eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
112 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و یک🌹 «فصل بیستم» 🌹دنیا را ساخته‌اند که انسان ساخته شود؛ وگرنه‌، زادن آدمیزاد که دشوار نیست!✨ انسان باش و انسان‌ها را دوست بدار حتی اگر فرسنگ‌ها آن سوی وطن خود باشی‌.🍃 🌺اگر جانی در خطر است چه فرقی دارد هم وطنت باشد یا کسی هزاران کیلومتر دورتر از آن در جای دیگری از جهان؟ یاد بگیر جان ✨انسان‌ها همیشه با ارزش است! 🌷از بهداری گفته‌اند الحاضر را تحویل بدهم و به بیمارستان شیخ نجار بروم تا آن‌جا را راه‌اندازی کنم. گویا عملیاتی قرار است انجام شود و این‌جا را به عنوان نزدیک‌ترین بیمارستان به منطقه درگیری انتخاب کرده‌اند‌.🍃 🌸بیمارستان شیخ نجار را تحویل گرفته‌ام ؛ جایی که قبلاً کارخانه بوده و قسمت انبارش با تخته و کارتن پلاست‌، تقسیم‌بندی شده و اورژانس و داروخانه و آی‌سی‌یو و اتاق عمل ساخته‌ایم.🍃 🌹شب اولی که یحیی و حمزه به ما ملحق شدند پس از توجیه کاری و توضیحات لازم‌، با جدیت گفتم: «فردا چهار صبح✨ باید بیدار بشید لباس ورزشی بپوشید ورزش اجباری داریم!!» هنوز آفتاب نزده بود که دیدم هر دو با گرمکن ورزشی بالای سرم ایستاده‌اند و منتظر دستور ورزش صبحگاهی‌اند.🍃 🌹لبخند شیطنت‌آمیزی زدم و پتو را روی سرم کشیدم و گفتم همین‌جوری آماده باشید ورزش صبحگاهی داریم! و خوابیدم! آن روز چشم‌های❣ متعجب یحیی و لباس ورزشی حمزه واقعاً دیدنی بود!🍃 🌷از مزاح‌های این‌گونه که بگذریم، به صورت کاملاً جدی غروب‌ها دایره‌وار می‌ایستیم و از مسئولین به صورت مستقیم انتقاد می‌کنیم. حاج علی می‌گوید این کار هم جنبه آموزشی دارد و هم به حل مشکلات داخلی دیده نشده و برطرف شدن سو تفاهمات کمک می‌کند.🍃 🌹در تکاپوی آزادسازی مناطق شیعه‌نشین نُبُل و الزهرا هستیم. چند روزی می‌شود که هر چه در توان داریم برای تجهیز بیمارستان🌿 شیخ نجار در طبق اخلاص گذاشته‌ایم و با تمام قوا منتظر پذیرش مجروحین هستیم.🍃 💐نُبُل همان جایی است که اهالی‌اش حاضر نشدند شهر و دیار خود را ترک کنند و ما امروز با تمام وجود این را درک👌 کرده‌ایم که مقاومت همواره هزینه کمتری دارد و نتیجه‌اش شیرین‌تر است، چرا که شهرنسبت به بقیه مناطقی که تخلیه شده‌اند آبادتر مانده و ویرانی‌اش کمتر از مناطقی است که خالی از سکنه شده اند.🍃 🌻این‌جا یک کوچه با بیمارستان حزب‌الله فاصله دارد‌. با رزمنده‌های بهداری حزب‌الله آشنا شده‌ام و در مواقع اورژانسی زخمی‌ها را برای سونوگرافی و رادیولوژی به آن‌جا منتقل می‌کنیم.🍃 🌺بچه‌های حزب‌الله در منطقه العیس یک زیر زمین مشکوک پیدا کرده‌اند که بیشتر شبیه پست امداد اورژانس است تا بیمارستان صحرایی!🍃 🌸امروز با حاج علی و دکتر وحید رفتیم آن‌جا و با صحنه‌ای مواجه شدیم که دلیلی روشن بر جنگی نابرابر بود. مشاهده پگ‌های چِست تیوب‌گذاری و بخیه و سونداژ و‌... که در هر کدام گاز و بتادین و دستکش و حتی سرنگ آب مقطر هم آماده داشت حیرت‌زده😳 شدیم. نگاهی به نوشته‌های روی پگ‌هاو ست‌ها انداختم، روی همه نوشته شده بود: ساخت ترکیه با تاریخ انقضا2020. پتوها و خرماها و شیرخشک‌های مخصوص صبحانه ساخت عربستان صعودی و داروها و وسایل جراحی غربی همگی گواه کمک‌های تخصصی پزشکی به معارضین بود.