eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
120 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا 🎧 درمیان شهدای دفاع مقدس، «پهلوان ابراهیم هادی» به «علمدار» معروف است قصه این علمداری به لحظه‌های آخر شهادت ابراهیم و فداکاری‌اش برای رفع تشنگی مجروحانی که در محاصره بودند برمی‌گرد‌د. 🌹شادی روح مطهرهمه شهدابخوانیم فاتحه مع الصلوات 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت چهل و سوم)🌹🍃 🌼قایقها و بلم هایی که برادران سالمی و سید نور به دستور حاج علی ميآوردند، دست دوم بودند تا جلب توجه نکند، با جابه جا شدن آخرین بلم، رمضانی در حالیکه عرق از سر و رویش ميریخت وارد اتاق شد و بعد حاجی و ناصری هم آمدند. حاجی بدون مقدمه نقشه ي اصلی هور را باز کرد و گفت: این نقشه مثل خود هور دست نخورده و بی نام و نشان است از حال هر مأموریتی که ميرویم، باید روی این نقشه ثبت شود. وقتی مي ّ توانیم بگوییم کارمان تمام است که رد پای ما در همه ي نقاط مهم هور دیده شود. بعد دست روی آبراهی گذاشت و از روي نقشه آن را دنبال کرد و گفت: بهتر است از همین آبراه شروع کنیم. ناصری که همچنان به نقشه نگاه ميکرد، دستش روی آبراه دیگری رفت و گفت: چطور است از این آبراه وارد شویم فکر ميکنم اسمش فَحل باشد. حاجی گفت: در مرحله ي اول بهتر است خودمان حضور داشته باشیم که هم شیوه ي کار دستمان بیاید و هم با بوميها بیشتر آشنا شویم. بعد نقشه ي بزرگی از منطقه را روی زمین پهن کرد و با اشاره به شمال نقشه گفت: از این به بعد همه ي اطلاعات به دست آمده را در این نقشه ثبت ميکنیم. هیچ یک از این آبراه ها، برکه ها مشخص هور نباید جا بیفتد. 🌼آن زمان تیمهای شناسایی که اعزام ميشدند یا چهار نفر بودند یا شش نفر. در هر بلم دو تا سه نفر جا ميشدند. بچه ها با دو قایق یا بلم ميرفتند که اگر در مأموریت برای یکی اتفاقی افتاد، بلم دوم بتواند کمکش کند یا فرار کند و برای قرارگاه خبر بیاورد. نیروها با خود کلاشینکف، کلت، قطب نما، دوربین دید در روز و شب، آب و مواد غذایی به اندازه ي کافی ميبردند، تا زمانی که در مأموریت هستند و ارتباطشان کامل با عقب قطع ميشود بتوانند خودشان را اداره کنند. عکسهای هوایی در آن شرایط بسیار کارآمد بود. با آن عکسها متوجه ميشدیم که چندین آبراه و کانال که نیروهای بومی به دلیل پرخطر بودن گزارش نکرده بودند، چگونه هستند. 🌼 بعد از مدتی به این فکر افتاد تا بر اساس شناسایی ها نقشه ي هور را ترسیم کند. قرار شد تیمهای شناسایی از لحظه ي حرکت تا بازگشت هر چیزی را که مي بینند ثبت کنند و زمان را اندازه بگیرند که مثال پیمودن یک کیلومتر با قایق یا بلم چقدر زمان ميبرد. بچه های شناسایی ميرفتند و آبراه های هور را متر ميکردند! حتی بعد از مدتی از اتوبان بغداد ـ بصره فیلم گرفتند و آوردند! با این کار مقیاس درستی دست حاجی ميآمد و ميتوانست نقشه ي دقیقتری تهیه کند. در اتاق نقشه، کروکی را دقیق ميکشید و بر اساس آن تهیه ميشد.. بعد که آماده شد، حاجی گفت از روی آن به تعداد فراوان چند ماه کار آماده کنیم. روی کاغذهای رنگی، خاک را قهوه اي و نیزارها را نخودی و آب را آبیرنگ کشیده بود. پلاستیکی روی آنها کشیدیم تا خیس نشود، بعد به هر یک از فرماندهان گردان و گروهانها دادیم تا مسیر را تشخیص دهند. ادامه دارد........ 🌴 🔻 🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
14.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایت سردار باقرزاده از تفحص شهیدی که در عالم رویا خود را مسئول گل‌های باغ امام حسین (ع) در بهشت معرفی کرد. http://eitaa.com/mashgheshgh313 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝عطر دلنشین یادتان همیشه با من است درست مثل نسیم که مدام در تار و پود درخت می پیچد و تازه اش می کند....🏝 ⚘وَ لاَ قُوَّةً إِلاَّ أَوْهَنْتَهَا وَ لاَ رُكْناً إِلاَّ هَدَمْتَهُ وَ لاَ حَدّاً إِلاَّ فَلَلْتَهُ وَ لاَ سِلاَحاً إِلاَّ أَكْلَلْتَهُ تا آنجا که [از اهل باطل] هر قدرتى را ضعيف و ناتوان سازى و هر پایه و اساسی را منهدم کنی و هر برنده ای را کُند نمایی و هر سلاح و نيرویی را از کار اندازی.⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت چهل و چهارم)🌹🍃 🌼جمعي از بچه هاي قرارگاه نصرت اگر بخواهیم به بزرگترین ویژگی حاج علی که بعد از سالها هنوز کمتر کسی از آن اطلاع دارد بپردازیم، باید به سراغ تیزهوشی او برویم. حاج علی همه ي حوادث اطرافش را به دقت زیر نظر داشت. از کوچکترین مسائل به سادگی نميگذشت او یک نابغه بود یک فرمانده با ویژگیهای اطلاعاتی که همه چیز را به خوبی بررسی ميکرد و بهترین تصمیمها را ميگرفت. اگر بخواهیم ابداعات و نوآوریهای حاجی را بررسی کنیم، خود یک کتاب جداگانه ميخواهد، اما به چند مورد آن اشاره ميکنیم. حاجی در ابتدای تأسیس قرارگاه نصرت با چند بسیجی و پاسدار خوشفکر، یک گروه مهندسی تشکیل داد. بعضی از این افراد سواد زيادي نداشتند اما به قدری توانايي اين افراد بالا بود که بیشتر طرحهای حاج علی را اجرايي ميکردند. حاجی در یکی از شناسايي ها مشاهده کرد که لباس نیروهای داخل قایق خیس و بسیار سنگین ميشود! برای حل این مشکل به فکر یک روکش پلاستیکی افتاد.ابتدا با پلاستیک، روپوش تهیه کرد، اما همه ي لباسها که زیر روپوش پوشیده بودیم پیدا ميشد! بعد با استفاده از سفره ي غذا چنین کاری را انجام داد. خیلی بهتر شد، اما مشخص بود که این سفره ی غذاست! تا اینکه به بچه ها پیشنهاد کرد پارچه ي شمعی ضدآب پیدا کنند تا یک لباس کامل ضد آب طراحی شود. 🌼بعد از چند بار آزمایش و خطا كاپشن بادگیر تولید شد. لباس و شلواری که در نبردهای آبی خاکی بهترین پوشش رزمندگان بود. لباسی که از نفوذ باد و آب جلوگیری ميکرد بعد هم این طرح را با برادر محسن رضايي مطرح کرد و بادگیرها به تولید انبوه رسید. در عملیات والفجر 8 بر تن همه ي رزمندگان، یکی از همین بادگیرهای ابداعی حاج علی دیده ميشد. یکی دیگر از ابداعات حاجی، سوار کردن مینی کاتیوشا و تیربار دوشکا بر روی قایق بود. كه خودش ماجرائي طولاني دارد. 🌼حاجی یک سری از بچه ها را فرستاد و تعداد زیادی قایق، شبیه قایق های اهالی عرب هور خریدند. حاجي تأکید داشت قایق ها کهنه باشد! که زیاد جلب توجه نکند. اما بدنه ي قایق های ما که برای عملیات تهیه شده بود بعد از گذشت مدتی به دليل قلیايي بودن آب هور، از بین ميرفت. مدتی بعد حاج علی روغنی آورد و گفت: بزنید به بدنه ي قایق ها. پرسيديم: این چیه؟ گفت: روغن کوسه، بعد از کلی تحقیق فهمیدم بهترین چیز برای حفظ بدنه ي قایق در داخل هور، روغن کوسه است! 🌼از دیگر کارهايي که نشانه ي نبوغ حاجی بود اینکه در همه ي کارها، همه ي جوانب را بررسی مي ً کرد؛ مثال، یک روز تعداد زیادی اسلحه با خودش آورد و گفت: در شناسايی منطقه از این اسلحها استفاده کنید! چندين نوع اسلحه ي مختلف بود! ما هم این کار را انجام دادیم. بعد از مدتی مشاهده کردیم که بیشتر این سلاح ها زنگ زده اند. یعنی تحمل آب و هوای هور را ندارد. سلاحهای موفق، اسلحه ي کالش سیبری نوع خاصی از کالشینكف و دو مدل سلاح دیگر بود. حاجی در جلسه ي مسئولان، این مسئله را مطرح کرد و گفت: برای عملیات در هور باید از این نوع سلاح ها تهیه شود. از دیگر ابداعات گروه مهندسی نصرت، ساخت قایق با موتور برقی بود! این قایق هیچ صدايي نداشت و با باطری کار ميکرد. حاجی به ریزترین مسائل پیرامون خود دقت ميکرد. به موضوع تخلیه ی اطلاعاتی اسرا بسیار توجه ميکرد و نتایج بسیار خوبی از این موضوع ميگرفت. در کارهای مربوط به جنگ اجازه ي توقف کار را نميداد. 🌼 در سالهای میانی جنگ مشکل بودجه داشتیم. فرمانده ی سپاه هم نميتوانست همه ي هزینه هاي ما را تأمین کند. حاجی متوجه شد که ماهی های زیادی در منطقه ي هور پرورش ميیابد. برخی نیروهای بومی در ساعات بیکاری مشغول صید ماهی ميشدند. برای همین از نیروها خواست که در ساعات بیکاری مشغول صید ماهی شوند! بعد هم ماهی ها را برای فروش به بازارهای محلی ميفرستاد. ادامه دارد........ 🌴 🔻 🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت چهل و پنجم)🌹🍃 🌼هزینه های قرارگاه بالا بود همه ي نیازها را باید خودمان مستقیمًا برطرف ميکردیم. گرفتن بودجه خودش کار مشکلی بود. هر بار که ما پول ميخواستیم چون مقدار زیادی بود با درد سر مواجه ميشدیم. این پولها هم از بند هشت بود به ما ميدادند که مربوط به امور خاص و سر قرارگاه از هدایايي که مردم برای جبهه ميفرستادند، محروم بود. کسی ما را نميشناخت و چون از هر شهری نیرو در قرارگاه بود ما شامل هدایای هیچ کدام از استانها نميشدیم! یک روز از سپاه سوسنگرد تماس گرفتند و به حاجی گفتند: یک آقا از چالوس با یک سری پتو، کالا و... جبهه آمده و اصرار دارد که حتمًا نامه اي بگیرد و ما در آن نامه قید کنیم که این اقلام را از فلانی تحویل گرفته ایم، فکر ميکنیم قصد سوء استفاده دارد. ما به آن هدایا احتیاج داشتیم و نامه نوشتن و اینها هم مرسوم نبود ضمن اینکه کار ما هم سری بود حاجی دستور داد: همه ي جنسها را بگیرید، نامه هم لازم نیست بدهید راننده را بفرستید برود و بعد وسایل را کم کم بیاورید اینجا در هور، بچه ها هم همین کار را کردند. 🌼حاج علی بچه ها را فرستاد بوشهر تا از بوشهر قایق بخرند. بچه ها خودشان هم بار ميزدند و شبانه به هور ميآوردند. نیروهای قرارگاه نصرت هم راننده بودند، هم شناسایی، هم عملیات، هم باربر و ... بچه ها یاد گرفته بودند کارهای بزرگ را در گمنامی انجام دهند. تا عملیات زمانی باقی نمانده بود قرار بود پلهايي در داخل منطقه زده شود برای این کار و برنامه های دیگر پول ميخواستیم. حاجی، شریف زاده را صدا کرد و یک کاغذ داد دستش و گفت: این کاغذ رو ببر و پول بگیر بیار. شریف زاده کاغذ را نگاه کرد و گفت: حاج علی با این کاغذ پول نميدهند! این خیلی کوچیکه، هیچ نشانه اي هم نداره فقط نوشته اي برادر محسن رضایی به برادر شریف زاده یک میلیون پول بدهید حداقل روی یک کاغذ بزرگتر بنویسید و زیرش یک امضايي بزنید. حاجی خندید وگفت: برو، ميدهند، این کاغذ خودش امضاست. او هم کاغذ را برداشت و پیش آقا محسن برد. آنجا هم به آقا محسن گفته بود: حداقل شما که ميخواهید برای آقای رفیقدوست بنویسید، نامه را روی یک کاغذ بزرگتر بنویسید. آقا محسن هم یک کاغذ کمی بزرگتر برداشته و گفته بود: خوبه؟ اون بنده ي خدا هم گفته بود: والله نميدونم اما بالاخره با همان کاغذ یک میلیون تومان گرفت و آورد. وقتی حاجی رو دید گفت: باورم نميشد با این کاغذ اینقدر پول بدهند. 🌼حاج علی تدابیر دیگری هم داشت نیروهای بومی که کار شناسایی ميکردند برای خودشان ماهی ميگرفتند و ميفروختند. حاجی تعدادی از نیروها را برای ماهیگیری ميگذاشت و یک نفر را مسئول ميکرد تا ماهیها رو بفروشند. هرچند این کار پوشش شناسایی ها بود ولی پول خوبی در ميآمد. با این کار حاجی قصد داشت تا آنجا که ميشود قرارگاه خودکفا باشد تا هزینه ي کمتری از مقامات بالا گرفته شود و آن پولها صرف جبهه های دیگر شود. هر وقت علی جلسه یا کاری داشت و به تهران ميآمد، سری به خانه ي ما هم ميزد. یک بار با دو تا اتوبوس از نیروهای نصرت برای دیدار امام آمده بودند که سه روز مهمان ما شدند. یک روز رفتم پیش علی و گفتم: این بچه ها همش میرن شناسایی روی آب و وقتی برميگردند، نان و لوبیا ميخورند. درسته صداشون در نميیاد اما این درست نیست به خدا. علی کمی مکث کرد و گفت: حق با شماست. اما چه کار کنم. بودجه نداریم و گرنه خودم هم راضی نیستم که بچه ها رو در این وضع ببینم. گفتم: اگر اجازه بدید، ميروم بندرعباس و تن ماهی ميآورم. فقط یک نامه بنویسید و یک نفر هم با من برای کمک بفرستید. رفتم و بعد از چند روز با یک کامیون تن ماهی برگشتم. علی و بچه ها خیلی خوشحال شدند. ادامه دارد........ 🌴 🔻 🌴 🔻 🌴 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