم می‌کند که این طور با دلم راه می‌آید.🍃 🌺سمت غروب‌، حرکت می‌کنیم به سمت خناصر. باران نم نمی‌می‌بارد و هوا رو به سردتر شدن می‌رود. شب از راه می‌رسد‌، یک شب عجیب و تاریک و گنگ! آمده‌ایم روستایی اطراف خناصر‌، جایی خالی از سکنه و نیمه متروکه‌.🍃 ا🌻ینجا فقط 5-4 کیلومتر با نیروهای داعش فاصله است و بین ما‌، دریاچه‌ نمک قرار دارد و چراغ‌های مقر دشمن کاملاً دیده می‌شود. مسجد روستا را به پست امداد اورژانس تبدیل کرده‌اند‌. در اولین نگاه‌، پنجره‌های کوچک مسجد 💫را می‌بینم که تمام شیشه‌هایش شکسته و قاب پنجره‌ها با پتوی سربازی پوشانده شده است. در که بسته می‌شود دیگر هیچ نوری به داخل راه ندارد.🍃 💐یک گوشه از مسجد‌، اتاق عمل شده است و در ضلع دیگر‌، چادر زده‌اند برای استراحت‌. موتورهای برق تا ساعت 11 شب روشن‌اند و بعدش همه جا سیاهی مطلق می‌شود. آب‌، قطع است و تانکر بزرگی برای استفاده ‌، کنار ساختمان مسجد گذاشته‌اند.🍃 🌸ما سه نفر کارشناس بیهوشی با برادران فاطمیون جمعاً 10 نفر هستیم‌. نیمه شب است و مجروح نداریم و دو به دو با اسلحه‌، پست می‌دهیم‌. یاد آقا رضا🌿 می‌افتم که همیشه می‌گفت:«تو چاقی!! گلوله بخوری فقط بوی دنبه ازت میاد!!»🍃✨🍃 ........ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️نام پدر :اكبر ▪️تاریخ تولد 1339/08/21 ▪️محل تولد : آبادان ▪️تاریخ شهادت : 1361/02/24 ▪️محل شهادت : پاسگاه شهابي(خوزستان) ▪️درجه : استوار1 ▪️استان سکونت : كرمان(رفسنجان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و نه🌹 «ادامه فصل بیست و هفتم» 🌹از یادآوری چهره و‌صدای خنده ممتد آقا رضا که در ذهنم تداعی شده است خنده ام می‌گیرد را تصور می‌کنم که گلوله به شکمم خورده و یک لحظه با یادآوری بوی چربی سوخته‌، آرام می‌خندم!🍃 🌺این‌جا در تاریکی و خلوت شبانه، آرامش غیرقابل وصفی دارم؛ حس و حال رزمنده‌ای که بی‌هراس جان‌، گاهی امدادگر می‌شود و گاهی می‌جنگد...✨ چه لذتی دارد خدمت‌، وقتی خطر بیخ گوش تو باشد و آرام باشی و جان عزیزت را کف دست بگذاری برای رضای حضرت عشق! لبخند رضایت خدا 💫را با تمام وجودم حس می‌کنم و دلم می‌خواهد از شوق حال خوشی که دارم‌،‌ های‌های گریه کنم!🍃 💐هوای سرد زمستان و تاریکی شب، سکوت مبهم خناصر، چراغ‌های روشن💥 داعش در آن سوی دریاچه و من و اسلحه‌ام و داروهای بیهوشی، همه آن چیزی است که برای رسیدن هم‌زمان به آن‌ها مدت‌ها خودم را به هر دری زده بودم و در این مقطع از زمان‌، به آرزویم رسیده‌ام!🍃 🌻وقت نماز صبح است‌. وضوی دلچسبی در این سوز و سرما می‌گیرم و با تکبیر بلند، روحم می‌رود به آسمان و انگار پاهایم می‌خواهند از زمین کنده شوند.🍃 🌷هوا روشن می‌شود و دوباره صدای رفت و آمد ماشین‌ها می‌آید، جاده را شب‌ها به علت ناامنی💥 و حمله مسلحین به خودروهای می‌بندند. این‌جا‌، صبح صدای حرکت خودروها‌، اولین صدای جریان دوباره‌ زندگی است.....🍃 🌸با میلاد و حمزه‌، کنار دریاچه قدم می‌زنیم و بعد از کلی شوخی و سربه‌سر گذاشتن‌، میلاد شروع می‌کند به فیلم گرفتن از مناظر اطراف و همان طور که فیلم‌برداری می‌کند‌، حرف‌های‌مان رنگ و بوی شهادت به خود می‌گیرند.🍃 🌺قیافه‌اش شبیه خبرنگارها می‌شود و رو به من‌، با جدیت می‌گوید:«من برای شما دعا🤲 می‌کنم که شهید بشوید اما نه الان! سال‌های سال این محاسن شما در راه اسلام و ایران و انقلاب اسلامی سفید بشود‌، اون موقع به شهادت❣ برسید...» می‌زنم به دشت کربلا و جواب می‌دهم:«نه!! ما یه جون ناقابل داریم که کف دست گذاشتیم و اومدیم منطقه، هر وقت خدا خواست و حضرت زینب(س) طلبید ما اعلام آمادگی کردیم.»