🍃 🌷در این میان از روی وسایل و تجهیزات اورژانس زیرزمین مکشوفه ایده گرفتم و پگ‌هایی شبیه آن‌چه دیده بودم برای مواقع عملیات طراحی کردم.🍃✨🍃 ............ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و‌دوم🌹 «فصل بیست و یکم» 🌹امشب شیفت هستم. عملیات آزادسازی نُبُل و الزهرا شروع شده است و ما در حالت آماده باش هستیم. ساعت 4 صبح است‌. یکباره صدای همهمه‌ای💥 از بیرون می‌آید و تا به خود بیایم تعداد زیادی مجروح از عزیزان زینبیون (رزمنده‌های سوریه) به اورژانس منتقل می‌شوند!🍃 🌺ظرفیت تخت‌ها جوابگوی زخمی‌ها نیست و همه محوطه درگیر مجروحین شده است‌. بیشتر زخمی‌ها بدحال😔 و اورژانسی‌اند و خیلی از مجروحین خون زیادی از دست داده‌اند‌.🍃 🌷حدوداً نیم ساعت می‌گذرد و بحران پذیرش مجروحین فرو می‌نشیند. بیماران سر پایی سر و سامان می‌گیرند؛ شهدا ✨جدا می‌شوند؛ زخمی‌هایی که نیاز به جراحی فوری دارند غربال می‌کنیم و با سرعت می‌رویم به اتاق عمل. متخصص بیهوشی نداریم و مسئولیت بیهوشی همه‌ بیماران به من سپرده شده است.🍃 🌸اولین مجروح را با کتامین بیهوش می‌کنم. طبق کتاب اصول بیهوشی میلر نسدونال نمی‌زنم چون خونریزی💥 دارد و فشارش پایین است. کتامین در شرایط اورژانسی جنگ‌، واقعاً عالی است‌. دکتر وحید جراحی را شروع می‌کند و می‌گوید: «بگو زود خون بفرستن!»🍃 🌻بی‌سیم می‌زنم، آن سوی خط‌، بیمارستان حزب‌الله به عربی پاسخ می‌دهد: «پایگاه ما اصلاً خون ندارد‌، خودمان هم مانده‌ایم.»🍃 🌷صدای بی‌سیم پخش می‌شود و لابلای هیاهوی بیمارستان می‌رسد به گوش تیم جراحی...دکتر وحید با اضطراب‌، سرش را بلند می‌کند و رو به من فریاد می‌زند:«قاسمی خون می‌خوایم!!» و من مانده‌ام در منگنه‌ شوکِ😱 ضرباهنگ نامنظم بیب‌...بیبِ...دستگاه مونیتورینگ و فریادهای مضطرب دکتر و سکوت معنی‌دار و سنگین اتاق عمل در تمنای یکی ـ دو واحد خون!🍃 🌷اوضاع بیماری که بیهوش کرده‌ام خوب نیست‌، فشارش شش است‌. آن‌قدر خون از دست داده که هر لحظه منتظر شوک هموراژیک هستم.😔 و... دوباره صدای جدی دکتر وحید که دنیایی از التماس🙏 در خود نهفته دارد... و همه‌ این‌ها فقط چند دقیقه طول می‌کشد. لحظه‌ای مکث می‌کنم! نگاهم گره می‌خورد به صورت دکتر و خونی که پاشیده به ماسک و عینک و پیشانی‌اش‌... بلند اما خجالت‌زده می‌گویم: «الان می‌رم خون میارم!»🍃 🌸از اتاق عمل می‌روم بیرون بی‌آن‌که حرفی بزنم. با خودم می‌گویم:«مرد جنگ بودن فقط اسلحه دست گرفتن نیست، هر کسی باید یک گوشه‌ کار را بگیرد. گاهی باید مرد جنگ باشی و جان رزمنده‌ای🌿 را نجات بدهی که بین مرگ و زندگی دست و پا می‌زند بی‌آنکه هشیار باشد و بتواند از تو کمک بخواهد.»🍃 🌹از پشت در صدا می‌زنم:«یحیی یه دیقه بیا!» حالا هر دو بیرون رفته‌ایم‌. جراح مانده و بیمار بدحال بیهوش...