☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 9⃣1⃣)🌹🍃
#لوطی_ها(۱)
♦️هفت کچلون یا برادران هفت کچلان به برادران حاج عباسی اشاره دارد که از لوطی ها و به اصطلاح از گنده لات های جنوب شهر تهران در محله باغ فردوس خیابان مولوی به شمار می آمدند. آن ها هشت برادر به اسامی: عباس، محمد، غلامعلی، صفر، شعبان، احمد، محمود و امیر حاج عباسی بودند آنها گرچه هشت نفر بودند و گرچه هیچ یک از آن ها کچل نبودند اما خود نیز خودشان را به همین نام می خواندند ظاهرا از آنجا که در جوانی و نوجوانی با موهای تراشیده و کله های تیغ زده در جلوی مردم ظاهر شده و به اتفاق یکدیگر در دعواها و چاقوکشی ها شرکت می کردند اسم در کردند و به هفت کچلون مشهور شدند.
♦️دار و دسته هفت کچلون جز دوستان و اطرافیان حسین رمضون یخی محسوب می شدند و به اصطلاح دنباله او بودند آن ها در اقدامات و جار و جنجال هایی که حسین رمضون یخی به راه می انداخت به نفع او به میدان می آمدند و مبارزه و بزن بزن راه می انداختند. آن ها در دعوای معروف سال۱۳۳۰ در دسته حسین رمضان یخی بودند و با طیب درگیر شدند سپس با یکدیگر آشتی کردند بعد از آن هفت کچلون عملاً به اطرافیان طیب پیوستند برادران هفت کچلون در جریان وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مانند طیب جز افرادی بودند که به نفع محمد رضا شاه به خیابان های تهران آمدند اما وقایع خرداد ۱۳۴۲ میان لوطی ها دو دستگی و بلکه چند دستگی ایجاد شد عده ای مثل شعبون بی مخ همچنان حامی شاه باقی ماندند و از این طریق به نان و نوایی رسیدند.
♦️جمعی دیگر که شاخص آن طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی بود جز هواداران امام خمینی تلفی شدند که اولی به همراه حاج اسماعیل رضایی به شهادت رسید و حسین مدتی متواری شد و جان سالم به در برد اما هفت کچلون گرچه در ۲۸ مرداد در متن وقایع حاضر بودند اما در ۱۵ خرداد واکنش مشخصی از خود نشان ندادند. طیب را می توان از بنیانگذاران دسته عزاداری در میان لوطی ها دانست. بعد از او حسین رمضون یخی نیز به برپایی هیئت عزاداری و راه انداختن در دسته در ایام دهه ماه محرم اقدام کرد که هفت کچلون نیز جز دسته او بودند.
♦️هفت کچلون بعدها برای خود هیئت مستقلی راه اندازی کردند که هیئت معروف به ابوالفضل ها تا امروز در باغ فردوس برقرار است. در محرم دسته رمضون یخی و هفت کچلون به دسته طیب خان ملحق می شدند و جمعیت بی نظیری جمع می شد.
♦️در آن سال ها در ضلع شمال چهار راه مولوی پرچمی نصب می شد که بر روی آن نوشته شده بود هیئت عزاداران حسینی جوانان جنوب شهر که بر روی آن آرام دو دست به هم پیوسته دیده می شد که نشانی از آن اتحاد و صمیمت طیب خان و حسین رمضان یخی بود.
♦️در میان گردن کلفت ها و لوطی های آن زمان اشخاص بسیاری بودند که هر کدام درگوشه ای از شهر برای خودشان برو بیایی داشتند. برخی از آن ها به دلیل درگیری و شرارت هایی که انجام دادند منفور مردم شدند اما از برخی هنوز نام نیک به جا مانده شخصیت های منفور زیاد هستند.
