👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ روزه یواشکی
به ساعت که نگاه کرد نیم ساعتی تا وقت داروهایش فرصت داشت.
بعد از سحری آب نخورده بود، درد کلیه ها دوباره به سراغش آمده بود .
لیوانش رو پر از آب کرد و گذاشت روی میز، سرش را گرفت سمت آسمان و گفت:
خدا جون .....
من روزه ام.
دانلود قصه نهم رمضان :
👈◀️ روزه یواشکی