هدایت شده از حال ____دل
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادداشت_های_یک_سرکنیز
یکی از #دانش_آموزان قدیم پیام داده بود:
"کاش مثل احمدرضا احمدی که گفته بود یه دفعه قرار بذاریم دور هم فقط آه بکشیم، ما قرار بذاریم دور هم فقط گریه کنیم.برای #غزه و این چیزهایی که چشمهامون هرروز میبینه و از دستمون کاری برنمیاد. برای افول انسانیت. انگار که از درد استخوانهام خمیر میشن."
پیامش حرف دلم بود!
شاید حرف دل خیلی از شما هم!
آمدم بنشینم چند دقیقهای برای حال او و خودم گریه کنم. برای عدد خونهایی که از وقتی از هزار گذشته دارد دیوانهام میکند و حالا به ۱۱ هزار رسیده...
برای هزینه گزافی که بابت فهمیدن باید بدهیم...
برای خیلی چیزها!
آمدم بنشینم و گریه کنم،
اما باید میرفتم سر کلاس. بعد از کلاس، جلسه، بعد از آن راه آهن، از آنجا باید میرفتم دنبال کارهای دیگر...
نشد...
حتی نشد بنشینم و آه بکشم...
یا قراری برای دور هم نشستن بگذارم!
اما کارها را ادامه دادم
و ...
آن بغض خفه کننده انگار خودش راهش را کشید و رفت...
اینکه هنوز زندهایم، برای این است که #امید داریم! امید به این که همین کمهای کوچک، دلها را بیدار نگه دارد و مشعلها را شعلهور کند و اجازه بدهد جهان به نور #منجی ما روشن بشود!
*امروز وقت کار کردن است.
باید کار کرد... حتی با خونِ دل!
برای "نشسته گریستن" چند قرن فرصت داشتیم!
الان فقط وقت ایستادن است!*
#ازدستشندید
#غزه
#حال_دل