🍃 🌹آخر گفت‌وگوی‌مان‌، تنها هدفم از زندگی را برایش روشن می‌کنم و با تأکید خاصی می‌گویم:«ان‌شاءالله که بتونیم خدمت کنیم!»🍃 🌻آن‌قدر غرق در فکرهایم شده‌ام که حواسم نیست فیلم گرفتن میلاد تمام شده است‌. همچنان قدم می‌زنیم و من در رویایم خود را امدادگری می‌بینم که با لباس نظامی✨ روی زمین هویزه راه می‌رود. قدم زدنی در کار نیست! این روزها انگار روحم دارد پرواز می‌کند از شوق رسیدن به رویاهای همیشگی‌ام...🍃✨🍃 اللّهُم الرزُقْنی توفیق الشهادة فی سَبیلِک! ........ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🔹️ ♦️شهید مهدی باکری در مورد تنها چاره ساز ما،صدق نیت و خلوص در عمل می‌گوید... 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : سی🌹 «فصل بیست و هشتم» 🌹می‌نویسم آخرین شب سال! تو بخوان خستگی یک سال دویدن و نفس زدن برای رسیدن! الان که فرصتی شده تا دوباره چند خطی بنویسم‌، آخرین شب✨ سال 1394 است‌. رفته‌ام یک جای دنج برای خودم پیدا کرده‌ام که دست محمد رضا نرسد. آرام گرفته‌ام و دارم به یک سال گذشته فکر می‌کنم‌. چه فراز و نشیبی! چه روزهای تلخ و شیرینی!🍃 🌷من و این حجم سنگین اتفاقات عجیب‌، شانه به شانه هم‌، این راه طولانی را آمده‌ایم تا به‌امشب برسیم! پارسال این موقع‌، اصلاً فکرش را نمی‌کردم که آخرین شب سال بعدش این‌جا در خدمت حضرت زینب(س)❣ باشم.🍃 🌸فعلاً در بیمارستان مایِر مستقر هستیم این‌جا قبلاً کارخانه‌ صابون‌سازی بوده و حالا تبدیل به بیمارستانی کوچک و صحرایی شده است. اورژانس از صبح خلوت است‌. به نظرم عید آرامی خواهیم داشت.🍃 🌺اوضاع منطقه بد نیست؛ امروز هم اصلاً مجروح نداریم به جز یکی از نیروهای فاطمیون 💥بهداری که پایش زخمی شده و بخیه لازم دارد. با کتامین بیهوشی سبک می‌دهم و بچه‌ها‌، انگشت پایش را بخیه می زنند.🍃 🌸فرصتی اگرپیش بیاید فردا بعد از تحویل سال با بچه‌ها می‌رویم مایرگردی! این‌جا بهار‌، انگار زودتر شروع شده است. مایر‌، روستا‌ی زیبا و سرسبزی🌟 در اطراف بیمارستان است که بیشتر به بهشت می‌ماند.🍃 💐امروز صبح از ترس شلوغ شدن خط‌ها در روز عید، زنگ زدم شهر کرد و با همه‌ خانواده حرف زدم و زودتر از موعد‌، عید را تبریک❣ گفتم. اقوام هنوز فکر می‌کنند من درمانگاه کربلا هستم و تقریباً کسی از ماجرای اعزامم خبر ندارد.🍃 🌻البته تصمیم گرفته‌ام در اولین فرصت پدر و مادرم را به کربلا ببرم شاید برای آخرین بار امشب دلم چه‌قدر آرام است‌. چند وقتی است احساس سبکی✨ دارم انگار روی هوا هستم. هر چه فکر می‌کنم می‌بینم کار نیمه تمامی ندارم که نگرانش باشم به جز یک موضوع!🍃 🌷گاهی نگران اتفاقی هستم که دارد آرام و بی‌صدا شکل می‌گیرد. این‌که دوستان مذهبی🌟 ما خود را درگیر مسایل جانبی کرده‌اند و از ادامه‌ تحصیل باز مانده‌اند... این ماجرا برایم دغدغه‌ای شده است که گاهی نمی‌گذارد شب‌ها راحت🌿 بخوابم. با این حساب‌، ممکن است آرم‌آرام‌، انقلاب‌مان به قول حضرت امام(ره) به دست نااهلان که بویی از اخلاق اسلامی نبرده‌اند بیفتد. و این یعنی زنگ خطر! نگرانم! و جز این درد دیگری ندارم‌. خودم هم تصمیم گرفته‌ام به لطف خداوند‌، 🤲اگر عمری باقی باشد پس از پایان مأموریتم ادامه تحصیل بدهم.🍃✨🍃 ............... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا