#کرامات_شهدا
شهید توکل حسنوند همیشه روزه بود، جبهه هم که می رفت با فرمانده اش قرار می گذاشت که 10 روز جابجایش نکنند تا بتواند قصد کند و روزه بگیرد.
جوان 21 ساله که یکی از نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشگر 57 ابوالفضل(ع) بود، طی عملیاتی در منطقه حاج عمران #مفقودالاثر شد و پس از یکسال که خانواده منتظر جنازه اش بودند، با پیکری کاملاً سالم به خرم آباد برگشت.
به دستور نماینده امام و امام جمعه خرم آباد- آیه الله میانجی- پیکر شهید به مدت یک هفته در مکان مخصوصی در بیمارستان شهید مدنی خرم آباد مورد زیارت عموم مردم شهر قرار گرفت.
عطر خوشبوی پیکر مطهر شهید همه زائرین را مبهوت کرده بود.
#شهید_توکل_حسنوند
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 3⃣1⃣ )🌹🍃
#بیمارستان
♦️با دکتر بیژن که مسئول آن بیمارستان و زایشگاه بود صحبت کردیم او هم قبول کرد که طیب را بستری کنند چندین ضربه کاری به طیب خورده بود. دکتر بیژن مشغول عمل جراحی شد ما هم پشت در اتاق عمل مشغول دعا بودیم. من آن موقع حال خودم را فراموش کردم چند روز دیگر باید اولین فرزندم را به دنیا می آوردم ساعتی بعد دکتر بیرون آمد در حالی که انگشت دستش غرق خون بود با تعجب گفتم: دکتر چی شده؟
گفت: چاقو تو کمر طیب شکسته و الان دستم رو برید! خلاصه بعد از ساعت ها عمل جراحی، کمر طیب را پانسمان کردند و رفتند سراغ شکم. وقتی چاقو به شکم طیب خورده بود خودش بریدگی شکم را محکم گرفت تا روده ها بیرون نریزد اما ضربه آن قدر کاری بود که دچار خونریزی داخلی شد. دکتر بیژن ساعت ها مشغول شست و شوی داخل و بخیه زدن شکم طیب بود اما می گفت: نمی دانم خوب می شود یا نه؟ از طرفی دیگر از پزشکان همان بیمارستان مشغول مداوای تقی بود. تقی رمضان یخی بی هوش بود و وضعیت بدتری نسبت به طیب داشت اما با یاری خدا مشکل او سریع تر از طیب برطرف شد. مادر می گفت: یک روز از آخرین عمل طیب گذشت غروب بود که متوجه شدم شکم طیب در محل بخیه ها باد کرده او بی هوش روی تخت خوابیده بود. دکتر آمد و بعد از عکس و آزمایش، من را صدا زد و گفت: اگر خونریزی داخلی باشد، کاری از دست ما ساخته نیست تا ظهر فردا تکلیف او مشخص خواهد شد یا زنده می ماند یا نه. خب امکانات پزشکی در سال ۱۳۳۰ با حالا کاملا فرق می کرد من کاری نمی توانستم بکنم الاّ توسل و ناله.
♦️مادرم ادامه داد: به همراه دو نفر از بستگان، در کنار تخت طیب نشسته بودم گریه می کردم و دعا آن شب تا صبح خواب به چشمانم نیامد صبح بود که بعد از نماز، همین طور کنار تخت خوابم برد. ساعتی بعد با نهیب صدای طیب از خواب پریدم! طیب نشسته بود روی تخت، کاملا به هوش آمده بود داد زد: چرا نشستید؟! پاشید باید بریم! دو روز دیگه اول محرمه، ما هنوز تکیه نبستیم. با خوشحالی گفتم: به هوش اومدی حالت خوبه؟ به زخم شکم او نگاه کردم. هیچ اثری از خونریزی و عفونت و باد کردن نداشت دکتر هم او را معاینه کرد گفت: هیچ مشکلی نیست خونریزی داخلی هم ندارد برای همین ساعت یازده ما را مرخص کرد. اما قبل از رفتن ما مشکل دیگری پیش آمد اتفاقی افتاد که طیب خان دو روز دیگر در همان بیمارستان ماند.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🏝 #روزتبخیرمولایمن 🏝
⚘✨السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان⚘
شکوفه ها
از عطر نفس های شماست که
بر سینه ی سرد زمین
لبخند می زنند ...
و رنگین کمان
از اعجاز نگاه زیبای شماست که
بر طاق آسمان ،
آذین می بندد ...
بازآیید ای بهانه ی شکفتن ...
ای معنای روییدن ...
باز آیید...
ای معطرترین بهار ...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 4⃣1⃣ )🌹🍃
#بیژن
♦️دل من شدیدا درد گرفته بود حالت خاصی داشتم از دیگران شنیده بودم که درد زایمان به این صورت است وقتی همراه طیب می خواستیم از بیمارستان خارج شویم به طیب گفتم من شرایط عادی ندارم او هم سریع با دکتر صحبت کرد و من را بستری کردند یکی از خانم های پزشک من را معاینه کرد و ... روز بعد طیب خان با دسته گل و شیرینی به بیمارستان آمد. اولین فرزند من پسر بود طیب رفت سراغ رئیس بیمارستان و حسابی از او تشکر کرد پول خوبی هم به او داد بعد گفت: به پاس تشکر از زحمات شما می خوام اسم این پسر را بگذارم بیژن. این برای من سئوال بود چرا در بین همه فرزندان طیب فقط اسم من این گونه است؟
♦️برادر و خواهر بزرگم علی اصغر و فاطمه بودند بعد از من حسن و حسین و علی و محمد و طیبه بودند پس چرا نام من بیژن است؟ یک بار از پدر علت این نام را پرسیدم پدر هم داستان دکتر بیژن را برای من تعریف کرد مادر ادامه داد: چند روزی که من در بیمارستان بودم پدرت مرتب به دنبال راه اندازی هیئت بود. در محل بنگاه حاج علی نوری تکیه را بست و علامت و کتل و طبق و ... همه چیز را برای محرم آماده کرد قبل از اینکه از بیمارستان مرخص شویم از شهربانی آمدند و به طیب گفتند ما می دانیم که مقصر دعوا چه کسی بوده لطفا برای شکایت اینجا را امضا کنید طیب گفت: من از کسی شکایت ندارم ما دو تا رفیق بودیم که یه مشکلی بین ما پیش آمد و برطرف شد بعد هم ما را به خانه برد پدرت اخلاق بسیار خوبی داشت کینه از کسی نمی گرفت توی خانه هم بسیار محبت و دلسوز بود.
♦️مدتی بعد با وساطت تیمور و بختیاز فرماندار نظامی و ارباب زین العابدین در محل هیئت با حسین رمضان یخی آشتی کرد. آن ها هم در باغ فردوس هیئت داشتند طیب به آنجا رفت و خلاصه مراسم آشتی کنان برگزار شد عکسی هم به یادگار گرفتند. این ها بعدها دوستان بسیار خوبی برای هم شدند. دسته عزاداری حسین اسماعیل پور از باغ فردوس حرکت می کردند این دو دسته در میدان قیام به هم ملحق می شد و بزرگ ترین جمعیت عزادار را در پایتخت تشکیل می دادند.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#صیاد_دلها
🔴 #عکس_نوشت| جز خیر ندیدم‼️
☘ رهبر معظم انقلاب:
🔹️ حقاً و انصافاً جز خیر از این مرد(صیادشیرازی) چیزی ندیدیم.
🔹️ چیزی که مهم است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در جهاد با نفس هم پیروز شود. ایشان اینگونه بود؛ برای خودش هیچ چیز نمیخواست!
💐 ۲۱ فروردین سالروز شهادت شهید صیاد شیرازی گرامی باد
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
(قسمت 5⃣1⃣ )🌹🍃
#محرم(۱)
♦️طیب در خانواده ای مذهبی بزرگ شده بود محرم و امام حسین جایگاه ویژه ای در خانواده آن ها داشت. از روزگار کودکی مراسم روضه خوانی در خانه آن ها بر پا بود در روزگاری که همه دشمنان برای از بین بردن نام اهل بیت و دین این مردم متحد شده بود طیب برنامه هیئت خود را راه اندازی کرد. ابتدا در منزل و سپس در منزل جدید در اطراف میدان خراسان، برنامه روضه خوانی محرم داشت اما رفته رفته جمعیت زیاد شد و این اماکن دیگر پاسخگوی جمعیت فراوان حاضر در جلسات نمی شد لذا بنگاه حاج علی نوری را در خیابان انبار گندم آماده برگزاری هیئت کرد در ایام محرم کل بنگاه فرش شد و سیاه پوش می شد حوض بزرگ داخل بنگاه را حسابی می شستند و هر شب پر از آب و یخ و شربت سکنجبین می کردند عده بسیاری داخل هیئت دور می زدند و با شربت از میهمانان پذیرایی می کردند هیئت طیب فقط به عزداری اکتفا نمی کرد بهترین و جذاب ترین سخنران ها در این هیئت دعوت می شدند علاوه بر آن، از شخصی برای بیان احکام دعوت می شد تا این هیئت بار معنوی کاملی داشته باشد.
♦️از دسته عزاداری طیب که به قول دوست و دشمن، بزرگ ترین هیئتی بود که تهران تا به حال به خود دیده سخنان و نقل های بسیاری گفته و شنیده شده. دسته عزادار از وقتی از نزدیکی میدان شوش به راه می افتاد ابتدا و انتهایش مشخص نبود دوازده علامت و صدها بیرق و کتل نشانه دسته او بود. جمعیت به راه می افتاد هر علامت جلوی دسته ای از مردم بود. پشت سر علامت، دسته ای سینه زن و دسته ای زنجیر زن بودند بعد علامت بعدی و دسته بعدی و ...
بارها دیده بودم که ابتدای دسته به نزدیکی بازار و چهار راه سیروس رسیده بود و انتهای آن هنوز در نزدیکی میدان شوش بود جمعیتی که توصیف آن مشکل است. این دسته از شوش به سمت میدان قیام و بازار و بعد به سمت گلوبندک می رفت و از خیابان خیام بر می گشت و از سمت مولوی به حسینیه اش بر می گشت. مسیر طولانی بود اما مردم عاشقانه حرکت می کردند. بسیاری از بزرگان مملکتی در مراسم عزاداری طیب شرکت می کردند از اسدالله علم و امینی نخست وزیر ایران تا برخی وزرا و نمایندگان مجلس و ...
♦️طیب در دوران محرم دست به هیچ خلافی نمی زد صورت خود را با تیغ نمی تراشید خود را به طور کامل وقف عزاداری سالار شهیدان می کرد در روز تاسوعا و عاشورا پابرهنه می شد سر گل می مالید و در عزای امام شهیدان گریه می کرد. در روزهای تاسوعا و عاشورا کمتر آب و غذا می خورد با پای برهنه بود و شمایل یک انسان مصیبت زده را داشت. به سخن دیگر، باید گفت که او آزاد مردی و جوانمردی را از مکتب امام حسین آموخته بود که در برابر زورگویی ها و ستمگران از خود مقاومت نشان می داد.
ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🏝#روزتبخیرمولایمن🏝
⚘زمین،
به هم ریخته،
زمان،
سرگردان شده،
عالم،
در تلاطم آمدن
مرد خدایی دیگریست...
ای کاش همین امروز
جبرائیل
ندای بعثتِ
آخرین وصی عالم را
سر بدهد...⚘
🏝السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