♦️یکی دیگر از لوطی ها مصطفی بود مصطفی پادگان دادکان که به مصطفی دیونه معروف شد یک بار در روزگار جوانی با طیب درگیری لفظی پیدا کرد. مصطفی با قمه به جلوی خانه طیب رفت. طیب از پنجره خانه اش نگاهی به او کرد و گفت: الان گروهبانی برو هر وقت سرهنگ شدی بیا او هم رفت بعد ها این دو نفر حسابی با هم رفیق شدند.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🏝#روزتبخیرمولایمن🏝
⚘صدای پای #ماه_رمضان
به گوش میرسد
و من یقین دارم
سر سفره مهمانی خدا
بهترینها
نصیب کسی خواهد شد
که دلش،
ظهور شما را آرزو کند ...
داروندارم تویی
از زندگی⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 0⃣2⃣)🌹🍃
#لوطی_ها(۲)
♦️مصطفی برای خودش یلی بود یک بار با ساطور زد تابلوی بالای کلانتری را از وسط نصف کرد همه ترسیده بودند بعد خطاب به آرم شیر و خورشید درون این تابلو فریاد زد: حالا بگو تو شیری یا من؟ یک بار همین مصطفی، در دوران جوانی، با جمع داش مشتی های شب جمعه میرن باغ خاله توی فرح زاد، از آن طرف، روحانی وارسته آقا سید مهدی قوام که خیلی مشتی بوده به باغ خاله می آید. شاگردان آقا سید مهدی، مصطفی را می بینند و می گویند: امشب یک کم مراعات کنید چون آقا سید مهدی قوام آمده مصطفی بلند می شه و میره خدمت آقا و پیشونی آقا سید مهدی رو ماچ می کنه و می گه: ما نوکر سیدها هستیم. آقا سید مهدی می گه: ما می خوایم مثل شما داش مشتی بشیم قانونش رو برای ما بگو مصطفی می گه: قانونش اینه که هر جا نمک خوردی، نمکدون رو نشکنی آقا سید مهدی نگاهی به مصطفی می کنه و می گه: خوب، این قانون ما هم هست اما شما حرف می زنی یا عمل می کنی؟ مصطفی سکوت می کنه آقا سید مهدی میگه: شما این همه نمک خدا رو خوردی چرا نمکدون می شکنی؟ می گن این حرف مصطفی رو زیر و رو می کنه و عوض میشه مصطفی از همان جا با آقا سید مهدی قوام رفیق و عاقبت به خیر می شه.
♦️هیئت محبان الزهرا توی محله پاچنار تهران، یادگار ایشونه یادگار کسی که دیوانه اهل بیت شد و بعد از آن شد مصطفی دیونه. او در بازار مشغول کار شد این اواخر مکه رفت و آدم بسیار مؤمن و متدین و عاقبت به خیر شد.
♦️حالا از دوره لوطی ها و مشتی های آن زمان حداقل نیم قرن گذشته است دوران آن ها تمام شده است. آن ها یکی پس از دیگری در بی خبری رفتند و سبک زندگی مردم هم تغییر کرد اما آنچه از خوبان آن ها مانده نام نیک است که برده می شود.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🏝 بهمهمانیخدانزديکمیشویم🏝
سفره مهمانی خدا گسترده شده است.
فرشتهها
بغل بغل برکت و رحمت و مغفرت را
به زمين آورده اند.
«مهربان ترين»
سفره رحمتش را گشوده است،
با وجود همه اشتباهات ما،
سفرهای به وسعت ماه مبارک !
که سراسر دنيا را
از زمين تاعرش را فراگرفته است.
وقت آن شده است که ماه #رمضان را
در خانههايمان ميزبانی کنيم
وقت آن شده است که
برای اهل خانهمان خاطره خوبی
از ماه مبارک فراهم بياوريم
خاطرهای شبيه آنچه که
از ماه رمضانهای کودکیمان داريم،
خانه را پر از مهربانی و آرامش کنيم
و بگذاريم عطر ماه خدا در خانهمان بپيچد.
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 1⃣2⃣)🌹🍃
#نهم_اسفند(۱)
روز شمار روزنامه اطلاعات به بررسی اوضاع کشور در دهه سی پرداخته که در زیر به خلاصه ای از آن اشاره می کنیم. دکتر مصدق و وزاری همراه او به پشتوانه مردم و روحانیت در ۲۹ اسفند ۱۳۳۰ توانشتند صنعت نفت ایران را ملی کرده و دست دولت هایی مثل انگلیس و آمریکا را از نفت ایران کوتاه کنند پس از اثبات حقانیت ایران در دادگاه لاهه در خصوص ملی شدن صنعت نفت، مصدق خواستار افزایش اختیارات خود و عهده دار شدن وزارت جنگ شد این امر یعنی کوتاه کردن دست شاه در امور کشور به دنبال مخالفت محمد رضا با این خواسته مصدق استعفای خود را تسلیم شاه کرد و شاه بی درنگ فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را صادر کرد. آیت الله کاشانی و برخی علما، زمانی که از این جریانات اطلاع یافتند به مخالفت شدید با قوام بر خواسته و با صدور اعلامیه ای مردم را به مبارزه تشویق کردند این در حالی بود که دکتر مصدق به احمد آباد زادگاه خود رفته و سکوت اختیار کرده بود در روز ۲۹ تیر ماه ۱۳۳۱ آیت الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد که اگر قوام نرود اعلام جهاد می کنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت می کنم.پ س از این موضع گیری قاطع در سی ام تیر ماه ۱۳۳۱ بازار تعطیل شد و مردم به خیابان ها ریختند و سرگنونی قوام شدند به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عده ای به شهادت رسیدند. شاه وزیر دربار خود را به محضر آیت الله کاشانی فرستاد تا با دادن امتیاز ایشان را به سکوت وادار کند اما آیت الله کاشانی با لجن تندی به وزیر دربار گفت: اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بازنگردد شخصا به خیابان رفته و مبارزه مردم را مستقیما متوجه دربار می کنم. سرانجام شاه مجبور شد در مقابل قیام مردم و موضع گیری روحانیت عقب نشینی کند. مصدق بار دیگر در حالی که وزارت جنگ را نیز به دست آورده بود بر سر کار برگشت. اما مصدق قدر این فرصت را ندانست از همان ابتدای بازگشت با آیت الله کاشانی اختلاف پیدا کرد مصدق به نصایح ایشان واکنش منفی نشان داد و کم کم پای افراد نزدیک به حزب توده و کمونیست در حکومت باز شد. مصدق پشتوانه روحانیت و مردم را به تدریج از دست داد چند ماه بعد شرایط کشور پیچیده تر شد. روز ۹ اسفند ۱۳۳۱ دکتر مصدق به دربار رفت. شاه به مصدق گفته بود که می خواهد از ایران برود او هم مقدمات سفر را فراهم می کرد برخی می گفتند این توطئه خود شاه برای به قتل رساندن مصداق اما همان موقع تظاهراتی از طرف هواداران شاه بر ضد مصدق شکل گرفت. طفداران شاه با محوریت طیب و شعبان جعفری و تعدادی از افسران اخراجی ارتش در جلوی کاخ حضور پیدا کرده و شعار می دهند. از طرفی با اعلام خبر مسافرت شاه و با تحریک برخی بازاریان ، بازار تهران تعطیل شد. دسته جاتی از مردم که توسط مخالفان مصدق تحریک می شدند در مقابل کاخ شاه اجتماع کرده و با تظاهرات شدید مانع مسافرت شاه شدند.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
سلام ای غایب بی نشان
ای بهانه ی تمام گریه هایم!
ای آقای ندیده ام!
روزی دیگر شد
دلم دوباره بیقراری می کند
ستاره می شمارد
وسراغت را از ماه می گیرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