😔 دکتر یک لحظه خود را تنها می‌بیند‌، شاید هم برای چند ثانیه ما دو نفر را قضاوت می‌کند و در همان حالت استریل با گان و دستکش غرق خون می‌آید بیرون و داد می‌زند:«کجایید شماها؟ مریضو ول کردین به‌امان خدا؟!»🍃✨🍃 .......... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت در ۲۳ رمضان🕊️🌷 🌹 ▪️تاریخ تولد: ۱۳۴۲ ▪️تاریخ شهادت: ۲۳ / ۴ / ۱۳۶۱ ▪️محل تولد: کرج ▪️محل شهادت: شرق بصره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : بیست و سه🌹 «ادامه فصل بیست و یکم « 🌹و وارد اتاق کناری میشه ..... من را می‌بیند که روی برانکارد خوابیده‌ام و یحیی را می‌بیند که دارد از من خون می‌گیرد و کیسه خونی که هر لحظه پر و پرتر می‌شود. سرم را از شرمساری ✨نرسیدن خون، پایین انداخته‌ام‌. دکتر وا رفته است و به چارچوب در تکیه داده‌....بهت زده نگاه‌مان می‌کند و... انگار برای دقایقی زمان ایستاده است... بغض امانش نمی‌دهد و اشک‌هایش😭 خون‌های خشک شده‌ روی ماسکش را دور می‌زند و می‌ریزد کف اتاق عمل... گروه خونی من O مثبت است و جواب کراس مچ صحرایی می‌گوید که می‌توانم به مجروح خون اهدا کنم.❣ به یحیی می‌گویم:« برو به حمزه بگو چشمش به مریض باشه.»🍃 🌷دستم را می‌گذارم روی پیشانی‌ام و چشم‌هایم را می‌بندم و خاطرات گذشته از جلوی چشمم رژه می‌روند و به آن روزی فکر می‌کنم که در اتاق عمل بیمارستان بقیه‌الله🕊 تهران، مسئول کد 9921 بودم و در عرض یک ساعت سه بار به فاصله‌ای کوتاه‌، کد اعلام شد.🍃 💐امروز هر سه بیمار ایست قلبی را خودم رفتم و احیا کردم. نوبتی با تیم CPR22، ماساژ قلبی‌، تزریق دارو، تنفس با امبوبگ و لوله‌گذاری دشوار و هر کاری که از من بر می‌آمد انجام دادم و خلاصه کم نگذاشتم!🍃 🌻بر بالین سومین بیمار‌، دیگر عرق می‌ریختم وبا تمام توانم ماساژ قلبی می‌دادم‌. سوپروایزر با تعجب😳 نگاهم می‌کرد. شاید آن‌جا با خودش گفت: «عجب جوونی داره این پسره، سه تا مریض پشت سر هم احیا کرد خسته نشده توی این یک ساعت ؟» شاید هم برای همین بود که برایم درخواست تشویقی 👏کرده بود! بالای سر سومین بیمار‌، با هر ماساژ قلبی نفس‌نفس می‌زدم و با خودم می‌گفتم: «خدایا شکرت🙏 که به این بنده ناچیز اعتماد داری و نجات جان سه انسان را از لبه‌ پرتگاه مرگ‌، به دست‌های کم‌توانم سپرده‌ای‌...»🍃 🌺آن روز شرمنده خدایم نشدم چرا که هرگز به خستگی فکر نمی‌کنم و با سختی راحت ترم تا با آسانی! با صدای یحیی‌، چشم‌هایم 💥را باز می‌کنم. یک واحد خون می‌دهم و بلند می‌شوم می‌روم دنبال کارهای مربوط به تزریق خون! خدا را شکر این یک مورد به خیر می‌گذرد.🍃 💐به پایگاه‌های دیگر درخواست خون می‌دهیم و کم‌کم مشکل کمبود خون حل می‌شود‌. تقریباً صبح است‌، یک شان پهن می‌کنم و نمازم را همان‌جا می‌خوانم‌، نزدیک طلوع خورشید.... انگار روی بال فرشته‌ها قامت بسته‌ام، وسط شلوغی بیمارستان شیخ‌نجار.🍃✨🍃 .......... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🔹️ ♦️شهید محمدرضا دهقان در مورد توصیه به صبر می‌گوید... 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا