eitaa logo
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
6.6هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
ما اینجا هستیم تا تمام امکانات شهرمشهد رو بهت معرفی کنیم هرآنچه که در مشهد هست و ازش بی خبری اینجاست:) جهت ارتباط با ادمین 👇 @safaiy_ir جهت تبلیغات،تبادل و بخش دیفال👇 @fdm6090 مشاورحقوقی(دوشنبه ها): @law_co مشاورخانواده(چهارشنبه ها): @Ali_zadeh_0
مشاهده در ایتا
دانلود
یک زمانی آمریکا دنبال این بود که کسی به ایران اسلحه نده الان دنبال اینکه ایران به کسی اسلحه نده:) @farhangi_beytozahra
📕 رمان جنایت خاموش 📖 قسمت اول تمام زندگی‌ا‌ش را با دستان خود طعمه کرده بود و نمی‌دانست! وقتی که چشمانش محو برق رنگ‌های فریبنده‌ بود… زن که در ازدحام آشپزخانۀ شلوغ برای تهیۀ صبحانه به این سو و آن سو می‌دوید، نان‌های تُست شده را درون بشقاب گذاشت و تمام محتویات روی میز را با وسواس کامل برانداز کرد: لیوان‌های شیر و آب پرتغال کنار ظرف‌های حاوی تخم‌مرغ و سوسیس و لیوان شیر و ذرت، مخصوص آوا. همه چیز خوب به نظر می‌رسید. سپس با شتاب به سوی اتاق کودکش رفت و حین رفتن بلند صدا زد: - آوا، آوا، پاشو مامان دیر میشه. دخترک دستانش را زیر چانه‌اش جمع کرده بود و زیر لحاف ضخیم و صورتیِ عروسکی‌اش در خوابی عمیق بود. زن همان‌طور که هنوز مشغول صدا زدن بود به طرف تخت رفت و دستی به موهای قرمز و فر دختر‌بچه کشید و شانه‌اش را تکان داد: - پاشو مامان، پاشو خوشگلم. آوا لب‌های‌ش را جمع کرد و با چشمان بسته آهسته گفت: - خوابم میاد. - نمیشه مامان جان، فالوورا منتظرن، می‌خوایم از صبحونۀ خوشمزۀ مادر دختری‌مون لایو بذاریم! پاشو یه آبی به صورتت بزنم که سر و حال بیای. بعد قبل از اینکه بچه عکس‌العملی نشان بدهد همان‌طور با چشمان بسته در آغوشش گرفت و از تخت بلندش کرد و به طرف سرویس بهداشتی راه افتاد. آوا در حالی که آب از سر و صورتش می‌چکید و چشمان قهوه‌ایش ورم کرده و خواب‌آلود بود در آغوش مادرش به آینه‌ی روشویی خیره شد و تصویر زنی آرایش کرده با موهای مشکی بلند و صاف را مخاطب قرار داد: - مامان من دوست داشتم بیشتر بخوابم! الهام به تصویر دختر سفید و لپ قرمزی‌اش که در قاب آینه کنار خودش جا خوش کرده بود نگاه کرد: -مامان همه منتظرن لایو بذاریم. آوا با اعتراض بینی گرد و کوچکش را جمع کرد: -نمی‌شه نذاریم؟ در حالی که چشم‌های الهام از ذوق برق می‌زد؛ لبخندی گوشه‌‌ی لبش آمد و بوسه‌ای به صورت آوا زد: - نه نمی‌شه؛ آخه دختر من خوشگل‌ترین دختر دنیاست؛ باید این‌قدر معروف بشه که تمام دنیا بشناسنش! کودک را بر زمین گذاشت و مقابل آینه با شتاب دستی به جلوی موهای خود کشید و رژ‌لبش را تمدید کرد. دختر‌بچه که تکلیف همیشگی خود را به خوبی می‌دانست با سرعت به سمت اتاقش دوید؛ اتاقی که از آغاز تولد او تا به حال بارها توسط الهام با حساسیت خاصی تغییر دکور داده شده بود و اکنون تم سفید رنگ و چوبی تخت و کمد و پرده و قفسه‌های کتاب و اسباب‌بازی و یک قالیچه‌ی گل‌بهیِ نقش برجسته با طرح اسب شاخ دار فانتزی در آن خودنمایی می‌کرد. آوا به سمت کمد بزرگ رفت و با جثه‌ی ریزش به دستگیره‌ی‌‌ آن آویزان شد و برای باز کردنش به تقلا افتاد. پشت سرش الهام هم وارد شد: - صبر کن مامان جون! الآن میام برات بازش می‌کنم شما زورت نمی‌رسه. در کمد که با دستان الهام گشوده شد ردیفی از لباس‌های رنگارنگ و لاکچری که دل هر کودکی را می‌برد، مقابل چشمان طفل نمایان شد؛ آوای کوچک روی پنجه‌ی پاهایش ایستاد و انگشت اشاره‌اش را به سمت یکی از لباس‌ها که آن بالا آویزان بود گرفت و شروع کرد به روی پنجه‌هایش بالا و پایین پریدن و با صدای نازک کودکانه‌اش فریاد زد: - مامان، مامان، این پیرهن صورتی تور داره؛ من همینُ می‌خوام بپوشم، همین، همین! ابروهای الهام در هم رفت: - باز شروع کردی؟! عزیز من عروسی که نمی‌خوای بری. آوا نا امیدانه پاشنه‌ی پاهایش را بر زمین گذاشت و با صورت جمع شده چشمان اشک‌آلودش را به سمت مادر چرخاند: - اگه اینُ نپوشم اصلاً نمیام توی لایوت! الهام سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند: - خیلی خب؛ مثل اینکه باید شهربازی عصر کنسل بشه. انگار این تهدید به خوبی کارساز شد که چشمان پر از التماس آوا نشان از تسلیم شدنش داد: - نه مامان جون چشم؛ قول می‌دم دختر خوبی باشم و هر چی شما گفتی بپوشم. دوباره همان لبخند همیشگی پر از ذوق به صورت الهام آمد و برق شادی به چشمان بادامی زن جوان نشست: - آفرین گل دختر مامان. ببین می‌خوام یه لباس تنت کنم که با لباس من ست باشه تا همه ببین چه مامان و دختری هستیم! ادامه دارد ⬅️ @farhangi_beytozahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ سوال خیلی هامون اینه : چطور می تونم یک سرباز خوب و مفید باشم برای امام زمانم؟؟؟ پاسخ سوال رو از روایت امام زمان عج بشنویم👆 میشه رفیق🥰 تو هم میتونی و بارها موفق بودی مگه نه.... @farhangi_beytozahra
4_5794070951440160126.mp3
11.31M
‹ ١ › ※ مکتب‌های خودشناسی، مردودند اگر؛ نتوانند این سه مرحله را اثبات کنند ↓ ۱ـ من کیستم، و ریشه و اصلم کجاست؟ ۲ـ از کجا آمده‌ام؟ ۳ـ به کجا میروم؟ ● مکتب شیعه ، چگونه به این سه سؤال پاسخ می‌دهد؟ 📻 استاد شجاعی @farhangi_beytozahra
🍃🌷ـ﷽ـ🌷🍃 ✍️ دنیایی پر از قضاوت 🔹در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! 🔸فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد: «احمق» ما که جلوی دیگران بپیچیم: «زرنگ» 🔹کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم: «گرفتار» 🔸فرد بلندتر از ما: «دراز» فرد کوتاه‌تر از ما: «کوتوله» 🔹همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» ما جزءنگرتر باشیم، او می‌شود: «شلخته و بی‌نظم» 🔸فردی لیوان آب ما را ریخت: «کور» پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارند که لیوان را سر راه قرار داده‌اند. 🔹و مواردی از این دست که بسیارند. 🔸دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان. @farhangi_beytozahra
فردا نماز آیات واجب است 🌓خورشیدگرفتگی در تاریخ سوم آبان 1401 محمد رنجبران کارشناس نجوم: کل گرفتگی در تهران ۲ ساعت و ۲۲ دقیقه است که شروع آن به وقت ایران ۱۳:۴۱ بوده و تا ۱۶:۰۹ دقیقه قابل رؤیت است. زمان اوج گرفت با قدر ۶۴ درصد در ساعت ۱۴:۵۸ خواهد بود. برای دیگر نقاط کشور هم نزدیک همین بازه زمانی اتفاق می‌افتد. 🔓وقت خواندن نماز آیات در خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی الف) ابتدای وقت آن -از زمانی که خورشید یا ماه شروع به گرفتن می کند نماز آیات را باید بخواند. (حضرت امام، امام خامنه ای، آیت الله مکارم، آیت الله سیستانی) ب) انتهای وقت آن -بنا برا حتیاط واجب به قدری تاخیر نیندازد که شروع به باز شدن کند. (حضرت امام، امام خامنه ای) -تا زمانی که به حالت طبیعی برنگشته ادامه دارد، گر چه بهتر است به قدری تاخیر نیاندازد که شروع به باز شدن کند ولی تمام کردن نماز آیات را می توان تا بعد از باز شدن خورشید یا ماه تاخیر انداخت. (آیت الله سیستانی) -وقت آن تا زمانی است که همه آن باز نشده باشد. (آیت الله مکارم) 💡 اگر خواندن نماز آیات را به قدری تاخیر بیندازد که خورشید یا ماه شروع به باز شدن کند، نماز را با چه نیتی بخواند؟ -باید نیت ادا و قضا نکند. (حضرت امام، امام خامنه ای) -نیت ادا مانعی ندارد. (آیت الله مکارم، آیت الله سیستانی) @farhangi_beytozahra
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇 ✴️ سه شنبه👈 3 آبان / عقرب 1401 👈28 ربیع الاول 1444 👈25 اکتبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام مراجعت از جنگ با قبیله بنی لحیان سر راه خود در قریه ابوا بر مزار مادرش حاضر شد و ضمن دعا شدیدا گریست " 6 هجری ". 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز : ساعت 10:52قمر وارد برج عقرب می گردد. 📛و پنجشنبه ساعت 14:27 قمر از برج عقرب خارج می شود. 👶زایمان :مناسب زایمان و نوزاد زیبا و محبوب و دوست داشتنی خواهد شد. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘مسافرت: سفر مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭  احکام نجوم. 🌓امروز قمر در برج عقرب است و برای امور زیر نیک است: ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️جراحی چشم. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️آبیاری. ✳️انواع حفاری. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️استعمال دارو. ✳️ و کشیدن دندان خوب است. 📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج خوب نیست. 👩‍❤️‍👨مباشرت: امشب، (شب چهار شنبه)فرزند چنین شبی ممکن است مزدور ستمگران گردد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات،(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،خوب نیست. 💉💉حجامت: خون دادن فصد و زالو. انداختن یا در این روز  از ماه قمری ، باعث قوت دل می شود. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ استخاره: وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب. خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 29 سوره مبارکه " عنکبوت" است. قال رب انصرنی علی القوم المفسدین ... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود.ان شاالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران انتشارات حسنین علیهما السلام @farhangi_beytozahra
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۰۳ آبان ۱۴۰۱ میلادی: Tuesday - 25 October 2022 قمری: الثلاثاء، 28 ربيع أول 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️10 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️12 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️36 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️44 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) @farhangi_beytozahra
توهين كردن به پدر بچه ها در حضور آنها ممنوع خانم هایی که بچه دارن، حواسشون باشه یه خانم با سیاست هیچ وقت جلوي بچه به پدر بچه بي احترامي نمي کنه. اينجوري کمترين ضررش اينه که روي بچه به روي باباش باز مي شه و اونم به خودش اجازه ميده که يه وقتي به باباش بي احترامي کنه. ضرر اصليش اينه که همسرتون اون احساس قدرتي که به عنوان پدر خانواده توي خونه بايد داشته باشه رو از دست ميده و فکر ميکنه که شما بچه رو به اون ترجيح ميدين. هميشه مخصوصا جلو بچه ها بهش بگین: "شما بهترین بابای دنیایی" @farhangi_beytozahra
خوشبختی در میان خانه ی شماست بیهوده آن را در باغ همسایه جستجو نکنید… @farhangi_beytozahra
4_5794070951440160127.mp3
11.91M
‹۲› ما آفریده نشدیم تا انسان خوبی باشیم. ☜ این بزرگترین اشتباهِ به ظاهر صحیحی است که انسانها بدان مبتلا شدند و تا انتهای مسیر را اشتباه رفتند! ◆ پس اگر خوب زیستن، و خوب ماندن، هدف ما نیست، ما اینجا چه کارِ مهمتر دیگری داریم⁉️ 📻 استاد شجاعی و استاد پناهیان @farhangi_beytozahra
📕 رمان 📖 قسمت ۲ چشمان آوا برای لحظه‌ای به بلوز بهاره‌ی یقه اسکی آلبالویی و شلوار جین پاره پاره‌ی مادر که در تصور کودکانه‌اش موشی آن را جویده بود افتاد و رویای پیراهن صورتی را به شوق پارک رفتن از خود دور کرد. بعد از اینکه مادر لباس‌ها را به تنش کرد، آوا بدون هیچ کلامی به طرف میز آرایشی بچه‌گانه‌اش رفت و روی صندلی آن نشست. الهام دسته‌ای نازک از موهای او را با انگشت شصت و اشاره‌اش بلند کرد: - نُچ! فر موهات داره می‌ره باید زنگ بزنم شبنم خانم برات وقت آرایشگاه بگیرم. و بعد گل سر نقره‌ای رنگ را به موهایش زد و مشغول برنداز کردنش شد که آوا به سخن آمد: - مامان رژلب بزن بریم دیگه خسته شدم. الهام چشم کشیده‌ای گفت و دستش را به طرف رژلب صورتی کم رنگ برد و پس از اینکه صورت بچه را آرایش مختصری کرد یک جفت بوت چرم مشکی براق که زبانه‌‌های آن‌ها مانند دو گوش نقره‌ای خرگوش بود را از کمد بیرون آورد، چشم‌های آوا که به آن‌ها خورد فریاد اعتراضش بلند شد: - مامانی اینا تنگه برام، پاهامُ زخم زخمی می‌کنن! - مامان جان نمی‌خوای که باهاشون راه بری، خاله نگار فرستاده بپوشی فیلم بگیریم همه پیجشُ بشناسن دیگه هم وقت نیست براش ارسال کنم تا بزرگترشُ بفرسته. و بعد با هر زوری بود کفش‌ها را به پای بچه کرد: - انگشتاتُ فشار بده جلو اندازت میشه مامان؛ ببین هنوز نوکش خالیه. - نمیشه مامان پام درد گرفت! - سعی خودتُ بکن؛ آهان دیدی شد؟ حالا اون یکی پات. اصلا نمی‌خواد راه بری مامانی؛ تا آشپزخونه بلندت می‌کنم. در آشپزخانه تصویر یک میز چوبی بنفش کم‌رنگ و لیوان‌های کریستالِ شیر و آب پرتغال و سوسیس‌ها و تخم مرغ‌های سرخ شده درون بشقاب‌های قلبی شکلِ صورتی ملایم که هم‌رنگ سرویس چای‌خوری بودند و زن جوان و دختر بچه‌ای زیبا و مو فرفری که مشتاقانه آماده‌ی نوش جان کردن صبحانه بودند؛ درون قاب دوربین الهام جای گرفت. الهام رو به گوشی که روی میز بر پایه‌ی کوچک مخصوص؛ در حال ضبط فیلم بود با سکوت و لبخند نگاه می‌کرد و کامنت‌های مخاطبین را از نظر می‌گذرانید: - سلام آوا جون کجا بودی خاله دلمون یه‌ ذره شده بود. - خدا حفظش کنه گل دخترتُ. - الهام جون خواهشاً دیگه انقدر معطلمون نذار. - سلام ببخشید گل سر آوا جان رو از کجا خریدید؟ - ایش دیگه نمی‌دونن چطوری خودشونُ نشون بدن. - به تو چه آخه؟ مگه مجبوری دنبال کنی؟! - کسی نگفته تو بیای وسط مگه وکیلشونی؟ - الهی باز این گلوله نمک اومد؟ یعنی یه روز نمی‌تونم فیلمشُ نبینم. - لباس دخترتونُ از کجا خریدید؟ - وای مادرم هر وقت دلش می‌گیره میگه فیلمای آوا رو برام بذار. - سلام خانُما توی پیج ما انواع لباس مجلسی بچه‌گانه مدل روز با قیمت خوب موجوده. - نمیگی شاید یکی نداره بخوره فیلم می‌گیرید از لمبوندنتون؟ - نداری نبین خب! مگه مجبوری؟! دیگر کم کم بیشتر مخاطبین حاضر شده بودند و وقت صحبت کردن الهام بود: - دوستای خوبم سلام. اینم از آوا جون که هی سراغشُ می‌گرفتید. و به دنبال آن آوا هم با لحن کودکانه‌اش به همه سلام کرد: - سلام. پیام‌ها همچنان بر روی صفحه گوشی ظاهر می‌شدند: - سلام جیگر خاله! کجا بودی این چند روز؟ وای دلم لک زده بود برات. - لطفاً جواب بدید لباسشُ از کجا گرفتید؟! - سلام دخملی. الهام دوباره بین هجوم پیام‌ها شروع به صحبت کرد: - آوا رفته بود خونه باباش. - آدرس پیج لباسشُ بعداً می‌ذارم توی وضعیت ببینید. و بعد دستش را به طرف لیوان شیر و ذرت آوا برد و کمی از آن را با قاشق به دهان کودک گذاشت و دوباره نگاهش را به سمت صفحه گوشی و انبوه پیام‌ها چرخاند: - چی می‌خوره؟ - اَه از این مارک نده به بچه خیلی بدمزه‌ست؛ دروغ میگن ارگانیکه و خیلی خاصیت داره. - تو دایه‌ی دلسوزتر از مادر نشو عزیزم. الهام این‌بار پاکت ذرت صبحانه را به دست گرفت: - ببینید دوستان، دختر من خیلی بدغذاست؛ صبحانه که دیگه نگو اصلاً نمی‌خوره! ولی این مارک ذرت خیلی خاصه؛ ارگانیکه و کِشتش زیر نظر کارخونه‌ست. و کلی ویتامین و مواد خاص داره که اشتهای بچه رو بالا می‌بره. ضمناً به صورت محدود تولید میشه؛ لااقل برای من که خوب بوده؛ چون این نباشه آوا هیچی نمی‌خوره. دوباره پیام‌ها بالا آمد: - خجالت بکش برای تبلیغ دروغ نگو. - وای چه حسودین شما. - تو رو خدا بگو از کجا گرفتی بچه‌ی من خیلی بد غذا و لاغره. الهام شاد و سرمست به مخاطبینش لبخند زد. نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها ادامه دارد ⬅️ @farhangi_beytozahra